نسخه Pdf

پایان سرقت‌های اختاپوسی

انهدام باند بزرگ سرقت موتورسیكلت به نام اختاپوس، خاطره یكی از كارآگاهان پلیس آگاهی تهران است. اعضای این باند پس از سرقت، موتورسیكلت‌های سرقتی را به جنوب كشور انتقال می‌دادند

پایان سرقت‌های اختاپوسی

سال‌ها قبل که در دایره مبارزه با سرقت موتورسیكلت كار می‌كردم، در جریان سرقت‌های سریالی اعضای باندی در حوزه سرقت موتورسیكلت قرار گرفتیم. با اعلام گزارش‌های سرقت، وارد عمل شدیم و در تحقیقات دریافتیم كه اعضای باند، موتورسیکلت‌های سرقتی را از دو باربری در میدان شوش به شهرهای جنوبی كشور ارسال می‌كنند.
پاركی در مقابل یکی از باربری‌های منطقه شوش بود و من و یكی از همكاران راهی پارك شدیم تا از آنجا باربری را زیر نظر بگیریم. روزهای اول معتادان دور ما جمع می‌شدند و از ما كه چهره‌های ناشناس در آن محل بودیم، پرس و جو می‌كردند كه برای چه به آنجا آمده‌ایم و ما هم می‌گفتیم در حال نوشتن زندگینامه هستیم.
سندسازی برای موتورها
از اوایل صبح تا اواخر شب از داخل پارك، باربری را زیر نظر می‌گرفتیم. اما خبری نبود و فردا صبح كه برمی‌گشتیم می‌دیدیم كه داخل باربری موتورسیكلت قرار دارد. به همین دلیل با همكارم تصمیم گرفتیم كه مراقبت را شیفتی كنیم. یك شب ساعت 9 و 30 دقیقه بود كه متوجه شدم موتورسیكلتی اطراف باربری در حال چرخش است.
معمولا موتورهای سرقت‌شده كه قرار است به مالخر تحویل داده شود، به صورت خام است و طلق و وسایل جانبی دیگر به همراه ندارد. این موتور مشكوك نیز چنین مشخصاتی داشت. با این احتمال كه موتور سرقتی است، راكب را بازداشت كردم و راهی اداره آگاهی شدیم. در بازرسی بدنی از راكب موتور، سندی كشف شد كه متعلق به آن موتورسیكلت نبود. اما در بررسی‌ها و استعلامی كه انجام دادیم، معلوم شد موتورسیكلت سرقتی است. راكب جوان اعتراف كرد كه موتورسیكلت را به مرد جوانی به نام شهاب می‌فروشد.
با شناسایی شهاب، راهی مخفیگاه همدست او شدیم و پس از ورود به خانه دومین متهم، موتوری كشف شد كه سند آن را ما از راكب جوان كشف كرده بودیم.
سند جعلی
شهاب در تحقیقات اعتراف كرد كه موتورسیكلت‌های سرقتی را با پلاك‌های دستكوب و سندهای جعلی به میناب و بندرعباس منتقل كرده و به فروش می‌رسانند. با دستگیری شهاب، تلفن همراه او دست من بود كه ناگهان زنگ خورد. گوشی را كه پاسخ دادم، مردی با لهجه جنوبی گفت قصد خرید موتورسیكلت سرقتی دارد. مرد ناشناس برایم تلفنی تعریف كرد كه از جنوب و برای خرید موتورسیكلت سرقتی آمده و در حال حاضر در راه‌آهن است.
او گفت كه قبلا موتورسیكلت‌ها را از فرد دیگری خریداری می‌كرده، اما از زمانی كه متوجه شده شهاب موتورهای ارزان‌تری دارد، تصمیم گرفته با شهاب كار كند. به همین دلیل شماره تلفن شهاب را پیدا كرده تا از او موتورسیكلت خریداری كند. مرد ناشناس كه از دستگیری شهاب و پلیس بودن من خبر نداشت، با من قرار گذاشت تا موتور سرقتی را به آنها تحویل دهم.
دومین باند
راهی محل قرار با خریدار جنوبی شدیم، او و دوستش را بازداشت كرده و به اداره آگاهی منتقل كردیم. آنها بدون هیچ مقاومتی به خرید موتور سرقتی از مرد جوانی به نام ناصر اعتراف كردند.
آدرس و نشانی ناصر را گرفتیم و راهی خانه‌اش شدیم، اما ناصر به سفر خارج از كشور رفته بود. پسرش در را به روی ما باز كرد و گفت: «پدرم به من توصیه كرده كه اگر كسی برای خرید موتورسیكلت سراغش آمد، آدرس مردی را در عبدل‌آباد بدهم. موتورها دست رفیق پدرم هست، شما هم می‌توانید به این آدرس بروید و موتور مورد نظرتان را تهیه كنید.»
آدرس را از پسر ناصر گرفتیم و راهی محلی كه او داده بود، شدیم. آدرسی كه در دست داشتیم، متعلق به خانه‌ای ویلایی بود كه سرایداری افغان مسؤولیت نگهبانی از آن را به عهده داشت. ناصر به مرد افغان گفته بود كه اگر كسی آمد و موتور ژاپنی خواست 100 هزار تومان و موتور ایرانی 80 هزار تومان بگیرد. مرد افغان هم طبق قرار عمل كرده بود و موتورهای سرقتی با پلاك‌های دستكوب را می‌فروخت. با ورود ما به خانه ویلایی، آن شب تا صبح ما 16 سارق و خریدار موتور سرقتی را دستگیر كردیم.
نیابت قضایی
باتوجه به این‌كه موتورهای سرقتی به جنوب كشور ارسال می‌شد، پس از هماهنگی‌های بازپرس پرونده، با نیابت قضایی راهی میناب شدیم. ما می‌دانستیم كه موتورسیكلت‌ها از طریق باربری منتقل شده و به باربری در میناب رفته است. میناب هم یك باربری بیشتر نداشت، به آنجا رفتیم و لیست و اسامی افرادی كه پس از انتقال موتورها به آنجا، آنها را تحویل گرفته بودند را از باربری گرفتیم. یكی از مالخرها 36 موتور سرقتی خریداری كرده بود. در تحقیقاتی كه انجام دادیم، مشخص شد این مالخر به نام میلاد یك خودروی تاكسی دارد كه شماره 30 بالای آن نوشته شده است.
تنها سرنخ
عدد 30 تنها سرنخی بود كه ما در دست داشتیم و راهی پایانه تاكسیرانی شدیم، در نهایت تاكسی مورد نظر را پیدا كردیم. تاكسی را دربست گرفتیم و تا مقابل اداره آگاهی شهرستان موردنظر رفتیم و در نهایت مرد جوان را بازداشت كردیم.
به این ترتیب ما پس از دستگیری میلاد، افراد دیگر را هم شناسایی و دستگیر كردیم. همان‌طور كه گفتم، اعضای این باند پلاك‌های دستكوب روی موتورسیكلت‌ها نصب می‌كردند، به همین دلیل در استعلام سرقتی بودن آنها مشخص نمی‌شد و با قیمتی پایین‌تر در بازار به فروش می‌رساندند.
ما 105 موتورسیكلت سرقتی را از جنوب كشور جمع كردیم و راهی تهران شدیم. اما این در حالی بود كه ما هنوز ناصر را دستگیر نكرده بودیم. در بررسی‌های‌مان روزی كه ناصر به ایران برمی‌گشت را شناسایی كرده و پس از هماهنگی‌های لازم، راهی فرودگاه مهرآباد شدیم. آن زمان فرودگاه بین‌المللی برای پرواز مهرآباد بود.
اتفاقا پرواز هم تاخیر داشت و در نهایت پس از ساعت‌ها معطلی، موفق شدیم ناصر را هنگام ورود به کشور در ساعت 3 و 30 دقیقه بامداد بازداشت كنیم. در نهایت با تكمیل تحقیقات و بررسی پاتوق‌های اعضای این باند، 120 موتورسیكلت سرقتی را كشف كردیم و چهار متهم اصلی نیز در این رابطه بازداشت شدند.
با بازداشت متهمان و مالخرها، آمار سرقت موتورسیكلت در تهران به‌شدت كاهش یافت. از آنجا  كه اعضای این باند در سراسر تهران سرقت می‌كردند، اسم آنها را باند اختاپوس گذاشتیم.
ضمیمه نوجوانه