بلانسبت چاپلین!

چرا كمدین‌های ایرانی موقع كارگردانی در سینما به بیراهه می‌روند؟

بلانسبت چاپلین!

كمدین‌ها از نعمت و موهبت خنداندن ملت برخوردار هستند و بسیاری از مردم، خاطرات شیرینی از آنها در فیلم‌های مختلف دارند. در فیلم آخرین هورا یكی از ساخته‌های غیروسترن جان فورد، وقتی افراد زیادی به دیدن اسپنسر تریسی در نقش یك سیاستمدار سالخورده و در بستر احتضار می‌آیند، او خطاب به یكی از آنها كه دوست شوخ و بذله‌گوی اوست، می‌گوید: «چطور می‌تونم از كسی كه میلیونها بار من رو خندونده تشكر كنم؟» دیالوگی كه می‌توان برای تجلیل ارزش و مقام كمدین‌ها از آن وام گرفت. بارها با نقش‌آفرینی‌های بامزه و نمكین كمدین‌های كلاسیك همچون چارلی چاپلین، باستر كیتون، هارولد لوید، لورل و هاردی، برادران ماركس، ابوت و كاستلو و دیگران و كمدین‌های متاخرتر چون لویی دوفونس، جری لوئیس، نورمن ویزدوم، وودی آلن، روان اتكینسون (مستر بین)، جیم كری و... خندیده یا به قول آن جمله كلیشه‌ای از خنده روده بر شده‌ایم. اتفاقی که در سینمای ایران هم بارها افتاده اما نه وقتی آقا و خانم بازیگر، هوس کارگردانی به سرشان زده باشد!

كمدی خوب به خیلی چیزها بستگی دارد و خنداندن تماشاگران عمدتا عبوس به خیلی عوامل ربط پیدا می‌كند. پیش از هر چیز البته نبوغ و استعداد كمدین به عنوان ستاره و بازیگر نقش اصلی فیلم است، اما این شرط كافی نیست و به جز این حتما باید متن و كارگردانی شایسته، جذاب و نمكینی هم برای خنده در كار باشد و دیگر نكات فنی فیلم هم به‌درستی رعایت شود، وگرنه درصورت نقصان و ضعف حتی یكی از این موارد هم قطعا چیزی در كمدی می‌لنگد و نمی‌تواند لبخند رضایت و تاثیرگذاری را بر لبان تماشاگر بنشاند.
اگر یك فیلم كمدی توانسته به موفقیت و ماندگاری برسد، حتما همه این موارد به درستی و در روندی استاندارد در آن لحاظ و رعایت شده و اگر هم یك كمدین توانسته سال‌ها در سینما بدرخشد و محبوب عام و خاص شود، به‌جز استعداد و نبوغ ذاتی، حتما عوامل مهم دیگری هم در این موفقیت سهیم بوده است و گروه كاردرستی هم طی سال‌ها و در فیلم‌های مختلف او را حمایت كرده‌اند.
گاهی برخی كمدین‌ها به جز بازی، استعداد كارگردانی و خلق یك فیلم سینمایی را هم دارند. آنها چون صاحب تفكر هستند و توان و جسارت فیلمسازی را هم دارند و آن را طی سال‌ها یا با تحصیل یا بنا به تجربه و حضور سر صحنه فیلم‌های مختلف آموخته‌اند، اراده می‌كنند و پشت دوربین می‌روند. موفق‌ترین نمونه قطعا چاپلین است كه با نبوغ و استعدادی بی‌نظیر و مثال‌زدنی، همه‌كاره فیلم‌های خودش بود و به جز بازیگری، نویسندگی، كارگردانی، تهیه‌كنندگی و آهنگسازی بسیاری از آثار كارنامه‌اش را هم به‌عهده داشت.
چاپلین همان اندازه كه بازیگر درخشانی بود، در كارگردانی هم استادی خود را به رخ می‌كشید. گفته‌اند كه او كارگردان دیكتاتور و بسیار سختگیری هم بود و تا نقشه آن‌طور كه می‌خواست درنمی‌آمد، رضایت نمی‌داد و بارها دستور به تكرار صحنه می‌داد. نتیجه این وسواس و سختگیری درست، شاهكارهایی چون پسربچه، جویندگان طلا، روشنایی‌های شهر، عصر جدید، دیكتاتور بزرگ و چند فیلم خوب و بسیاری فیلم‌های كوتاه درخشان دیگر بود. هرچقدر در سینمای جهان، می‌توان نمونه‌های موفقی یافت كه كمدین‌ها در كارگردانی فیلم و در فیلمسازی سینمایی موفق بوده‌اند، در سینمای ایران اوضاع به شكلی مضحك خنده‌دار است. برخی كمدین‌های سینمای ایران به‌ویژه در سال‌های اخیر، سراغ كارگردانی در سینما رفتند، آنها با وجود این‌كه تجربه‌های موفقی در كارگردانی تلویزیون داشتند، اما در سینما كاری از پیش نبردند و عمدتا فیلم‌های آنها نتوانست به اندازه كارهای تلویزیونی آنها به‌ویژه نقش‌آفرینی‌های‌شان موفق باشد و رضایت تماشاگران را در پی داشته باشد.
این عدم موفقیت كمدین‌های وطنی در كارگردانی سینما دلایل مختلفی دارد. یكی این كه آنها به اندازه مدیوم تلویزیون، در سینما سابقه فیلمسازی ندارند و شناختشان از سازوكار سینما به اندازه تلویزیون نیست. دیگر این‌كه شاید استعداد آنها در فیلمسازی به اندازه بازیگری آنها در عرصه كمدی نباشد و نمی‌توانند به‌عنوان یك كارگردان، یك طرح را به‌درستی مدیریت كنند و به نتیجه‌ای دلخواه و موفق برسانند.
نكته مهم دیگر این‌كه كمدین‌های سینمایی ایران، وقتی كه به عنوان كارگردان پشت دوربین فیلمسازی قرار می‌گیرند، انگار می‌خواهند وجه روشنفكرانه‌ای از خود بروز دهند، بنابراین سعی می‌كنند از یك روایت ساده و صمیمی و نمكین فاصله بگیرند و جوری فیلم بسازند و حرف بزنند كه آشنایی درست و كاملی با آن ندارند. آنها احتمالا به قصد خوشایند و جلب رضایت تماشاگران نخبه سینما و منتقدان، به راهی می‌روند كه آنها را از اصالت خودشان دور می‌كند. نتیجه فیلم‌هایی الكن و غیرجذاب می‌شود كه كمتر تماشاگری را خوش می‌آید. كمدین‌های كارگردان شده ما یا بیهوده سعی می‌كنند از یك كمدی نرمال و طبیعی فرار كنند یا تلاش دارند فیلمی متفاوت و نامتعارف بسازند كه نتیجه هر دو معمولا شكست‌هایی نزدیك به فاجعه است. دلیل این وضع هم این است كه كمتر چیزی در این آثار، سر جای خود قرار دارد و نقص و ضعف مواردی چون فیلمنامه، كارگردانی، بازی و... دست به دست هم می‌دهند تا ناكامی كمدین‌های فیلمساز‌شده ایران، تكمیل شود.
خوابش می‌آد!
رضا عطاران، كمدین محبوب سینمای ایران است كه بیشتر فیلم‌هایش به عنوان بازیگر در سال‌های اخیر با استقبال مخاطبان و موفقیت در گیشه همراه بوده است. هزارپا، مصادره، نهنگ عنبر و من سالوادور نیستم، بخش زیادی از موفقیت خود را مدیون حضور نمكین عطاران هستند. او سال‌ها قبل، استعداد خود در كارگردانی را هم نشان داد، البته در تلویزیون و با ساخت مجموعه‌هایی كه جنس كمدی‌اش، واقعیت‌های روزمره اجتماع و طبقات فرودست بود. سریال‌هایی چون ترش و شیرین، بزنگاه، خانه به دوش و متهم گریخت كه زمان پخش و حتی در نمایش‌های بعدی هم پربیننده بودند. این كمدین، وقتی سراغ كارگردانی در سینما رفت، سعی كرد چهره دیگری از خود به نمایش بگذارد، اما این فاصله گرفتن آگاهانه از آن نوع كمدی تلویزیونی، نتیجه مثبتی همراه نداشت و خوابم می‌آد، رد كارپت و دراكولا باوجود برخی لحظات خوب و بانمك و فروش نصفه و نیمه كه طبیعتا به خاطر نام و حضور خود عطاران به عنوان بازیگر بود، فاصله زیادی با شاهكارهای این كمدین چه كارهایش به عنوان بازیگر و چه ساخته‌های موفق تلویزیونی‌اش دارند.
ساعت پنج صبح!
او بدون شك، سلطان كمدی تلویزیونی در ایران است و موفق شده انقلابی در كمدی‌های این مدیوم در كشور به وجود بیاورد. اگر یادتان باشد، كمدی پیش از مدیری، بیشتر متكی به شوخی‌های كلامی بود و بیشترشان نمونه‌های ضعیف‌تر صبح جمعه با شما بود، اما مدیری ابتدا با كمدی آیتمی و بعدها با ساخت مجموعه‌هایی تماشایی، تعریف جدیدی از طنز در تلویزیون ما ارائه كرد. او به یك مرجع و منبع محبوب و موثق در كمدی تلویزیونی تبدیل شد و تنها با ورود عطاران به عرصه كارگردانی تلویزیون بود كه انحصار مدیری در این زمینه كمی محدودتر شد.
با این حال مهران مدیری در سینما، فقط یك بار پشت دوربین كارگردانی قرار گرفته و همین سه سال پیش فیلمی به نام ساعت پنج عصر ساخت كه به هیچ وجه انتظارها را از او برآورده نكرد. اگرچه فیلم، به نوعی در حال‌و‌هوای برخی كارهای تلویزیونی مدیری بود و باز هم سیامك انصاری، نقش اصلی اثر را به عهده داشت، اما اینجا هم كمدین محبوب ما، دچار همان آفتی شد كه دیگرانی چون او گرفتارش شدند. او خواست وجهی متفكرانه و اجتماعی به فیلمش سنجاق كند، اما نتیجه این دست به عصا راه رفتن و چراغ سبز به برخی منتقدان و تماشاگران نخبه تر سینما، ساعت پنج عصر را به فیلمی نه‌چندان دوست داشتنی تبدیل كرد. مدیری در حوالی نمایش عمومی ساعت پنج عصر، خبر از ساخت یك فیلم با موضوع جنگ هم داده بود؛ فیلمی غیركمدی و در فضایی جدی. همین اظهارنظر باز هم نشانی از مدیری همیشگی به عنوان یك كمدین در خود ندارد و شاید پس از تماشای ساعت پنج عصر هم چندان نتوان به آن فیلم بعدی هم امید داشت.
لامپ سوخته
سعیدآقاخانی را پیشترها به عنوان یك كمدین خوب می‌شناختیم. بازی او در مجموعه محبوب و خاطره‌انگیز ساعت خوش به‌ویژه در آیتم سعید و خان دایی به‌خوبی در ذهن مخاطبان مانده است. آقاخانی همان‌طور كه به بازی در فیلم و سریال‌های كمدی ادامه می‌داد، سراغ كارگردانی كمدی در تلویزیون هم رفت و تقریبا با حال و هوای كمدی‌های تلویزیونی رضا عطاران، مجموعه‌های موفق و پربیننده‌ای چون زن بابا، راه دررو، خوش‌نشین‌ها و دزد و پلیس را ساخت. اما این كمدین در سال‌های اخیر، تقریبا تغییر رویه داد و از كمدی فاصله گرفت. این دورشدن از كمدی و خنده، به‌ویژه در بازیگری سینما خودش را نشان داد و آقاخانی، در آثاری چون خداحافظی طولانی، آباجان، كامیون، بنفشه آفریقایی و قسم، وجه دیگری از توانایی‌هایش را به نمایش گذاشت.
آقاخانی هم وقتی برای نخستین بار سراغ كارگردانی در سینما رفت، فیلمی ساخت كه نشانی از كمدی نداشت و قصه‌ای با موضوع اعتیاد و مواد مخدر را روایت كرد. لامپ 100 در لحظاتی تاثیرگذار بود، اما در كل، جایگاه مهمی در كارنامه آقاخانی ندارد.
با این همه بی‌اعتنایی به پیشینه كمدی، خوشبختانه ارتباط آقاخانی به‌طور كامل با كمدی و خنده قطع نشده و ما را همچنان امیدوار نگاه داشته است. بازی بامزه او در رحمان 1400 و ساخت مجموعه كمدی نون خ و بازی نمكین‌اش در همین سریال، نشان می‌دهد این كمدین همچنان علقه‌هایی به كمدی و آثار خنده‌دار دارد.
ورود كمدین‌ها ممنوع
رامبد جوان شاید تنها كمدینی باشد كه دست‌كم یك فیلم كمدی خوب و جذاب در سینما ساخته است. فیلم ورود آقایان ممنوع او نشان می‌دهد كه اگر كمدین‌های كارگردان شده ما بخواهند فیلم كمدی درست و درمان و بامزه‌ای بسازند، این ظرفیت و استعداد را دارند. ورود آقایان ممنوع، همه‌چیزش از متن و كارگردانی و بازی‌ها درست و حساب شده بود و به دل تماشاگران هم نشست. حتی برخی منتقدان و تماشاگران خاص سینما هم كه معمولا به فیلم‌های كمدی ایرانی روی خوش نشان نمی‌دهند با فیلم همراه شدند و خندیدند. اما دیگر كارهای جوان در سینما مثل اسپاگتی در هشت دقیقه و پسر آدم دختر حوا و قانون مورفی، باوجود برخی لحظات بامزه، در مجموع امیدواركننده نبودند. فیلم نگار او هم كه باوجود این‌كه فضایی متفاوت و جسورانه داشت، اما چون اینجا و در بحث مدنظر ما، ردپایی از یك كمدین نداشت، امتیاز مثبتی برای جوان به حساب نمی‌آید.
زهرمار!
تماشاگر از سیدجواد رضویان كه گلوله نمك است، انتظار دارد كمدی و خنده ببیند. او در فیلم و سریال‌هایی كه به عنوان كمدین در آنها حضور داشته، این كار را كرده است، اما در فیلمی كه كارگردانی كرده یعنی زهرمار-كه این روزها بر پرده سینماهاست-تقریبا هر كاری كرده كه تماشاگر نخندد.
 شاید بدبینانه باشد، اما احتمالا با یك نوع خیانت سینمایی طرف هستیم. تماشاگر تقریبا در پوستر و تبلیغات و به‌ویژه در كارنامه كارگردان، با عناصر برجسته كمدی روبه‌روست و با همین توقع هم به سینما می‌رود، اما فیلمی می‌بیند كه ادعای نقد اجتماعی دارد. اما فیلم در نهایت نه نقد اجتماعی است و نه یك كمدی خوب و خنده‌دار. اثری است بلاتكلیف و فراموش‌شدنی.
اگر رضویان بخواهد در فیلمسازی همین رویه را دنبال كند، طرفدارانش را به عنوان یك كمدین كارگردان شده، ناامید خواهد كرد. هرچند این سرخوردگی همین حالا و با زهرمار هم كلید خورده است.
 نكته اینجاست كه اگر رضویان، واقعا یك فیلم اجتماعی موفق می‌ساخت، هیچ ایرادی وجود نداشت و حتی تحسین مخاطبان و منتقدان را هم در پی داشت و در آن صورت فقط دلخوری ما از دورشدن از كمدی، كماكان پابرجا بود!