«بادبادکباز» اثر خالد حسینی نگاهی شبیه مستشرقان به افغانستان دارد
شرق زمخت، غرب منجی !
بادبادکباز اولین رمان خالد حسینی، نویسنده افغان - آمریکایی است که به شهرت بالایی مخصوصا در آمریکا دست پیدا کرده. حسینی همه آثار خود را به زبان انگلیسی نوشته است.
خالد حسینی متولد ۱۹۶۵ کابل از پدری تاجیک و مادری پشتون است. پدر حسینی بهعنوان دیپلمات از وزارت خارجه افغانستان با خانواده به پاریس میرود و پس از کودتای کمونیستی و تسلط شوروی به افغانستان از کار برکنار میشود و از آمریکا درخواست پناهندگی سیاسی میکند و پذیرفته میشود. خالد در آنجا پزشکی میخواند و شروع به نوشتن رمانهایش میکند.
بادبادکباز که در افغانستان به «گودیپران» مشهور است روایت عشق است و حسادت و خیانت. روایت مردمی که در دل کورانهای تاریخی به یکدیگر عشق میورزند و در دل بحران زندگی میکنند با تمام معیارهای انسانی نیکی و بدی، ترس و شجاعت، اعتماد و خیانت، وفاداری و بزدلی، گناه و رستگاری.
داستان با زاویه دید اولشخص روایت میشود از زبان امیر؛ شخصیت اصلی رمان که با پدر بانفود و ثروتمندش زندگی میکند.
ماجراهای داستان خاطرات امیر است از کودکی و نوجوانیاش با حسن، فرزند خدمتکار خانه پدری.
عنوان کتاب محور اصلی داستان است. شاید تنها نکته جذاب کتاب از فرهنگ افغانستان همین سنت بادبادکبازیشان باشد که بهصورت مسابقه برگزار میشود. بادبادکبازی نشان عشق و خیانت شخصیتهاست. همان بادبادکبازیای که ابتدا باعث حسادت امیر و جدایی او از حسن میشود و در نهایت به پیوند امیر با پسر حسن منجر میشود. البته صحبت درباره سنتهای مختلف افغانستان در متن داستان زیاد است اما حالت خنثی و فقط روایتگر شخصیت داستان از عمق فرهنگی آن کاسته است و یک روایت خالی و بدون رنگولعاب را به خواننده میدهد که گویی از سر اجبار یا بیتفاوتی نویسنده است. قلم نویسنده روان و ساده است و مخاطب را خسته نمیکند اما بسیاری از اتفاقات اضافه است و حذف آنها بر روند داستان بیتاثیر.
اتفاقات داستان در بستر زمانی پرتنشی در افغانستان میگذرد با اینکه رمان سیاسی نیست اما اتفاقات سیاسی و دیدگاههای نویسنده کاملا در داستان جا خوش کرده است: وجود سه حکومت تندروی کمونیستی شوروی، سلطه طالبان و در نهایت اشغال آمریکا.
کودکی امیر در زمان تسلط شوروی بر افغانستان و کودتای کمونیستی است و پس از آن نیز تسلط طالبان بر افغانستان. پدر سکولارمآب امیر بهشدت از روسها منزجر است بهطوریکه حتی در بستر بیماری و مرگ در آمریکا نیز حاضر نمیشود مورد معالجه دکتر روس قرار بگیرد.
آصف یکی از شخصیتهای منفور رمان است. روی خشونتآمیز او و هممسلکانش در تمام قصه مخاطب را وادار به انزجار از طالبان میکند. آصف نماد واضحی از طالبان در دو دهه پیش است. در آشکار متشرع است و قوانین شرع اسلام را به سختترین شکل اجرا میکند اما در پنهان فاسد است. همانطور که ملاها در جایی از کتاب با یکدیگر بر سر شرع اسلام در ستیزند و نهایتا مردم را به خاطر نوع پوشش به جهنم وعده میدهند.
اما در مقابل آمریکاییها چهرهای لطیف و منجی دارند. از افغانستان در برابر طالبان محافظت میکنند! امیر با آرامش خاطر و آسودگی از آنها حرف میزد. مثلا در سفارت کارش را با احترام و سریع انجام میدهند و طبق گفته خودش «آمریکاییها پول میگیرند که به افغانها خدمت کنند.»
زتدگی او در آمریکا با آسودگی است و حتی مرگ بر اثر سرطان پدر امیر پس از تحمل همه سختیها در آرامش و احترام است. مخاطب مخصوصا مخاطب آمریکایی و غربی حمله آمریکا به افغانستان را یک عملیات نجات میپندارد بنابراین عذابوجدانی از این بابت اگر داشته باشند کاملا طی رمان رفع میشود.
آمریکای ترسیم شده در بادبادکباز جایی است که امیر داستان میتواند فرزند آسیبدیده حسن را از آزارهای طالبانی آصف نجات دهد، او را به آنجا ببرد و دوباره همان بادبادکی را پرواز دهد که در افغانستان طالبان ممنوعش کرده بود و لبخند محوی روی چهره کودک مورد تجاوز و آزار و اذیت افغانستان بیاورد.
خالد حسینی متولد ۱۹۶۵ کابل از پدری تاجیک و مادری پشتون است. پدر حسینی بهعنوان دیپلمات از وزارت خارجه افغانستان با خانواده به پاریس میرود و پس از کودتای کمونیستی و تسلط شوروی به افغانستان از کار برکنار میشود و از آمریکا درخواست پناهندگی سیاسی میکند و پذیرفته میشود. خالد در آنجا پزشکی میخواند و شروع به نوشتن رمانهایش میکند.
بادبادکباز که در افغانستان به «گودیپران» مشهور است روایت عشق است و حسادت و خیانت. روایت مردمی که در دل کورانهای تاریخی به یکدیگر عشق میورزند و در دل بحران زندگی میکنند با تمام معیارهای انسانی نیکی و بدی، ترس و شجاعت، اعتماد و خیانت، وفاداری و بزدلی، گناه و رستگاری.
داستان با زاویه دید اولشخص روایت میشود از زبان امیر؛ شخصیت اصلی رمان که با پدر بانفود و ثروتمندش زندگی میکند.
ماجراهای داستان خاطرات امیر است از کودکی و نوجوانیاش با حسن، فرزند خدمتکار خانه پدری.
عنوان کتاب محور اصلی داستان است. شاید تنها نکته جذاب کتاب از فرهنگ افغانستان همین سنت بادبادکبازیشان باشد که بهصورت مسابقه برگزار میشود. بادبادکبازی نشان عشق و خیانت شخصیتهاست. همان بادبادکبازیای که ابتدا باعث حسادت امیر و جدایی او از حسن میشود و در نهایت به پیوند امیر با پسر حسن منجر میشود. البته صحبت درباره سنتهای مختلف افغانستان در متن داستان زیاد است اما حالت خنثی و فقط روایتگر شخصیت داستان از عمق فرهنگی آن کاسته است و یک روایت خالی و بدون رنگولعاب را به خواننده میدهد که گویی از سر اجبار یا بیتفاوتی نویسنده است. قلم نویسنده روان و ساده است و مخاطب را خسته نمیکند اما بسیاری از اتفاقات اضافه است و حذف آنها بر روند داستان بیتاثیر.
اتفاقات داستان در بستر زمانی پرتنشی در افغانستان میگذرد با اینکه رمان سیاسی نیست اما اتفاقات سیاسی و دیدگاههای نویسنده کاملا در داستان جا خوش کرده است: وجود سه حکومت تندروی کمونیستی شوروی، سلطه طالبان و در نهایت اشغال آمریکا.
کودکی امیر در زمان تسلط شوروی بر افغانستان و کودتای کمونیستی است و پس از آن نیز تسلط طالبان بر افغانستان. پدر سکولارمآب امیر بهشدت از روسها منزجر است بهطوریکه حتی در بستر بیماری و مرگ در آمریکا نیز حاضر نمیشود مورد معالجه دکتر روس قرار بگیرد.
آصف یکی از شخصیتهای منفور رمان است. روی خشونتآمیز او و هممسلکانش در تمام قصه مخاطب را وادار به انزجار از طالبان میکند. آصف نماد واضحی از طالبان در دو دهه پیش است. در آشکار متشرع است و قوانین شرع اسلام را به سختترین شکل اجرا میکند اما در پنهان فاسد است. همانطور که ملاها در جایی از کتاب با یکدیگر بر سر شرع اسلام در ستیزند و نهایتا مردم را به خاطر نوع پوشش به جهنم وعده میدهند.
اما در مقابل آمریکاییها چهرهای لطیف و منجی دارند. از افغانستان در برابر طالبان محافظت میکنند! امیر با آرامش خاطر و آسودگی از آنها حرف میزد. مثلا در سفارت کارش را با احترام و سریع انجام میدهند و طبق گفته خودش «آمریکاییها پول میگیرند که به افغانها خدمت کنند.»
زتدگی او در آمریکا با آسودگی است و حتی مرگ بر اثر سرطان پدر امیر پس از تحمل همه سختیها در آرامش و احترام است. مخاطب مخصوصا مخاطب آمریکایی و غربی حمله آمریکا به افغانستان را یک عملیات نجات میپندارد بنابراین عذابوجدانی از این بابت اگر داشته باشند کاملا طی رمان رفع میشود.
آمریکای ترسیم شده در بادبادکباز جایی است که امیر داستان میتواند فرزند آسیبدیده حسن را از آزارهای طالبانی آصف نجات دهد، او را به آنجا ببرد و دوباره همان بادبادکی را پرواز دهد که در افغانستان طالبان ممنوعش کرده بود و لبخند محوی روی چهره کودک مورد تجاوز و آزار و اذیت افغانستان بیاورد.