حکیم جوان  و شتاب سیر تطور

حکیم جوان و شتاب سیر تطور

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 حکیم جوانی هنگام گردش علمی در ییلاقات اطراف، پیله کرم ابریشمی پیدا کرد و از آنجا که پیله کرم ابریشم در مباحث حکمی، نماد دگردیسی و سیر تطور اگزیستانسیالیستی است، آن را برداشت و با خود به حلقه مطالعات و تفکر بنیادین برد. چند روز بعد حکیم جوان مشاهده کرد گوشه‌ای از پیله باز شده است. وی با خود گفت نباید فرصت مشاهده دگردیسی و سیر تطور اگزیستانسیالیستی را از دست بدهم. پس مقابل پیله نشست و مشغول تماشای سیر تطور و زور زدن پروانه داخل پیله برای شکافتن پیله و بیرون آمدن از آن شد. پروانه ساعت‌ها تلاش کرد تا از شکاف بیرون بیاید، اما موفق نشد و پس از مدتی، دست از تلاش کشید و دیگر حرکتی نکرد. حکیم جوان با خود گفت بهتر است در شتاب سیر تطور اگزیستانسیالیستی به پروانه کمک کنم. در‌نتیجه کاتر آورد و یک شکاف سراسری در پیله به وجود آورد. پروانه نیز با یک تکان کوچک از پیله بیرون آمد. پس از بیرون آمدن پروانه، حکیم مشاهده کرد بدن پروانه متورم و خیس و بال‌هایش کوچک و چروکیده است و به‌جای آن‌که پرواز کند، روی شکمش می‌خزد. در این هنگام حکیم پیری که استاد حکیم جوان بود نزد حکیم جوان آمد. حکیم جوان ماجرای پیله کرم ابریشم را برای حکیم پیر تعریف کرد. حکیم پیر پس از شنیدن ماجرا به حکیم جوان گفت: تو مانع از آن شدی که این کرم ابریشم دگردیسی و سیر تطور اگزیستانسیالیستی خود را به‌طور طبیعی طی کند و به آن شتاب مصنوعی دادی و نگذاشتی بال‌هایش رشد کند و بر اثر تلاش برای بیرون آمدن، آبش خشک شود. حکیم جوان که فکر نمی‌کرد این‌طوری بشود از حکیم پیر پرسید: حالا چطوری می‌شود؟ حکیم پیر گفت: هیچ‌طوری نمی‌شود. تو این موجود ناقص‌الخلقه را تحویل اجتماع دادی و خودت مسؤول وی هستی. حکیم جوان که درس بزرگی گرفته بود به‌واسطه مسؤولیت‌پذیری به مراقبت از پروانه ناقص‌الخلقه پرداخت و پروانه ناقص‌الخلقه نیز بر اثر رسیدگی و مراقبت مناسب، 12 سال عمر نمود و حکیم جوان را کاملا پیر کرد.