کسی صدای ما را میشنود؟
نه راه پیش داری نه راه پس! ماندهای در ازدحام ماشینها. نه میتوانی از ماشین پیاده شوی و راهت را بکشی و پیاده بروی، نه دیگر طاقت تحمل اتاقک فلزی ماشین را داری و نه پایت تاب کلاچ عوضکردن دارد ... . کلاچ، ترمز، کلاچ ترمز زانو و مچ پایت را معیوب کرده. دوست داری در همان ازدحام، وسط ترافیک بزرگراه ماشین را رها کنی و پیاده بروی، آنقدر بروی تا برسی اما در این راهبندان و ازدحام نمانی ... ولی نمیشود. نمیتوانی ماشین را رها کنی و بروی وسط ترافیک، وسط خیابان، وسط اتوبان ... خفگی را باید تحمل کنی، پنجههای اتاقک فلزی بر راه نفست را تاب بیاوری، کلاچ، ترمز، کلاچ، ترمز، سانت به سانت جلو بروی تا به مقصد برسی. اسیری، باور کن اسیری. اسیر ماشینات، اسیر خیابانها و بزرگراهها، اسیر زندگی شهری که روزبهروز غیرقابلتحملتر میشود. اسیری در این تهران که روزبهروز بزرگتر و شلوغتر و پرازدحامتر میشود. حالا دیگر از اول صبح تا آخر شب خیابانها و بزرگراهها شلوغ است با ترافیک بالا. دیگر فرق نمیکند ظهر بروی بیرون یا صبح ساعت 9 یا شب ساعت 10. روز تعطیل و غیرتعطیل هم ندارد.
ما گیر کردهایم وسط ترافیک تهران. تیزی ترافیک فراگیر مثل اره ریزی روان و اعصاب ما را میخراشد. الان دیگر اعصاب و تابآوریمان شده یک نخ نازک که معلوم نیست به چی بند است. هر لحظه امکان دارد این نخ پاره شود و ما به ناکجاآباد پرت شویم، شاید سکته کنیم پشت فرمان یا اصلا شاید یک روز یا یک شب ماشین را وسط ترافیک رها کنیم و برویم ... . بگذار پلیس بیاید و ماشین را ببرد و توقیف کند. منی که ماشین را وسط ترافیک رها کرده و رفتهام یعنی دیگر بریدهام. دیگر نه به آن بزرگراه برمیگردم، نه به آن ماشین و نه اصلا به تهران و نه شهرهای دیگر. منی که ماشین را رها میکنم وسط ترافیک و میروم یعنی تصمیم گرفتهام بروم جایی را پیدا کنم که ماشین نباشد، که اتاقک آهنی ماشین نباشد که دنده و کلاچ و ترمز نباشد ... .
تهران و آدمهایش گیر افتادهاند وسط ترافیک روزانه و شبانه که تمامی ندارد. تهران تنها کلانشهر دنیا نیست، تهران تنها کلانشهر پرماشین دنیا نیست. علم و تکنولوژی پیشرفت کرده، قوانین شهروندی مدون شده، قوانین مدیریت شهری کاربردی شده و کلانشهرهای دنیا جوری برنامهریزی میشوند که مردمانش تاب و اشتیاق زندگی در آنها به صفر نرسد. ترافیک تهران رمق ما را گرفته و ما شهروندان ناچار منتظریم مسؤولان شهری از علوم نوین و راهکارهای اداره شهرهای بزرگ جهان استفاده کرده و ما را از این راهبندان نفسگیر نجات دهند ... . ما اینجا گیر افتادهایم، کسی صدای ما را میشنود؟ قبل از این که ماشین را وسط ترافیک همت رها کنیم و برویم.
ما گیر کردهایم وسط ترافیک تهران. تیزی ترافیک فراگیر مثل اره ریزی روان و اعصاب ما را میخراشد. الان دیگر اعصاب و تابآوریمان شده یک نخ نازک که معلوم نیست به چی بند است. هر لحظه امکان دارد این نخ پاره شود و ما به ناکجاآباد پرت شویم، شاید سکته کنیم پشت فرمان یا اصلا شاید یک روز یا یک شب ماشین را وسط ترافیک رها کنیم و برویم ... . بگذار پلیس بیاید و ماشین را ببرد و توقیف کند. منی که ماشین را وسط ترافیک رها کرده و رفتهام یعنی دیگر بریدهام. دیگر نه به آن بزرگراه برمیگردم، نه به آن ماشین و نه اصلا به تهران و نه شهرهای دیگر. منی که ماشین را رها میکنم وسط ترافیک و میروم یعنی تصمیم گرفتهام بروم جایی را پیدا کنم که ماشین نباشد، که اتاقک آهنی ماشین نباشد که دنده و کلاچ و ترمز نباشد ... .
تهران و آدمهایش گیر افتادهاند وسط ترافیک روزانه و شبانه که تمامی ندارد. تهران تنها کلانشهر دنیا نیست، تهران تنها کلانشهر پرماشین دنیا نیست. علم و تکنولوژی پیشرفت کرده، قوانین شهروندی مدون شده، قوانین مدیریت شهری کاربردی شده و کلانشهرهای دنیا جوری برنامهریزی میشوند که مردمانش تاب و اشتیاق زندگی در آنها به صفر نرسد. ترافیک تهران رمق ما را گرفته و ما شهروندان ناچار منتظریم مسؤولان شهری از علوم نوین و راهکارهای اداره شهرهای بزرگ جهان استفاده کرده و ما را از این راهبندان نفسگیر نجات دهند ... . ما اینجا گیر افتادهایم، کسی صدای ما را میشنود؟ قبل از این که ماشین را وسط ترافیک همت رها کنیم و برویم.