چرا در کشاکش توسعه زیستبوم نوین خلاقیت، نوآوری و کسبوکار در کشور لازم است به بنیانهای فلسفی این پدیده توجه کنیم؟
« نظریهاجتماعی » و استارتآپها
هر تغییری در نظام حکمرانی، نهادهای عمومی، فناوری، تغییرات جمعیت شناختی یا دیگر پدیدههای تاثیرگذار فراگیر عموما دو پیامد عمده دارد: دگرگونیهای عینی و پیرو آن، دگردیسیهای ذهنی. برای مثال قریب به سه دهه قبل بود که تلفن همراه بهعنوان یک فناوری بسیار پیشرفته وارد کشور ما شد. این فناوری یک سری تغییرات عینی ایجاد کرد که همانا تحولات حوزه ارتباطات بود. هرچند دگردیسیهای ذهنی منتج از واردات این فناوری چنان گسترده بود که به قول فیلمنامهنویسها امروزه نمیتوانیم بدون توجه به تغییرات ناشی از تاثیر تلفنهمراه در سبک زندگی (life style) انسانها، روابط آنها را تعریف کنیم. برای نمونه، سلسله مفاهیمی همچون سلفی، لایک، فالو، کامنت، ایموجی، استیکر، پست، استوری، دایرکت، منشن، تگ کردن، آنفالو، و مانند اینها، همگی برآمده از ظهور تلفنهمراه در زندگی ما ایرانیان است که یک نظام معنایی متفاوت را آفریدهاست. در حوزه کسبوکار هم نمونههای اینچنینی وجود دارد که جدا از واردات صرف آن، دگردیسیهای فراوانی را به دنبال داشتهاست.
لزوم توجه به
فلسفه و نظریهاجتماعی
این تحولات اما یک سوالی را در همین جهت طرح میکند که بهنظر میرسد اساسا مورد غفلت واقع شدهاست. زیرا از آنجا که اغلب فعالان اکوسیستم نوآوری کشور را از همان ابتدا دانشجویان و استادان و فارغالتحصیلان رشتههای فنی و مهندسی شکل دادهبودند، لذا توجهی به «فلسفه» این پدیده و «نظریهاجتماعی»ای که آن را تبیین و توجیه میکند و میتواند ابعاد مختلف آن را توضیح دهد و تبعات آن را پیشبینی کند، نداشتهاند. برای مثال، ایران در یک و نیم قرن گذشته درگیر ایجاد یا اقتباس ساختارها و مفاهیمی مانند قانون، مجلس، جمهوری، حقوق، حزب، دولت، حکومت، و همانند اینها بودهاست و چون این مفاهیم و نهادها اساسا متعلق به حوزه علوم انسانی هستند از همان ابتدا، هم آفرینش آنها و هم توجیه نظریشان تابعی از فعالیتهای اهل نظر و اهالی همین حوزه بودهاست. ولی موضوع و پدیدهای همچون استارتآپ و اکوسیستم نوآوری همچون یک فناوری وارد کشور شده و هیچ مبنایی هم از منظر فلسفه و نظریهاجتماعی نداشتهاست که میتواند مخاطرات خاص خودش را نیز داشتهباشد.
برای نمونهای ملموس، به این نکته دقت کنیم تاکنون تصویر آرمانی و مفهوم ایدهآلی ما از دانشگاه و انسان دانشگاهی
(homo academicus)، سیمای انسانی (مذکر) در تمثیل حکمای سدههای قدمایی بودهاست که در فقری تفاخری زندگی میکرده و هیچ عنایتی به مال دنیا نداشتهاست و حتی ثروت و مکنت را بلیه و عارضهای بر ساحت ملکوتی علم و دانایی خودش میدانستهاست. ولی اکنون پارادایم اکوسیستم نوآوری میخواهد انسان دانشگاهی را به انسان بازاری یا اقتصادی (homo economicus) گذر بدهد. تردیدی نیست جامعهای که در فلسفهاجتماعیاش به دنبال آن بوده که کودکان دبستانیاش در باب «علم بهتر است یا ثروت» انشا بنویسند و صفحاتی را سیاه کند، اکنون الکن و ناتوانتر از آن است که یارای توضیحدادن نسبت میان انسان دانشگاهی و انسان اقتصادی را داشتهباشد یا آن را تبیین کند و هیچ بعید نیست که چندی دیگر دانشگاههای ما بنگاههایی اقتصادی شوند که هر گونه فعالیت تجاری را به نام نوآوری و استارتآپ و دانشبنیانی سکه زدهاند و علم، برای همیشه مغلوبه شدهباشد.
تحرکات اجتماعی
برآمده از پدیدههای نو
از سویی دیگر، هرگونه کنش نهادمند و سازمانیشده انسانی میتواند تحرکات اجتماعی خودش را داشتهباشد. برای مثال، امروزه مباحثی در باب انگارههای جنسیتی حاکم بر فضاهای نوآوری مطرح غربی، مانند سیلیکون ولی، مطرح شدهاست. بر همین اساس در برابر استارتآپهای موسوم به «یونیکورن» یا تکشاخ، جنبشی مبتنی بر شکافهای جنسیتی طرح شده که آن را «گورخر» نامیدهاند. در واقع، گورخر استعارهای بدیل برای اسب تکشاخ است. تکشاخها نمادی از وحدت، تمرکز و یکپارچگیاند (یا حداقل میتوان آنها را این چنین تفسیر کرد) ولی گورخر سمبل تکثر، گستردگی و چندگانگی است. از منظر نظریهاجتماعی، تکشاخ اوج لاهوتی امر مدرن و لحظه غایی تجلی مدرنیته در جهان بازاری - فناورانه است، ولی گورخر تصویری از ظهور هویتهای معارض در دنیای پست مدرن و جامعه شبکهای است.
لذا برای فهم این تنشها، بایستی تصوری جامع از بنیانهای فلسفی و نظری آنها و تبعات اجتماعی- ساختاریشان داشتهباشیم. از همین رو، هیچ دور نیست که این شکافهای اجتماعی و گسلهای سیاسی- اقتصادی در جامعه ما نیز رخ بدهد؛ آن هم در شرایطی که فقط سختافزار زیستبوم نوآوری را وارد کردهایم و هیچ التفاتی به مبنای نظری آن نداریم. بیتردید این میتواند معضلی باشد که دیر یا زود برای ما مشکلات خاص خودش را ایجاد خواهدکرد. بنابراین، بهنظر میرسد باید در فراسوی پوسته ظاهری این واردات نوآوری و فناوری و این جنون از جهاتی افسارگسیخته میل به خلاقیت و امور نوین، فکری هم به حال تأمل در بنیانهای فلسفی آن کنیم.