آرامش با نوای آسمانی
قد و قوارهاش کوچک است، ریشهایش تنک و خلوت روی چانه نشسته، تازه 18 سالش شده است. اینها اما تمام ویژگیهای، عباس نوری نیست. یک عینک آفتابی سیاه زده به چشمهایش. چشمهایی که نوری ندارد و درست شبیه به عینک آفتابیاش، تیره تیره است. داستان عباس چند لحظه بعد از تولدش شروع شد. از زمانی که در یکی از بیمارستانهای شهر شیراز، چشمش به دنیا باز شد. عباس اما با یک مشکل بزرگ به دنیا آمد، همان زمان که تازه پایش به دنیا باز شده بود، اکسیژن خونش افت کرد. همین شد که پرستاران و پزشکان برای کمک به او، سریع اقدام کردند و او را به اتاق اکسیژن رساندند. اکسیژن اما زیادی به مغز او رسید و همین آفت چشمهایش شد و روشنایی را از چشمهایش گرفت و نابینایی، سرگذشتش شد.
والدینش او را به یکی از مراکز مخصوص نابینایان فرستادند. در همین مرکز هم همه به استعداد او پی بردند. درست در زمانهایی که او مشغول بازی بود یک صدای جادویی میشنید. صداهایی که او را به دنیای دیگری میبرد. درست در اتاق همجوار با اتاق بازی عباس، کلاس موسیقی برگزار میشد و عباس هم صدای خوش نواختن را میشنید. او میگوید: «با شنیدن صدای موسیقی، حس عجیبی به من دست میداد. انگار که در این دنیا نبودم و در مکان دیگری زندگی میکردم.»
آن اوایل تمام دلخوشی عباس به شنیدن صدای خوش ارگ ختم میشد اما بعد میل به یادگیری در او جوانه زد. او میگوید که یک روز خیلی اتفاقی تصمیم گرفت از اتاق بازی به اتاق موسیقی برود و از مربی موسیقی بپرسد که میتواند ساز بزند یا نه؟ و مربی موسیقی هم به او اجازه داد. بعد اما اتفاق عجیبی افتاد، او که آموزش ندیده و نت خوانی بلد نبود توانست ساز بزند. مربیاش از استعداد او تعجب میکند و از پدرش میخواهد برای او ارگ بخرد.
ماجرای عباس اما به نواختن ارگ ختم نمیشود. عطش او برای نواختن آلات موسیقی، هر روز بیشتر میشود. یک روز با ارگ، چند هفته بعد با نواختن سهتار و تار و بعد از آن با نواختن کمانچه . عشق عباس به موسیقی به اینجا ختم نمیشود، دانش و شوق موسیقی، او را به موسیقی الهی، به قرائت قرآن کریم میکشاند. او در قرائت قرآن مجید هم خوب درخشیده است، مقام اول استانی در مسابقات دانشآموزی شیراز و مقام دوم کشور در مسابقات بهزیستی استان اصفهان، از عناوینی است که او در قرائت قرآن به دست آورده است؛ موسیقی الهی که حالا به گفته عباس این روزها با آن آرام میشود.
تیتر خبرها