افغانستان همیشه غرب را شکست داده است
بازندگان همیشگی
قبل از وقایع اخیر در جریان خروج فاجعهبار نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان، اولین جنگ انگلیس و افغانستان بدون شک بزرگترین تحقیر نظامی بود که غرب در شرق متحمل شده است. درگیری انگلیس با افغانستان بین سالهای 1839تا1942 فاجعهبار، پرهزینه و کاملا قابلاجتناب بود.
فاجعهبارترین حادثه این جنگ، عقبنشینی از کابل بود که در 6ژانویه1842 آغاز شد. کل ارتش ـــ 18هزارو500نفر ـــ کمپ نیروهای بریتانیا را ترک کردند اما همه آنها توسط قبیلههایی که سلاحهای کمی در اختیار داشتند، نابود شدند. بر اساس افسانههای مربوط به این جنگ، فقط یک شهروند انگلیسی به نام برایدون که یک پزشک جراح بود، شش روز بعد توانست خود را به جلالآباد برساند.
فرار ناامیدانه برایدون در یک شکست ناگهانی به یکی از مشهورترین تصاویر آن دوران تبدیل شد و این شکست، سایهای طولانیمدت بر سیاستهای انگلیس انداخت. شاید تصویر برایدون مستأصل که نیمهجان در خارج از دروازه جلالآباد روی اسب نشسته است، سیاستگذاران انگلیسی را از ماجراهای بعدی بازداشت.
جورج لارنس، یکی از مجروحان اولین جنگ، درست قبل از اینکه انگلیس مرتکب اشتباه ورود به دومین جنگ با افغانستان شود، نوشت: نسل جدیدی به وجود آمده که بهجای سود بردن از درسهای گذشته، مشتاق است انگلیس را درگیر مسائل افغانستان کند. فاجعه عقبنشینی از کابل باید برای همیشه بهعنوان هشداری برای دولتمردان در آینده باشد تا سیاستهایی را که در سالهای 1839تا1942 چنین میوههای تلخی به بار آورد، تکرار نکنند.
اما متأسفانه وقتی جان میجر، ساختمان شماره10 خیابان داونینگ را به تونی بلر واگذار میکرد، سالها از تجربههای پیشین جنگ در افغانستان میگذشت و به یک خاطره دور تبدیلشده بود. به همین علت در سال 2001، بلافاصله پس از فاجعه 11سپتامبر، بلر با بوش برای حمله مجدد به افغانستان توافق کرد و این ضربالمثل را یادآوری کرد که تنها چیزی که از تاریخ آموخته میشود، این است که هیچکس از تاریخ درس نمیگیرد.
چهارمین جنگ انگلیس در افغانستان به شکل فوقالعادهای، تکرار جنگ اول بود و گویا همان حوادث جنگ اول بافاصله 170سال در پوشش پرچمهای جدید و اعتقادات جدید اما در همان مکانهای گذشته در حال وقوع بود. همان شهرها توسط سربازانی که به یکزبان صحبت میکردند، اشغال و دوباره از همان گردنههای بلند حمله شد. در هر دو مورد، مهاجمان تصور میکردند میتوانند وارد شوند، رژیم را تغییر بدهند و در عرض چند سال خارج شوند و سرانجام در هر دو مورد آنها درگیریهای بسیار گستردهتر و خونینتر را رقم زدند.
کرزای: آمریکاییها به ما دروغ گفتند
هنگامیکه کتاب تاریخی اولین جنگ انگلیس و افغانستان بانام بازگشت پادشاه در سال 2012 منتشر شد، حامد کرزای در نشستی گفت آمریکاییها همان کاری را با او کردند که انگلیسیها 170سال پیش با شاه شجاع کرده بودند. او به بخشی از کتاب اشاره کرد که لرد اوکلند به دوست محمدخان میگفت ما نمیخواهیم در کشور شما دخالت کنیم. کرزای تأکید داشت این دقیقا همان دروغهایی است که آمریکا و دیگران به دولتمردان افغانستان میگویند.
کرزای معتقد بود احتمالا شاه شجاع در مقابل انگلیسیها بهاندازه کافی بر استقلال خود تأکید نکرده است و برهمین اساس میگفت هرگز اجازه نخواهد داد کسی بهعنوان دستنشانده با او رفتار کند. پس از خواندن کتاب بازگشت پادشاه، او سیاستهای خود را بهطور اساسی تغییر داد تا مطمئن شود هرگز اشتباهات شاه شجاع را تکرار نمیکند. بر اساس ایمیلی که پس از افشاگریهای ویکیلیکس در نیویورکتایمز منتشر شد، هیلاری کلینتون، انتشار کتاب بازگشت پادشاه و مطالعه آن توسط کرزای را عامل سردی روابط کابل و کاخ سفید در دوران اوباما دانست.
اشرف غنی، جانشین کرزای، انسانشناس و اقتصاددان برجسته دانشگاهی بود و کتابی درزمینه رفع حالات شکستخورده نوشته بود. اما متأسفانه او از درسهای تاریخ هیچچیزی نیاموخت و فردی بیادب، بیحوصله و متکبر بود. او با همین روحیات، رهبران قبایل را کنار زد و همانطور که دیدیم درنهایت هیچکس حاضر نشد برای باقی ماندن غنی در قدرت، جان خود را به خطر بیندازد.
آینده مبهم افغانستان
افغانستان در 20سال گذشته، فراتر از هرگونه شناختی تغییر کرده است. شهرها رشد کردهاند، مردم بیشتر سفر میکنند، هزاران زن تحصیلکردهاند و ذهنهای زیادی بازشده است. در چنین شرایطی نمیتوان سرنوشت دولت آینده افغانستان را پیشبینی کرد.
حقیقت این است که در هزارههای گذشته،فقط مقاطع بسیار کوتاهی بوده که یک کنترل مرکزی قوی در افغانستان وجود داشته و قبایل مختلف افغانستان به اقتدار یک حاکم واحد، اعتراف کردهاند. در حال حاضر نیز امید کمی به استقرار یک سیستم سیاسی واحد وجود دارد. افغانستان همواره شامل قبیلههای رقیب بوده که فقط مطابق شرایط خود تسلیم قدرت شدهاند. پاداشهای مالی در مقاطعی توانسته همکاری برخی قبیلهها را جلب کند اما اینگونه اقدامات بهندرت وفاداری را تضمین میکند. بهقولمعروف در افغانستان، پشت هر تپهای یک امپراتور نشسته است. در چنین کشوری، دولت هرگز انحصار قدرت را نداشته است و براساس ضربالمثلی دیگر، یک پادشاه افغان روی تپهای از مورچه خوابیده است.
هر چه هست اینکه چهارمین جنگ انگلیس در افغانستان مانند جنگ اول، با شکست و حقارت به پایان رسیده است. سخنان کشیش گلیگ، اولین مورخ جنگ اول افغانستان به طرز غمانگیزی در سال2021 نیز صدق میکند: با این جنگ هیچ منفعت سیاسی یا نظامی به دست نیامد و تخلیه نهایی نیروهای ما از افغانستان شبیه عقبنشینی یک ارتش شکستخورده بود.
منبع: unherd.com
فاجعهبارترین حادثه این جنگ، عقبنشینی از کابل بود که در 6ژانویه1842 آغاز شد. کل ارتش ـــ 18هزارو500نفر ـــ کمپ نیروهای بریتانیا را ترک کردند اما همه آنها توسط قبیلههایی که سلاحهای کمی در اختیار داشتند، نابود شدند. بر اساس افسانههای مربوط به این جنگ، فقط یک شهروند انگلیسی به نام برایدون که یک پزشک جراح بود، شش روز بعد توانست خود را به جلالآباد برساند.
فرار ناامیدانه برایدون در یک شکست ناگهانی به یکی از مشهورترین تصاویر آن دوران تبدیل شد و این شکست، سایهای طولانیمدت بر سیاستهای انگلیس انداخت. شاید تصویر برایدون مستأصل که نیمهجان در خارج از دروازه جلالآباد روی اسب نشسته است، سیاستگذاران انگلیسی را از ماجراهای بعدی بازداشت.
جورج لارنس، یکی از مجروحان اولین جنگ، درست قبل از اینکه انگلیس مرتکب اشتباه ورود به دومین جنگ با افغانستان شود، نوشت: نسل جدیدی به وجود آمده که بهجای سود بردن از درسهای گذشته، مشتاق است انگلیس را درگیر مسائل افغانستان کند. فاجعه عقبنشینی از کابل باید برای همیشه بهعنوان هشداری برای دولتمردان در آینده باشد تا سیاستهایی را که در سالهای 1839تا1942 چنین میوههای تلخی به بار آورد، تکرار نکنند.
اما متأسفانه وقتی جان میجر، ساختمان شماره10 خیابان داونینگ را به تونی بلر واگذار میکرد، سالها از تجربههای پیشین جنگ در افغانستان میگذشت و به یک خاطره دور تبدیلشده بود. به همین علت در سال 2001، بلافاصله پس از فاجعه 11سپتامبر، بلر با بوش برای حمله مجدد به افغانستان توافق کرد و این ضربالمثل را یادآوری کرد که تنها چیزی که از تاریخ آموخته میشود، این است که هیچکس از تاریخ درس نمیگیرد.
چهارمین جنگ انگلیس در افغانستان به شکل فوقالعادهای، تکرار جنگ اول بود و گویا همان حوادث جنگ اول بافاصله 170سال در پوشش پرچمهای جدید و اعتقادات جدید اما در همان مکانهای گذشته در حال وقوع بود. همان شهرها توسط سربازانی که به یکزبان صحبت میکردند، اشغال و دوباره از همان گردنههای بلند حمله شد. در هر دو مورد، مهاجمان تصور میکردند میتوانند وارد شوند، رژیم را تغییر بدهند و در عرض چند سال خارج شوند و سرانجام در هر دو مورد آنها درگیریهای بسیار گستردهتر و خونینتر را رقم زدند.
کرزای: آمریکاییها به ما دروغ گفتند
هنگامیکه کتاب تاریخی اولین جنگ انگلیس و افغانستان بانام بازگشت پادشاه در سال 2012 منتشر شد، حامد کرزای در نشستی گفت آمریکاییها همان کاری را با او کردند که انگلیسیها 170سال پیش با شاه شجاع کرده بودند. او به بخشی از کتاب اشاره کرد که لرد اوکلند به دوست محمدخان میگفت ما نمیخواهیم در کشور شما دخالت کنیم. کرزای تأکید داشت این دقیقا همان دروغهایی است که آمریکا و دیگران به دولتمردان افغانستان میگویند.
کرزای معتقد بود احتمالا شاه شجاع در مقابل انگلیسیها بهاندازه کافی بر استقلال خود تأکید نکرده است و برهمین اساس میگفت هرگز اجازه نخواهد داد کسی بهعنوان دستنشانده با او رفتار کند. پس از خواندن کتاب بازگشت پادشاه، او سیاستهای خود را بهطور اساسی تغییر داد تا مطمئن شود هرگز اشتباهات شاه شجاع را تکرار نمیکند. بر اساس ایمیلی که پس از افشاگریهای ویکیلیکس در نیویورکتایمز منتشر شد، هیلاری کلینتون، انتشار کتاب بازگشت پادشاه و مطالعه آن توسط کرزای را عامل سردی روابط کابل و کاخ سفید در دوران اوباما دانست.
اشرف غنی، جانشین کرزای، انسانشناس و اقتصاددان برجسته دانشگاهی بود و کتابی درزمینه رفع حالات شکستخورده نوشته بود. اما متأسفانه او از درسهای تاریخ هیچچیزی نیاموخت و فردی بیادب، بیحوصله و متکبر بود. او با همین روحیات، رهبران قبایل را کنار زد و همانطور که دیدیم درنهایت هیچکس حاضر نشد برای باقی ماندن غنی در قدرت، جان خود را به خطر بیندازد.
آینده مبهم افغانستان
افغانستان در 20سال گذشته، فراتر از هرگونه شناختی تغییر کرده است. شهرها رشد کردهاند، مردم بیشتر سفر میکنند، هزاران زن تحصیلکردهاند و ذهنهای زیادی بازشده است. در چنین شرایطی نمیتوان سرنوشت دولت آینده افغانستان را پیشبینی کرد.
حقیقت این است که در هزارههای گذشته،فقط مقاطع بسیار کوتاهی بوده که یک کنترل مرکزی قوی در افغانستان وجود داشته و قبایل مختلف افغانستان به اقتدار یک حاکم واحد، اعتراف کردهاند. در حال حاضر نیز امید کمی به استقرار یک سیستم سیاسی واحد وجود دارد. افغانستان همواره شامل قبیلههای رقیب بوده که فقط مطابق شرایط خود تسلیم قدرت شدهاند. پاداشهای مالی در مقاطعی توانسته همکاری برخی قبیلهها را جلب کند اما اینگونه اقدامات بهندرت وفاداری را تضمین میکند. بهقولمعروف در افغانستان، پشت هر تپهای یک امپراتور نشسته است. در چنین کشوری، دولت هرگز انحصار قدرت را نداشته است و براساس ضربالمثلی دیگر، یک پادشاه افغان روی تپهای از مورچه خوابیده است.
هر چه هست اینکه چهارمین جنگ انگلیس در افغانستان مانند جنگ اول، با شکست و حقارت به پایان رسیده است. سخنان کشیش گلیگ، اولین مورخ جنگ اول افغانستان به طرز غمانگیزی در سال2021 نیز صدق میکند: با این جنگ هیچ منفعت سیاسی یا نظامی به دست نیامد و تخلیه نهایی نیروهای ما از افغانستان شبیه عقبنشینی یک ارتش شکستخورده بود.
منبع: unherd.com