درباره رحیم رحیمیپور که بر اثر ابتلا به کرونا از میان ما رفت
استعدادی که زود متوقف شد
رحیم رحیمیپور اهل اصفهان بود و طبعی شاعرانه داشت؛ گاهی شعر میگفت و نگاه منتقدانه و طنازانهای به موضوعات داشت. حوالی سالهای 59 و 60 بود که همراه تعدادی از بچههای خط امام به سیمافیلم یا مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی آمد. حدود 400 نفر از جوانهای مستعد و علاقهمند فعالیتهای فرهنگی و هنری بودند که میخواستند آموزشهای هنری ببینند بهخصوص در زمینه تصویر، صدا، عکاسی، رنگ، کارگردانی و همه دروسی که در دانشکدههای سینمایی تدریس میشد. با آقای رحیمیپور در همین کلاسها و دورهها آشنا شدم؛ من در آموزش و پرورش مشغول بودم و همراه آقای کلهر که سمت بالایی در آموزش و پرورش داشتند و نیز همراه شهیدرجایی به فرهنگ و آموزش عالی آن زمان آمدیم و در واقع جزو اولین مدیران حوزه سینمایی و هنری بعد از انقلاب بودیم.
ارتباط ما با این هنرجویان پیرو خط امام به این شکل آغاز شد و به آنها فلسفه و ماهیت هنر را تدریس میکردم؛ کلاسهای پر بحثی بود و آنها علاقهمند بودند و بسیار مطالعه، کار و تمرین میکردند؛ همین طور رحیمیپور که یکی از آنها بود.
رحیم رحیمیپور در رشته علوم تجربی یا آزمایشگاهی درس خوانده بود اما به هنر و ادبیات علاقهمند شد.
در سالهای جنگ قرار شد او و همکلاسیهایش فیلم بسازند. این هنرآموزان با دوربینهای 8 میلیمتری و امکانات همان روزها به جبهههای جنگ میرفتند و فیلم میگرفتند که تلویزیون این فیلمها را به عنوان گزارشهایی از شرایط جنگ به نمایش میگذاشت. آقای رحیمیپور بعد از تجربههای اینچنینی، یکی دو فیلم کوتاه ساخت و دست به کار تولید فیلمسینمایی زندان دولهتو شد.
این اولین فیلم بلند اوست؛ فیلمی که به ماجراهای کردستان میپرداخت و استعدادهایش را به نمایش میگذاشت. در فیلم دیگری دوباره به زندانهای دولهتو پرداخته بود که در آن فیلم من به عنوان بازیگر با مرحوم رحیمیپور همکاری داشتم. این فیلم با اسم «اتاق یک» سال 65 ساختهشد.
در فاصله چند سال، فیلمهای دیگری هم ساخت از جمله فیلم الماس بنفش 68، انفجار در اتاق عمل 70، مستاجر 71 و شیرین و فرهاد در سال 74 که من در فیلم انفجار در اتاق عمل هم برای ایشان بازی کردم.
رحیم رحیمیپور نسبت به نابرابریهایی که در آن سالها میدید، ذهنیت ناسازگاری داشت. کم کم رحیمیپور شروع کرد به اعتراض کردن؛ نقد او به برخی از دوستان و همکارانش که از یک طیف بودند، در این ارتباط بود که آنها کمکاری میکنند یا از موقعیتهای ایجاد شده برای نفع شخصی بهره میگیرند و به هر ترتیب دارند از مسیر انقلاب خارج میشوند.
همین دقتها و حساسیتها او را از فضای سینما دور کرد؛ زیرا به قدری معترض بود که مدیران وقت با او همکاری نمیکردند و طرحها و ایدههایی که داشت معمولا نیمهکاره باقی ماندند. آخرین پیامی که از او دارم مربوط است به یک ماه پیش و همچنان حاوی نقدی است به عملکردهای غیرانقلابی. از جایی به بعد دیگر سینما را رها کرد اما از کارهای فرهنگی و هنری دور نماند.
از استعدادهای خیلی خوب سینما بود که از جایی به بعد متوقف شد. بسیار مومن و معتقد بود و روحیه انتقادی سفت و سختی داشت که باعث شد نتواند در عرصه هنر بیشتر از اینها دوام بیاورد.