پروست به روایت سامرست
مارسل پروست با شاهکارش «در جستجوی زمان از دست رفته» اولین کسی نبود که مفهوم اسنوب را وارد ادبیات داستانی کرد اما او بدون شک بزرگترین خالقی بود که اسنوبیسم را در دنیای ادبیات نمودی عینی بخشید. اسنوب در معنای پروستیاش به فردی میگویند که به هر قیمتی دوست دارد متفاوت، به روز و ویژه باشد. اسنوبها به ظواهر امور بسیار علاقه دارند، در جمعهای اشرافی و سطح بالا زیاد دیده میشوند، به شکل افراطی پیگیر مُد و شرایط روز هستند تا حدی که ممکن است امروز چیزی را بیارزش بدانند که تا دیروز گوهری تابناک میپنداشتند. علاقه اسنوبها به هر چیزی، مخصوصا فرهنگ، هنر و مناسبات اجتماعی ارتباطی مستقیم با حال و هوای زمانهشان دارد و آنها چیزی را ارزشمند میدانند که در طبقات بالای اجتماعی ارزشمند دانسته شود. ما متاسفانه معادل جامعی برای عبارت اسنوب در معنای پروستی نداریم اما کلمه «تازه به دوران رسیده» احتمالا نزدیکترین تعریف به این کلمه باشد.
قدیمتر جایی خوانده بودم یک نویسنده انگلیسی کل مجموعه ۴۰۰۰ صفحهای پروست را در ۱۵۰ صفحه خلاصه کرده و هیچ چیزی از قلم نیفتاده است! چیزی شبیه همین را میتوان درباره «لبه تیغ» نوشته سامرست موام گفت. لبه تیغ قبل از هرچیز و بدون شک از نظر محتوا یک رمان پروستی است، آنقدر که حتی خودش در ابتدای داستان، دانش یکی از شخصیتهای ماجرا درباره اشراف را با دانش پروست از ایشان قیاس میکند. لبه تیغ هم داستان اسنوبهاست، داستان کسانی که برایشان ظواهر امور مهم است، دختری عشقش را رها میکند چون معتقد است این پسر نمیتواند آن سطحی از رفاه را برای زندگیشان فراهم آورد که بتواند درهر مهمانی آنچنان که دوست دارد بپوشد و بگردد. مردی در میانه بحران اقتصادی بزرگترین دغدغهاش این است که چرا به فلان مهمانی از بهمان آدم مشهور دعوت نشده، یکی دیگر از گرسنگی هم بمیرد باید لباسی فاخر تنش باشد و چند ماجرای دیگر. سامرست موام اسنوبیسم را اینبار از عینک یک انگلیسی نشانمان میدهد، خلاصه، بدون اِطناب و مختصر.
قصه پروست قرن نوزدهمی است و ماجرای موام قرن بیستمی. بین ماجرای دو داستان نهایتا سیچهل سال اختلاف وجود دارد اما تغییرات این دوران چنان زیاد است که باید هر یک را متعلق به زمانی دیگر بدانیم. پروست هرچه که به اشراف و اشرافیگری نقد داشت، اما اصل ماجرا را میپسندید. در نظر موام اما کل این دم و دستگاه یکسر مسخرهای بیش نیست، از این منظر زبان موام تندوتیزتر از زبان پروست است و موام از خود پروست هم پروستتر است! نکته آخر هم اینکه در داستان موام میتوان رویکرد جامعه آمریکای پساجنگ جهانی اول را به مقوله پیشرفت، توسعه و رشد نظاره کرد.
در مجموع میتوان گفت اگر حوصله ۴۰۰۰ صفحه مطالعه ندارید یا به هر دلیلی نمیتوانید پروست بخوانید، با خواندن لبه تیغ همان دنیا را تجربه خواهید کرد.