2 شعر از سیده تکتم حسینی

2 شعر از سیده تکتم حسینی


 شوق معصومانه
 تصویر مهتاب و شب و آیینه‌بندان...
امشب صفای دیگری دارد شبستان
گلدسته‌ها و آسمان سورمه‌ای رنگ
نقش و نگار کاشی و گل‌های ایوان
شهر از هیاهوها پر اما با حضورت
آرامش باغ ارم دارد خیابان
جایی به غیر از خانه امن شما نیست
چتر امانی، بر سر ما بی‌پناهان
در ساحل آرامشت پهلو گرفتند...
دل‌های توفان‌دیده جمعی پریشان
گنبد... کبوتر.. اشتیاق روشن ابـــر...
حس زیارت‌نامه‌خواندن زیر باران
قلبم هوایی می‌شود، پر می‌کشد باز
با شوق معصومانه‌ای سمت خراسان
 غربت قم
باز وا کرده نگاهت به حرم پای مرا
به ضریحت برسان دست تمنای مرا
 چیست خاصیت این عشق که با جاذبه‌اش
می‌کشد سوی حرم خلوت شب‌های مرا
 مثل من خسته دور از وطنی، می‌فهمی
بهتر از هر کس دیگر دل تنهای مرا
 راستش غربت قم مثل خودش سوزان است
بنشاند مگر الطاف تو در سایه مرا
 به گمانم خودش این غسل زیارت باشد
اشک شوقی که گرفته‌ست سراپای مرا
 دل من کاشی صحن است، که معمار ازل
کرده محدود به دیوار تو دنیای مرا
 باید ای خوب، ببخشی به بزرگی خودت
غصه پر می‌کند از آه اگر نای مرا
 آمدم سوی ضریحت، بسپار امشب هم
خادمت باز کند پیش خودت جای مرا