جنگ افغانستان و حقوق بشری که دیده نمیشود
وقتی صحبت از هزینههای انسانی جنگ افغانستان به میان میآید، معمولا آمار مربوط به نظامیان ناتو در افغانستان برجسته میشود؛ مثلا در مجموع 453پرسنل انگلیسی بین سال 2001 تا 2014 کشته و 2600نفر دیگر زخمی شدند که 247 نفر از آنها دچار قطع عضو شدند. تعداد سربازانی که دچار صدمات روانی شدهاند نیز مشخص نیست و احتمالا همچنان نامشخص باقی خواهد ماند. با این حال، به گفته نویسنده معروفی به نام فرانک لدویج، این افراد در حالی کشته یا مجروح شدهاند که حتی یک عامل القاعده یا تروریست بینالمللی که ممکن بود انگلیس را تهدید کنند، در این مدت به دست نیروهای ناتو کشته نشدهاند.
در بحثهایی که در روزهای اخیر در پارلمان انگلیس در مورد افغانستان مطرح شد بسیاری نمایندگان به مرگ نیروهای انگلیس در این جنگ اشاره کردند. اما بهندرت اشارهای به هزینه انسانی مردم افغانستان شد. لدویج تخمین میزند نیروهای بریتانیایی به تنهایی مسوول مرگ حداقل 500 غیرنظامی افغان و زخمی شدن هزاران نفر دیگر بودهاند و به طور کلی، تصور میشود یک سوم کشتهشدگان در جنگ افغانستان، غیرنظامی بودند.
بسیاری از نمایندگان پارلمان انگلیس در روزهای اخیر نسبت به نقض حقوق بشر در افغانستان پس از روی کار آمدن طالبان هشدار میدهند اما سوال اینجاست این نگرانیها در مورد حقوق بشر در دو دهه گذشته کجا بود؟ آیا مردمی که در حملات 20ساله هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی در افغانستان جان خود را از دست دادند و 90درصد آنها را غیرنظامیان بیگناه تشکیل میدادند، حقوق بشر نداشتند؟ آیا این مسائل تناقضی با حقوق بشر ندارد؟
با گوش دادن به مباحثات نمایندگان پارلمان انگلیس، جملهای از ادوارد سعید پس از استعمار در ذهنها زنده میشود که گفت: هر امپراتوری، به خود و جهان میگوید شبیه سایر امپراتوریهای دیگر نیست و به دنبال آموزش است نه غارت و کنترل. این توهم که ادوارد سعید بهدرستی به آن اشاره کرده است زمانی روشنتر میشود که در نظر بگیرید چه مقدار پول از آنچه جنگ علیه تروریسم خوانده میشود، به دست آمده است و البته جنگ در افغانستان، بخش مهمی از این پروژه بوده است. بسیاری از افرادی که این جنگ را دنبال میکردند ارتباط مستقیمی با شرکتهایی داشتند که سود بسیار چشمگیری از جنگ داشتند. جنگ افغانستان برای بریتانیا 40میلیارد پوند هزینه داشته است که در مقایسه با مبلغ 26/2 تریلیون دلار دولت ایالات متحده، رقم بسیار کمی است.
این مبالغ هنگفت -که از مالیات مردم کشورهای دخیل جنگ تامین شده- به شرکتهای اسلحهسازی فراملیتی مانند بوئینگ، ریتون، لاکهید مارتین، نورثروپ گرومن و جنرال داینامیکس پرداخت شد. تاریخ سیاست خارجی بریتانیا و ایالات متحده، مملو از نمونههای بارزتری است که نشان میدهد چگونه برخی شرکتها برای منافع بیشتر خود دست به لابی برای وقوع مداخله مسلحانه در سایر کشورها زدهاند؛ از لابی یونایتد فروت در دولت آمریکا برای سرنگونی دولت گواتمالا در سال 1954 گرفته تا اقدامات شرکت نفت ایران و انگلیس ( که اکنون بریتیش پترولئوم BP خوانده میشود) که برای منافع خود، دولت انگلیس را تحت فشار قرار داد و این اتفاق در نهایت به سرنگونی اولین دولت منتخب دموکراتیک در ایران منجر شد. یک نگاه گذرا به تاریخ، بسیاری از موارد دیگر را نیز آشکار میکند.
جنگ در افغانستان تلاشی بود برای احیای ایده قرن نوزدهم بریتانیای جهانی. این بخشی از رویکردی در امور بینالملل بود - که ظاهرا هنوز به طور گسترده در پارلمان انگلیس رایج است - و هیچ کمکی به قرن 21 نمیکند. برای گذر از دوران آشفته آینده، رهبران جهانی و همچنین رهبران انگلیس به ویژگیهایی نیاز دارند که اغلب فاقد آن هستند: صبر، صداقت تمایل به ایجاد ائتلافهای بلندمدت.
منبع: گاردین
در بحثهایی که در روزهای اخیر در پارلمان انگلیس در مورد افغانستان مطرح شد بسیاری نمایندگان به مرگ نیروهای انگلیس در این جنگ اشاره کردند. اما بهندرت اشارهای به هزینه انسانی مردم افغانستان شد. لدویج تخمین میزند نیروهای بریتانیایی به تنهایی مسوول مرگ حداقل 500 غیرنظامی افغان و زخمی شدن هزاران نفر دیگر بودهاند و به طور کلی، تصور میشود یک سوم کشتهشدگان در جنگ افغانستان، غیرنظامی بودند.
بسیاری از نمایندگان پارلمان انگلیس در روزهای اخیر نسبت به نقض حقوق بشر در افغانستان پس از روی کار آمدن طالبان هشدار میدهند اما سوال اینجاست این نگرانیها در مورد حقوق بشر در دو دهه گذشته کجا بود؟ آیا مردمی که در حملات 20ساله هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی در افغانستان جان خود را از دست دادند و 90درصد آنها را غیرنظامیان بیگناه تشکیل میدادند، حقوق بشر نداشتند؟ آیا این مسائل تناقضی با حقوق بشر ندارد؟
با گوش دادن به مباحثات نمایندگان پارلمان انگلیس، جملهای از ادوارد سعید پس از استعمار در ذهنها زنده میشود که گفت: هر امپراتوری، به خود و جهان میگوید شبیه سایر امپراتوریهای دیگر نیست و به دنبال آموزش است نه غارت و کنترل. این توهم که ادوارد سعید بهدرستی به آن اشاره کرده است زمانی روشنتر میشود که در نظر بگیرید چه مقدار پول از آنچه جنگ علیه تروریسم خوانده میشود، به دست آمده است و البته جنگ در افغانستان، بخش مهمی از این پروژه بوده است. بسیاری از افرادی که این جنگ را دنبال میکردند ارتباط مستقیمی با شرکتهایی داشتند که سود بسیار چشمگیری از جنگ داشتند. جنگ افغانستان برای بریتانیا 40میلیارد پوند هزینه داشته است که در مقایسه با مبلغ 26/2 تریلیون دلار دولت ایالات متحده، رقم بسیار کمی است.
این مبالغ هنگفت -که از مالیات مردم کشورهای دخیل جنگ تامین شده- به شرکتهای اسلحهسازی فراملیتی مانند بوئینگ، ریتون، لاکهید مارتین، نورثروپ گرومن و جنرال داینامیکس پرداخت شد. تاریخ سیاست خارجی بریتانیا و ایالات متحده، مملو از نمونههای بارزتری است که نشان میدهد چگونه برخی شرکتها برای منافع بیشتر خود دست به لابی برای وقوع مداخله مسلحانه در سایر کشورها زدهاند؛ از لابی یونایتد فروت در دولت آمریکا برای سرنگونی دولت گواتمالا در سال 1954 گرفته تا اقدامات شرکت نفت ایران و انگلیس ( که اکنون بریتیش پترولئوم BP خوانده میشود) که برای منافع خود، دولت انگلیس را تحت فشار قرار داد و این اتفاق در نهایت به سرنگونی اولین دولت منتخب دموکراتیک در ایران منجر شد. یک نگاه گذرا به تاریخ، بسیاری از موارد دیگر را نیز آشکار میکند.
جنگ در افغانستان تلاشی بود برای احیای ایده قرن نوزدهم بریتانیای جهانی. این بخشی از رویکردی در امور بینالملل بود - که ظاهرا هنوز به طور گسترده در پارلمان انگلیس رایج است - و هیچ کمکی به قرن 21 نمیکند. برای گذر از دوران آشفته آینده، رهبران جهانی و همچنین رهبران انگلیس به ویژگیهایی نیاز دارند که اغلب فاقد آن هستند: صبر، صداقت تمایل به ایجاد ائتلافهای بلندمدت.
منبع: گاردین