نه با ما باشید و نه بر ما
امید مهدینژاد
علی بن حسین به قامت ایستاد و مردمان خاموش شدند. پس، بعد از حمد خدای و ذكر رسول، فرمود:ای مردمان، هركه مرا میشناسد، میشناسد و هركه نمیشناسد، خود را به او میشناسانم.من علی بن حسین بی علی بن ابیطالبم. فرزند آنكه در كنار فرات سر از تنش بریدند،بیآنكه گناهی كرده یا خونی بر گردن داشته باشد. منم فرزند آنكه حرمتش شكستند و حق نعمتش نداشتند و داشتهاش بردند و اهلوعیالش اسیر گرفتند. منم فرزند آنكه آنمایه زخم بر او زدند تا طاقتش برفت و به زجرش كشتند. من فرزند چنین كسم. همین فخر بسم.ای مردمان، شمارا به خدا به یاد دارید كه نامهها به پدرم نوشتید و او را فریفتید و عهد و میثاق كردید و بیعت آوردید؟ و آخر با او قتال كردید تا او را كشتید؟ زشت عزمی كردید و بد توشهای برای خویش پیشفرستادید. پس به چه روی در رسول خدا خواهید نگریست، آنگاه كه شما را گوید «خاندانم كشتید و حرمتم شكستید، شما از امت من نیستید.»خدای بیامرزد، هركه را كه اینك اندرزم بنیوشد و در راه خدا و رسول و خاندان رسول وصیتم بپذیرد كه ما به رسول خدا تأسی كردهایم.گفتند: ای فرزند رسول، شنواییم و پذیراییم و از تو روی نمیگردانیم. خدایت بیامرزد، آنچه فرمان است بفرمای كه دوستانت را دوست میداریم و دشمنانت را دشمن. بفرمای تا یزید را ببندیم و بیاوریم كه بیزاریم از هركه بر تو و بر ما ستم كرد.گفت:هیهات، هیهات، ای غداران مكار به آنچه در دل دارید نمیرسید. میخواهید با من آن كنید كه با پدرم كردید؟ نه. از شما تنها همین خواهم كه رهایمان گذارید. كه نه با ما باشید و نه بر ما.
پس بسیار گریه كنید
زینب، دخت علی، تماشاییان را اشارت كرد كه خاموش شوند. نفسها در سینه زندانی شد و جرسها از صدا افتاد.آنگاه گفت:شكر خدای را عز و جل و سلام بر نیایم محمد و بر خاندان طاهرش.گریه میكنید؟ ای اهالی كوفه! ای اهالی نیرنگ و فریب! پس چشمهایتان از اشك خشك مباد و نالههایتان به پایان مرساد.شما بدان پیرزن مانید كه رشتههایش را از بعد آنكه بهدشواری تابید، باز پنبه كرد. بدینسان ایمانتان مایه دغا كردید. چیست در شما جز لاف گزاف و فخر به عیب و عار؟ چاپلوسید چون كنیزكان و غمازید چون كافران. آن گیاه مسمومید كه در منجلاب روید و آن نقره منحوس كه آرایه گورها گردد. بدانید كه بد ماجرایی برای خود رقم زدید. خشم خدای را از برای خویش خریدید تا جاوید در عذاب بمانید.گریه میكنید؟ پس بسیار گریه كنید و اندك بخندید كه خود را به ننگی آلودید كه به آب هفت دریا شسته نتواند شد و چگونه پاك شود ننگ قتل فرزند پیامبر خاتم و سرور جوانان بهشت. هم او كه پناهتان بود و پشتیبانتان. فریادرستان بود و روشنیبخشتان. سالارتان بود و راهبرتان. بد گناهی دامنگیرتان شد و چه دور افتادید از بخشایش خدا. سعیتان هبا گشت و سرمایهتان به باد رفت. به قهر خدا برگشتید و به ذلت و مسكنت نشستید. وای بر شما، ای اهالی كوفه!ندانید چه جگری خون كردید از رسول خدا. ندانید كدامین مستورگانش از پرده بیرون كشیدید. ندانید چه خونی از او ریختید و چه محترمانی از او به خواری انداختید.در شگفت آیید اگر آسمان بر سر و رویتان خون ببارد؟