روضه خانگی، چهره زنانه دارد

عزاداری زنان در روضه‌های خانگی رنگ و بوی متفاوتی دارد هرگونه از برپایی روضه خانگی زنانه می‌تواند خودش روضه باشد، از چای ریختن تا ظرف شستن

روضه خانگی، چهره زنانه دارد

بیایید قبول کنیم که هر قدر مردان در اداره هیات‌های بزرگ موفق‌اند
تخصص زنان اداره روضه‌های خانگی است
روضه، عضوی از خانواده ما

انگار دروغ گفته‌اند، «دل شکستن خیلی هم هنر می‌خواهد!» ظهر تاسوعا در به در هیات‌ها شده بودم. گریه‌ام نمی‌گرفت، دلم نمی‌شکست، انگار که آب سرد روی روحم ریخته باشند. دستم که از قطره‌ای اشک خالی ماند، توی دل خاک ریختم روی سرم که «روزی تو اشک نبود، هیات بزرگ و کوچک را بهانه نکن بیچاره».
وسواس هیات داشتم، برای خودم خط و نشان کشیده بودم دهه اول محرم را کم نگذارم، بهترین مجلس را بروم و به قولی سیم اگرچه پلاستیکی‌ام را وصل کنم. روی همین حساب و کتاب‌هایی که به قواره‌ام هم نمی‌خورد و نمی‌خورَد، روضه خانگی سه روزه هرساله مادرم را می‌پیچاندم
سال‌هایی که صدّام گوربه‌گور با جان پدرهای عزیزتر از جانمان یک‌قل دوقل بازی می‌کرد؛ مادرم بالا سر پیکر تقریبا بی‌جان پدرم نذر می‌کند، که اگر بابا خوب شد محرم و صفر هر سال سه روز روضه برای امام حسین‌ (ع) بگیرد.
مامان هیات خانگی سه روزه‌اش را مثل یکی از ما پنج فرزندش دوست دارد، همان طور که سفارش ما را به هم می‌کند که مراقب هم باشیم، در روضه خانگی‌اش اسم ما را مدام زیر لب تکرار می‌کند و ما را به این سه روز سال می‌سپرد. وقت و بی‌وقت هم وصیت و نصیحت می‌کند که بعد از من و بابایتان این روضه خانگی‌ام را زمین نگذارید.
وقت گفتن از نذرش برای اباعبدا...، بغض سال‌های سخت جنگ را با بغض ارادتش به امام حسین روی هم می‌ریزد و حال همه‌مان را حالی به حالی می‌کند. نگاه مهربانش پشت بابا که از جراحت جنگ به سختی جان سالم به در برده دوان دوان می‌رود و می‌گوید: « خیلی جوان بودم و چیز زیادی بلد نبودم، اما مطمئن بودم هرجا که باشم یک لیوان چای و یک صلی‌ا... علیک یا ابا عبدا... کارم را راه می‌اندازد و همان مجلس هم میزبان مادرمان خواهد بود» و اشک‌ها دنبال حرفش را می‌گیرند و ناگفته‌ها را می‌گویند.
از این روضه‌های خانگی که مادرهایمان نذر می‌کنند و دریای عشق و غم عاشورا را در لیوان چای عصر به همسایه‌ها و فامیل تعارف می‌کنند کم ندیده‌ایم. مجلس‌های زنانه‌ای که دخترها و عروس‌های صاحب خانه برای پذیرایی زیر گوش هم پچ‌پچ می‌کنند، چای می‌آوردند و استکان‌های خالی را می‌برند. بعد که خانم جلسه‌ای روضه را شروع کرد، می‌دوند و برق‌های حال و پذیرایی را خاموش می‌کنند و خودشان را در گوشه‌ای از آشپزخانه پنهان می‌کنند تا شاید اشکی نصیبشان شود. دست آخر هم روضه به اوج نرسیده ناچارند قلبشان را بچلانند و اشکشان را پاک کنند و چای آخر مجلس گریه کنان را برای بدرقه راه آنها آماده کنند.
یک حساب سرانگشتی اگر بکنیم، هیات‌های بازاری را از زحمات پیرغلامان بدانیم، مجالس بزرگ شهر را به برکت نوای مداحان نامدار بشناسیم و دسته‌های زنجیرزنی اگر مدیون جوان‌های شهر باشند، روضه‌های خانگی سهم زنان و مادران است از دویدن در آشپزخانه خانه‌هایشان به نیت قدم برداشتن در بین الحرمین..
شما هم حتما جایتان را در هیات‌ پیدا کرده‌اید، شاید گوشه‌ای از تاریکی مراسم می‌نشینید و سرتان را بین زانوهای جمع شده در بغلتان پنهان می‌کنید، شاید میاندار باشید یا از همان‌ سرمستانی که منتظر شور و هروله‌اند، یا کسانی که در آشپزخانه ته‌دیگ‌ها را با عدل علوی تقسیم می‌کنند، شاید شما دم در کفش‌ها را مرتب می‌کنید یا برعکس، از آنها باشید که پایین پای روضه‌خوان روضه باز را به سختی به دوش می‌کشید، شاید هم از آنها هستید که حواسشان به سیستم صوتی و تصویری است، یا نه، شما بیرون مجلس سیگار می‌کشید و هماهنگی‌های شب‌های بعد را با رفقایتان انجام می‌دهید، حتی ممکن است ترجیح بدهید در دسته‌های زنجیرزنی طبل بزنید و علم به گردن بکشید و هرسال قلب و منطق‌تان دست به یقه شوند و سر حرف و حدیث‌های دسته‌های زنجیرزنی کارشان به کلانتری محل بکشد.
فرقی نمی‌کند، هرکدام که هستید دم شما گرم، ولی آقایان و رفقای هیاتی! ببخشید، دلتان بسوزد یا نسوزد، روضه خانگی، سهم ما زنان است. یادگاری‌ مادر مادران و مادرانمان است.
آقایان، برادران، میانداران، می‌دانید؟ برای ما ساکنان حسینیه خواهران که کوچه زدن در هیات‌های شبانه و ضرب گرفتن با سینه‌زنی شور و واحد حسرت است، برای ما که به صدای دعوا و جیغ و بازی کودکان لابه لای روضه گودال خو گرفته‌ایم، برای ما که شاید هیچ وقت طعم شوری ترکیب اشک و عرق میان سینه‌زنی را نچشیده‌ایم، انحصار روضه‌های خانگی حسابی می‌چسبد، آنچنان که به قلب اهل کویر، سایه سرد باغ می‌چسبد...
اگرچه گاه و بیگاه در حسرتیم ولی دلخوشیم به این‌که از یک هفته پیش از جلسات روی چند کاغذ چاپ می‌کنیم: «مجلس عزاداری اباعبدا... الحسین، شنبه، یکشنبه، دوشنبه از ساعت 4 تا 6 بعدازظهر، منزل خانم فلان پلاک بیسار» بعد هم استکان‌های کمر باریک را از همان همسایه‌ها جمع می‌کنیم و خانم جلسه‌ای برایمان ساده حرف میزند و چای ساده پخش می‌کنیم.
همسایه‌ها با تاخیر و دانه دانه می‌آیند، اول مبل‌ها را پر می‌کنند و کم‌کم فرش‌ها را.
صدای پچ‌پچ زن‌ها که «ببخشید پشتم به شماست» رفته‌رفته روی صدای بلندگوی جیغ جیغوی سخنران سوار می‌شود؛ یکی دو تا چای روی فرش می‌ریزد و صاحب خانه انگار که حاجت گرفته باشد، با لبخند در گوش مهمانی که شرمنده فرش را با دست می‌ساید می‌گوید: فدای سرت! چای روضه آقاست...
ما روضه خانگی را همین‌طور تحویل گرفته‌ایم، 500 سال پیش شاید بلندگو و چای‌ساز و آسانسور و آیفون تصویری در روضه‌های خانگی نبود، اما یک روضه‌خوان بود، عده‌ای گریه کن و تعدای لیوان چای! همین قدر اشتراک را چقدر دوست داریم...
قول می‌دهیم! ما روضه خانگی را همین طور که تحویل گرفته‌ایم تحویل می‌دهیم، با همین کتیبه‌های مشکی روی دیوار و پارچه سیاه روی تلویزیون و مبل سخنران برای 500 سال دیگر، که نوادگانمان کفش‌های پرنده‌شان را بپوشند و با جی‌اف‌آر که احتمالا اسم سامانه هواپیماهای تندرو باشد خودشان را به یک روضه خانگی در طبقه چهاردهم شهر برسانند و بعد از تمام شدن جلسه، گعده کنند و برای رفتن به طبقه اورجینال و زمینی بین‌الحرمین برنامه بچینند.
500 سال دیگر ای کاش روضه خوان مجالس، صاحب واقعی عزا باشد، همان که در روضه باز خواندن خودش و مادرش را حاضر می‌دانیم و می‌گوییم: «آقا، ببخشید...مادر! ببخشید...»
کاش خودش روضه‌خوان باشد، اما محض احتیاط بیاید قول بدهیم هرجور که هست از روضه خانگی مادرهایمان تا هیات‌هایی که ابهتشان روح را جلا می‌دهد، همه و همه را همان‌‌طور که به ما داده اند به فرزندانمان بدهیم!
حالا که تا اینجای حرف را خواندید در گوشی می‌گویم، عمدا اسم کرونا را نیاوردم، خواستم خیال کنم چند شب دیگر زانو به زانو کنار هم از فشار جمعیت غر می‌زنیم، مراقب گریه‌کنان حسین‌(ع) باشید.