نگاهی به فیلم «لاله» که میتواند سرآغازی بر حرکت به سمت سینمای حرفهای باشد
ناموفقی ایستاده بر خط شروع
بعضیها میگویند به این دلیل که امکانات مادی سینمای ایران به اندازه کافی نیست، ژانرهای پرهیجان مثل فیلمهای ورزشی کمتر ساخته میشوند. اما برخی هم معتقدند نویسندگان و کارگردانهای خلاق و کاربلد مهمتر از امکانات مادی هستند. حالا فیلم «لاله» پس از 10سال وقفه روی پرده آمده تا هر دو این فرضیهها را به محک بازار تماشای فیلمهای ایرانی در میان ایرانیان بگذارد. آیا تامین زیرساختهای لازم برای تولید یک فیلم درباره مسابقات اتومبیلرانی سختتر است یا پیدا کردن آدمهایی که داستان چنین فیلمی را خوب بنویسند و آدمهایی که بتوانند آن داستان را روی پرده، خوب از آب دربیاورند؟ لاله پاسخ کاملی نمیدهد.
حواشی متعدد از مسائل اقتصادی مثل بودجه فیلم گرفته تا مسائل سیاسی و فرهنگی، سالها پروژه لاله را توی چشمهای تشنه برای تماشای سوژهای عجیب و نامانوس خیساند تا بالاخره بعد از یک دهه این فیلم روی پرده آمد. ممکن است فکر کنیم این مقدار گذشت زمان و این حجم از حواشی میتوانست تبدیل به نقطه قوت فیلم شود یا شاید بگوییم بالاخره هیجانها را سرد کرده و اتفاقا تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شدهاست. به هر حال همه آن چیزی که الان بیکموکاست روبهروی ماست، خود فیلم است که میشود بیواسطه به تماشا و قضاوت آن نشست.
لاله برای تبدیل شدن به فیلمی مهم و دیدنی، پتانسیل بالایی دارد. از سوژه داغش یعنی دختری که بهرغم مضیقههای اجتماعی، تبدیل به قهرمانی منحصر به فرد میشود، گرفته تا ظرفیتهای تکرارناپذیر ژانری آن یعنی یک داستان ورزشی پرهیجان آن هم با تعقیب و گریزهای پی در پی در یک پیست مسابقه. اضافه کنید بر این قبیل ظرفیتها، این مساله را که فیلم عملا یک فیلم پربازیگر و پرچهره حساب میشود که همهشان هم به زبان انگلیسی، بازیگری کردهاند که این اتفاق، بیش از گفتن دیالوگها به یک زبان خارجی است و بازیگر باید قادر باشد علاوه بر رعایت تمام نکات فنی، حس درام را هم درست از کار دربیاورد. از حق نگذریم فیلم در تمام اینها موفق بودهاست. دستکم به شهادت تماشاگر نوجوانی که تمام مدت فیلم روی پا ایستاده و مسابقات را انگار که کنار پیست واقعی باشد، با تشویق و فریاد دنبال میکرد، لاله از ظرفیتهای خوبی برای مخاطبی در این رده سنی و هیجانهایش برخوردار است.
اما بهرغم موفقیت کارگردانی در این قبیل دستاوردهای حداقلی برای یک سینمای حرفهای ژانری -که البته سینمای ایران از همین حداقلها هم جا مانده- با فیلمنامهای شلخته و ضعیف مواجهایم که حتی قادر نیست شخصیتهایش را به شکلی دراماتیک و بیرون از مناسبات و اقتضائات ژانر اکشن، به جان مخاطب بنشاند و آنان را محبوب تماشاگر کند. درست به همین علت، لاله به عنوان یک راننده مخاطب را سر ذوق میآورد اما به عنوان یک زن ایرانی قدرتمند که فیلم تمام تلاشش را میکند تا از او چهرهای مبارز و پرتلاش و قهرمان بسازد، نهایتا تاثیر بسزایی بر مخاطب نمیگذارد.
لاله، از این نظر که شمایل زنی متفاوت را بهخصوص در مقایسه با زنان همیشه قربانی سینمای ایران به نمایش میگذارد، کاراکتر کمسابقهای است. اما از این جهت که نمیتواند خودش را با این شمایل به چشم مخاطب بیاراید و جا بیندازد، فرق چندانی با قبلیها ندارد. مردان همراه با او هم اگرچه خلاف عادت همیشگی سینمای ایران، حامی و مشوق لاله برای ادامه دادن به مبارزه هستند و از قضا صورتهای همراه با محاسن مدیران دولتی را در چهرههایی مانند محمد صادقی به شکلی سمپاتیک به نمایش میگذارند، اما جا نمیافتند و بهسختی پذیرفته میشوند. بخشی از این مساله هم به ازدیاد انبوه شخصیتهای اضافهای بازمیگردد که هیچ نقش جدی در پیشبرد درام ندارند و انگار به داستان تحمیل شدهاند.
لاله، فیلمی دیدنی است و بدون تردید برای پسران نوجوان میتواند جذاب و دیدنی باشد. اما همه اینها باعث نمیشود فکر کنیم فیلم در تحقق بخشیدن به ظرفیتهای بالقوهاش به اندازه کافی موفق بودهاست. شاید ما در آغاز راه یک سینمای حرفهای که فیلمهای ژانری را بدون ادعای جشنوارهای شدن و تفرعن روشنفکرانه تولید میکند و صرفا به رضایت مخاطب میاندیشد. لاله برای چنین دورنمایی یک موفقیت نیست اما میتواند شروعی بیتکلف باشد.
حواشی متعدد از مسائل اقتصادی مثل بودجه فیلم گرفته تا مسائل سیاسی و فرهنگی، سالها پروژه لاله را توی چشمهای تشنه برای تماشای سوژهای عجیب و نامانوس خیساند تا بالاخره بعد از یک دهه این فیلم روی پرده آمد. ممکن است فکر کنیم این مقدار گذشت زمان و این حجم از حواشی میتوانست تبدیل به نقطه قوت فیلم شود یا شاید بگوییم بالاخره هیجانها را سرد کرده و اتفاقا تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شدهاست. به هر حال همه آن چیزی که الان بیکموکاست روبهروی ماست، خود فیلم است که میشود بیواسطه به تماشا و قضاوت آن نشست.
لاله برای تبدیل شدن به فیلمی مهم و دیدنی، پتانسیل بالایی دارد. از سوژه داغش یعنی دختری که بهرغم مضیقههای اجتماعی، تبدیل به قهرمانی منحصر به فرد میشود، گرفته تا ظرفیتهای تکرارناپذیر ژانری آن یعنی یک داستان ورزشی پرهیجان آن هم با تعقیب و گریزهای پی در پی در یک پیست مسابقه. اضافه کنید بر این قبیل ظرفیتها، این مساله را که فیلم عملا یک فیلم پربازیگر و پرچهره حساب میشود که همهشان هم به زبان انگلیسی، بازیگری کردهاند که این اتفاق، بیش از گفتن دیالوگها به یک زبان خارجی است و بازیگر باید قادر باشد علاوه بر رعایت تمام نکات فنی، حس درام را هم درست از کار دربیاورد. از حق نگذریم فیلم در تمام اینها موفق بودهاست. دستکم به شهادت تماشاگر نوجوانی که تمام مدت فیلم روی پا ایستاده و مسابقات را انگار که کنار پیست واقعی باشد، با تشویق و فریاد دنبال میکرد، لاله از ظرفیتهای خوبی برای مخاطبی در این رده سنی و هیجانهایش برخوردار است.
اما بهرغم موفقیت کارگردانی در این قبیل دستاوردهای حداقلی برای یک سینمای حرفهای ژانری -که البته سینمای ایران از همین حداقلها هم جا مانده- با فیلمنامهای شلخته و ضعیف مواجهایم که حتی قادر نیست شخصیتهایش را به شکلی دراماتیک و بیرون از مناسبات و اقتضائات ژانر اکشن، به جان مخاطب بنشاند و آنان را محبوب تماشاگر کند. درست به همین علت، لاله به عنوان یک راننده مخاطب را سر ذوق میآورد اما به عنوان یک زن ایرانی قدرتمند که فیلم تمام تلاشش را میکند تا از او چهرهای مبارز و پرتلاش و قهرمان بسازد، نهایتا تاثیر بسزایی بر مخاطب نمیگذارد.
لاله، از این نظر که شمایل زنی متفاوت را بهخصوص در مقایسه با زنان همیشه قربانی سینمای ایران به نمایش میگذارد، کاراکتر کمسابقهای است. اما از این جهت که نمیتواند خودش را با این شمایل به چشم مخاطب بیاراید و جا بیندازد، فرق چندانی با قبلیها ندارد. مردان همراه با او هم اگرچه خلاف عادت همیشگی سینمای ایران، حامی و مشوق لاله برای ادامه دادن به مبارزه هستند و از قضا صورتهای همراه با محاسن مدیران دولتی را در چهرههایی مانند محمد صادقی به شکلی سمپاتیک به نمایش میگذارند، اما جا نمیافتند و بهسختی پذیرفته میشوند. بخشی از این مساله هم به ازدیاد انبوه شخصیتهای اضافهای بازمیگردد که هیچ نقش جدی در پیشبرد درام ندارند و انگار به داستان تحمیل شدهاند.
لاله، فیلمی دیدنی است و بدون تردید برای پسران نوجوان میتواند جذاب و دیدنی باشد. اما همه اینها باعث نمیشود فکر کنیم فیلم در تحقق بخشیدن به ظرفیتهای بالقوهاش به اندازه کافی موفق بودهاست. شاید ما در آغاز راه یک سینمای حرفهای که فیلمهای ژانری را بدون ادعای جشنوارهای شدن و تفرعن روشنفکرانه تولید میکند و صرفا به رضایت مخاطب میاندیشد. لاله برای چنین دورنمایی یک موفقیت نیست اما میتواند شروعی بیتکلف باشد.