نسخه Pdf

قتل برای نرفتن به کمپ

قتل یکی از کارکنان کمپ ترک‌اعتیاد از سوی معتاد شیشه ای‌، خاطره یکی از افسران پلیس‌آگاهی تهران است. در این جنایت پسر جوان برای این‌که به کمپ نرود، مرتکب قتل شد

قتل برای نرفتن به کمپ

سه سال قبل کشیک قتل بودم. تا عصر همه پرونده‌ها را باز‌بینی کردم و آنهایی را که نیاز به دستور قضایی داشت، کنار گذاشتم تا صبح به دادسرا ببرم و دستور قضایی بگیرم. خوشحال بودم که در آن هفته سه پرونده را به نتیجه رسانده و عاملان جنایت را دستگیر کرده‌ بودم. در حال آماده‌شدن برای رفتن به خانه بودم که تلفن کشیک اداره قتل پلیس اگاهی به‌صدا در‌آمد. افسر کلانتری پشت‌خط بود و از مرگ مرد‌جوانی به علت اصابت چاقو به سینه‌اش در بیمارستان خبر داد و گفت این مرد ظهر امروز چاقو‌خورده و در بیمارستان جان خود را از دست داده است.
از بازپرس جنایی دستورات را تلفنی گرفته و همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی بیمارستان شدم.
وقتی به آنجا رسیدم افسر کلانتری توضیح داد که مقتول خدمتگزار کمپ ترک‌اعتیاد است و هنگام بردن یک معتاد به کمپ چاقو خورده و ساعتی بعد جانش را از دست داده است.
از یکی از همکاران مقتول که در بیمارستان بود خواستم درباره حادثه توضیح بدهد که او گفت: بنا به خواست یک مادر برای بردن پسرش به کمپ، راهی خانه آنها شدیم اما پسر جوان سروصدا راه انداخت. به خواست مادرش بیرون آمدیم. همکارم پشت در مخفی شد تا پسر معتاد را بگیرد تا به کمپ ببریم اما پسر جوان متوجه شد و با چاقو به قفسه‌سینه او ضربه زد و فرار کرد.
به محل جنایت در یک ساختمان سه‌طبقه رفتم و از شاهدان ماجرا و مادر قاتل تحقیق کردم. با شناسایی هویت قاتل به اسم ساسان 28‌ساله تحقیقات را ساعت‌11‌شب به پایان رساندیم تا صبح فردا با مشورت بازپرس برای دستگیری قاتل اقدام کنیم.
صبح زود پرونده‌های قبلی و پرونده قتل خدمتگزار کمپ را به دادسرا بردم و از بازپرس دستورات را گرفتم. ظهر به اداره آمدم و با همکارانم در‌مورد این پرونده صحبت کردیم. یکی از همکاران که تجربه زیادی داشت گفت ‌مطمئنم پسر فراری را در پاتوق معتادان یا خانه‌شان به‌زودی می‌توانی پیدا کنی. به حرف او اهمیت دادم چرا که افسر با‌تجربه‌ای بود.
اول به تمام پاتوق‌های معتادان رفتم ولی خبری از پسر8‌۲ساله نبود. احتمال دادم چون هنوز خمار نشده به اینجا نیامده است. سه روز خانه‌اش و پاتوق‌های معتادان را زیر نظر داشتیم اما هیچ خبری از قاتل نشد. کم‌کم داشتیم نا‌امید می‌شدیم و به فکر راهکار دیگری برای شناسایی و دستگیری حامد بودیم که مامور مراقبت از خانه اعلام کرد فردی شبیه قاتل وارد ساختمان‌شده است. سریع نزدیک‌ترین گشت را به آنجا اعزام کرده و
دستور دادم مراقب باشند که او فرار نکند.
دقایقی بعد وقتی قاتل از در خارج شد نیروها او را غافلگیر و دستگیرش کردند.
ساعت حدود 4بعدازظهر بود که او را آوردند. بازجویی را سریع آغاز کردم و او به قتل خدمتگزار کمپ اعتراف کرد و گفت: من به شیشه معتادم و دوبار ترک نا‌موفق داشته‌ام. خانواده‌ام از من عصبانی بودند و می‌خواستند مرا نجات دهند اما من نمی‌خواستم ترک کنم. روز حادثه متوجه شدم مادرم از ماموران کمپ خواسته تا بیایند و مرا ببرند. وقتی چند مرد داخل آمدند راه فراری نداشتم برای همین به آشپزخانه رفتم و با چاقو شروع به خودزنی کردم تا بروند. مادرم ترسید و آنها را بیرون کرد. من هم آرام شدم اما یک‌دفعه متوجه شدم یکی از کارمندان کمپ پشت در مخفی‌شده تا مرا بگیرد و ببرد. عصبانی شدم و چاقو را به سمتش پرت کردم که به سینه‌اش خورد و روی زمین افتاد. از ترس فرارکردم و چهار روز خیابان‌خوابی کردم تا اینکه به مواد نیاز پیدا کرده برای گرفتن پول به خانه آمدم که ماموران دستگیرم کردند. من نمی‌خواستم او را بکشم و فقط می‌خواستم او را بترسانم.
وقتی متهم اعترافاتش را نوشت و امضا کرد ساعت را نگاه کردم که 10‌شب را نشان می‌داد. قاتل را تحویل بازداشتگاه دادم و راهی خانه شدم. صبح قاتل و پرونده‌اش را به دادسرا فرستادم و بازپرس جنایی دستورات لازم را داد. خیلی زود قاتل صحنه‌جنایت را بازسازی کرد و او را تحویل زندان دادیم.
ضمیمه نوجوانه