گفتوگو با جوان کلوچهپز شوشتری که مدتی است در فضای مجازی درباره امانتداریاش حرف میزنند
دنیـا ارزش حرامخوردن ندارد
خدا را شکر که برخلاف تصور عدهای، نسل آدمهای خوب منقرض نشده است. خدا را شکر که هنوز هم برخی اخبار مثبت و امیدوارکننده میتواند خبرنگارها را بکشاند به گوشه و کنار ایران و آنها را پای حرف آدمهای شریف بنشاند. خدا را شکر که نسل آدمهایی از جنس حسین فرامرزیان هنوز روی زمین نفس میکشند و بذر امید میکارند. حسین یک جوان 33ساله شوشتری است، یک جوان خونگرم خوزستانی که دلش نمیخواست مصاحبه کند ولی به اصرار پذیرفت. او به ما گفت که فکر نمیکند کاری خاص بهجز وظیفه انجام داده باشد ولی ما به او گفتیم اگر در این وانفسای دستکجیها و بدحسابیها، آدمهایی پیدا شوند که پول مردم و مال حرام اذیتشان کند و مثل حسین دربهدر دنبال صاحب پول بگردند باید او را ارج نهاد. خلاصه بگوییم که حسین فرامرزیان در کارگاه کلوچهپزی پدرش در میدان امام شهر شوشتر یک مهندس الکترونیک بیکار ولی یک کلوچهپز حرفهای است که به دلیل تلاش چهارماهه برای رساندن 819هزار تومان به صاحبش، حالا هم برای خیلیها نام و چهرهای آشنا و محترم است.
نمیدانم اسمش معروف شدن بود یا نه ولی برخی دربارهام چیزهایی گفتند. من اصلا اهل فضای مجازی نیستم و معمولا سرم در لاک خودم است. بیشتر وقتم هم در کارگاه کلوچهپزی میگذرد؛ از 5 صبح میآییم تا 2 بعدازظهر و از 5 عصر کار میکنیم تا 9 شب. یک روز یکی از دوستانم به من گفت در توییتر دربارهام چیزی نوشتهاند و مردم دارند راجعبه من حرف میزنند. من عضو توییتر نیستم اما برای اینکه بدانم چه خبر است عضو شدم و نظرات مردم درباره خودم را خواندم.
مردم چه گفته بودند؟
عدهای نسبت به من خیلی لطف داشتند ولی برخی هم حرفهایی زدند که بهتر است دربارهاش چیزی نگویم.
شاید هنوز خیلیها ندانند که شما دقیقا چه کار کردهاید. پس ماجرا را با جزئیات بگویید.
از زمانی که کرونا شروع شد ما دستگاههای کارتخوان را جلوی پیشخوان مغازه گذاشتیم تا مشتریها خودشان کارت بکشند و بهداشت رعایت شود. خیلی پیش میآمد که مردم مبلغ را اشتباه میکشیدند اما چون من فیشها را نگاه میکردم اگر اشتباهی رخ میداد همان لحظه مشکل را برطرف میکردم یا اگر مشتری رفته بود ولی او را میشناختم بعدا سراغش میرفتم و مبلغ را به او برمیگرداندم.
اما در روز مورد نظر مغازه خیلی شلوغ بود. یک خانم و آقایی که اهل آبادان بودند برای خرید سوغات به مغازه ما آمدند و بهجای 91هزار تومان 910 هزار تومان، کارت کشیدند و رفتند. آن روز چون سرمان شلوغ بود من کارتخوان را نگاه نکردم، آنها هم فیش را برنداشتند. وقتی مغازه خلوت شد و فیشها را نگاه کردم دیدم که مبلغ اشتباه کشیده شده. سعی کردم از دستگاه تراکنش بگیرم ولی کارتخوان وقتی تراکنش میدهد چهار رقم وسط شماره کارت را به صورت ستاره
نمایش میدهد.
بنابراین من نمیدانستم مبلغ اضافه را چطور باید به صاحبش برگردانم. بهناچار به بانک مراجعه کردم اما گفتند باید از طریق پشتیبانی دستگاه در تهران درخواست بدهی. البته من با پشتیبانی دستگاه تماس گرفتم و متقاعدشان کردم که شماره کامل کارت را به من بدهند. بعد از گرفتن شماره کارت با خودم فکر کردم که بهتر است مطمئن شوم آیا صاحب این کارت همان شخصی است که به مغازه ما آمده بود یا خیر. بنابراین به شماره تلفنش نیاز داشتم. برای گرفتن شماره تلفن وی به بانک صادرکننده کارت رفتم ولی آنجا چه کارمندان و چه رئیس حاضر به دادن شماره نشدند. حتی گفتم که لازم نیست شماره را به من بدهید و خودتان تماس بگیرید و ببینید که فرد مورد نظر همانی است که من فکر میکنم که اینبارهم
موافقت نکردند.
علت مخالفتشان چه بود؟
فکر میکردند ممکن است من قصد سوءاستفاده داشته باشم یا دارم دروغ میگویم. خلاصه بعد از چند بار رفتوآمد به بانک با آنها حرفم شد، مخصوصا اینکه به من گفتند دست از پیگیریهایم بردارم و قضیه را رها کنم.
پس شما دستتان به جایی بند نبود اما سرانجام چطور موفق شدید؟
بله واقعا دستم به جایی بند نبود، ولی چون نمیتوانستم قضیه را ندیده بگیرم با خانوادهام دنبال یافتن راهی بودیم، یعنی از هر کسی که میشناختیم، کمک میخواستیم تا شاید راهی برای پیدا کردن فرد مورد نظر وجود داشته باشد. یک روز یکی از مشتریهای دائم ما به مغازه آمد و چون کارمند بانک بود از او کمک خواستم. او هم لطف و پیگیری کرد تا این که با رو انداختن به چند نفر موفق شد شماره تماس را برایم پیدا کند.
این پیگیریها چه قدر طول کشید؟
از 6 اردیبهشت امسال ماجرا شروع شد تا 4شهریور که پول را کارت به کارت کردم.
در این چهارماه شد که خسته شوید و بگویید
ولش کن؟
هیچ وقت نگفتم ولش کن اما خسته شدم تا جایی که چند باری خواستم پول را به همان شماره کارتی که داشتم، واریز کنم اما باز دلم راضی نمیشد.
وقتی با صاحب کارت تماس گرفتید و قضیه را گفتید چه واکنشی نشان داد؟
باور کنید اصلا نمیدانست که این اتفاق رخ داده و در فلان روز 819هزار تومان اضافه کارت کشیده.
پس شما خیلی راحت میتوانستید این پول را در حساب خودتان نگه دارید و استفاده کنید. چه چیزی مانعتان شد؟
ما خانوادگی این روحیه را داریم و پدرمان به ما یاد داده امانتدار باشیم. اگر 1000 تومان هم جابه جا شده بود من حتما همین قدر پیگیری میکردم، اگر 100میلیون تومان بود هم همین طور. ما اهل حلال و حرام هستیم و این چیزها برایمان خیلی مهم است.
وقتی پول مردم چه کم و چه زیاد پیش شماست چه حسی دارید؟
بسیار ناراحت و معذبم و خوابم نمیبرد.
این چهارماهی که برای پیدا کردن صاحب پول تلاش میکردید خانوادهتان چه میکردند؟
فکر همه مان مشغول بود و برای پیدا کردن راهی تلاش میکردیم ولی دستمان به جایی بند نبود. بعضیها فکر میکردند ما داریم دروغ میگوییم و این وسط میخواهیم سوءاستفاده بکنیم، بعضیها هم میگفتند ولش کن، چرا اینقدر پیگیری میکنید.
روزی که بالاخره موفق شدید با شخص مورد نظر تماس بگیرید چه اتفاقاتی افتاد و چه مکالماتی رد و بدل شد؟
وقتی تماس گرفتم، اول اسمش را پرسیدم تا مطمئن شوم. در ادامه پرسیدم آیا چند ماه قبل درشوشتر کلوچه خریده یا نه. بعد که مطمئن شدم، ماجرا را برایش توضیح دادم و مبلغ اضافه را کارت به کارت کردم.
او جا خورد، تعجب کرد یا خوشحال شد؟
بیشتر جا خورد، چون اصلا نمیدانست که این اتفاق افتاده. به نظرم مبلغ هم برایش مهم نبود بلکه نفس و نیت کار او را به وجد آورده بود.
شما ثابت کردید یکی از پاکدستهای این جامعه هستید. وقتی امانتدار نبودن عدهای را میبینید (چه بین مردم و چه مسؤولان ) چه حال و هوایی پیدا میکنید؟
از دنیا ناامید میشوم و آرزو میکنم ایکاش دنیا تمام شود تا آدمها اینطور رفتار نکنند. فکر میکنم در قفس هستم. وقتی این همه بیعدالتی، دزدی و اختلاس را میبینم و میشنوم، آرزو میکنم ای کاش نباشم تا این چیزها را ببینم. من کسانی را سراغ دارم که برای نان شب خود خیلی سختی میکشند و اذیت میشوند.
همه میدانیم بعضی از کسبه امانتدار نیستند و غش در معامله دارند و کم فروشی میکنند به طوری که بالا و پایین شدن حساب دیگران برایشان مهم نیست و اهمیتی ندارد. با این آدمها چند کلمهای حرف بزنید.
البته کسبهای هستند که خیلی از من بهترند و در شهر خودمان شوشتر از این کاسبهای امانتدار زیادند ولی خب بالاخره عدهای هم هستند که رعایت امانت و انصاف نمیکنند و به این آدمها میگویم باور کنید مال دنیا ارزش این کارها را ندارد و مگر آدم قرار است چه قدر جمع کند، جمع هم کرد بعد میخواهد کجا ببرد؟ در این دنیا یک اعتبار و نام نیک از آدمها میماند و یک پرونده که آدم با خودش به آن دنیا میبرد؛ انسانیت و پاک بودن.
برای من خیلی مهم است و معتقدم آدم تحت هر شرایطی باید پاک زندگی کند. اوضاع اقتصادی خیلی ناجور و نابسامان است ولی ما نباید به هر کاری دست بزنیم بلکه باید شرافتمندانه
زندگی کرد.
انسانیت و شرافت را پیش بقال ببری یک مثقال پنیر هم به تو نمیدهند. آیا شما در زندگیتان تاثیر شرافت و انسانیت را
دیده اید؟
بله، نمونهاش همین که مدتی در فضای مجازی دربارهام حرف زدند و شما میگویید معروف شدهام. اگر خدا بخواهد به کسی عزت بدهد
این کار را میکند.
به عنوان یک جوان امانتدار چه آرزویی دارید؟
آرزوی بزرگ من یک جهان بدون فقر و پر از انسانیت است که در آن آدمها به هم ظلم نمیکنند و کسی از کسی آزرده خاطر نمیشود.