درخواست طلاق پس از 25 روز زندگی
زندگی مشترك محبوبه و سجاد 25 روز بیشتر دوام نیاورد. این زوج میانسال كه به خاطر اختلاف در پرداخت مهریه با هم درگیر شده بودند، تصمیم گرفتند به زندگی مشترك كوتاه خود برای همیشه پایان دهند.
مرد میانسال مقابل قاضی دادگاه خانواده تهراندرباره زندگی مشتركش گفت: چند وقت پیش بود كه با محبوبه آشنا شدم. محبوبه دوست یكی از آشناهایم بود و برای ازدواج به من معرفی شد. دو سالی میشد كه همسر اولم را از دست داده بودم و میخواستم دوباره ازدواج كنم تا دیگر تنها نباشم. وقتی محبوبه را دیدم و با او صحبت كردم، از او خوشم آمد. احساس كردم زن فهمیده و خوبی است. برای همین تصمیم گرفتم با او زندگی كنم. محبوبه هم به پیشنهاد ازدواج من جواب مثبت داد و ما به محضر رفتیم. 25 روز پیش زندگی مشترك ما آغاز شد. فكر میكردم با محبوبه خوشبخت میشوم و میتوانم تا آخر عمر در كنارش آرامش داشته باشم. اما درست چند روز بعد از زندگی مشتركمان محبوبه از من خواست مهریه 50 سكهایاش را به او پرداخت كنم. از این حرفش تعجب كردم.
باور نمیكردم به همین راحتی از من مهریه بخواهد. تازه آنجا بود كه فهمیدم فریب خوردهام. این زن فقط میخواست از من پول بگیرد و برای همین هم با من ازدواج كرده بود. وگرنه چرا باید چند روز بعد از ازدواج مهریهاش را بخواهد. چون دید خانه و زندگی خوبی دارم تصمیم گرفت مرا فریب دهد و پول به جیب بزند. من هم تصمیم گرفتم برای همیشه از او جدا شوم. دیگر به این زن اعتمادی ندارم. من 58 ساله هستم و نمیتوانم در این سن و سال با كسی زندگی كنم كه به او اعتماد ندارم و باید همیشه با او دعوا كنم. محبوبه زن زندگی نیست و فقط بهدنبال مال و اموالم است. برای همین میخواهم از او جدا شوم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من یك زن میانسال هستم و برای آیندهام باید تضمینی داشته باشم.
من نمیخواستم سر همسرم كلاه بگذارم یا او را فریب دهم. اتفاقا میخواستم با شوهرم زندگی كنم و تا آخر عمر كنارش باشم.
اما تصمیم گرفتم مهریهام را بگیرم تا بتوانم برای آیندهام تضمینی داشته باشم. من دیگر نمیتوانم تنها و بیپول شوم.
وقتی با سجاد آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم، با اینكه به او اعتماد داشتم ولی باز هم خواستم پشتوانهای داشته باشم و پولهایم را پسانداز كنم. من در ازدواج قبلیام شكست خورده بودم. شوهرم یك مرد معتاد از آب درآمد و در نهایت هم بعد از چند سال عذاب و زجر بدون هیچ پولی مرا طلاق داد. من ماندم و تنهایی و بیسرپناهی.
از ده سال پیش مجبور شدم كار كنم و
خرج زندگیام را تامین كنم. هیچ فرزندی هم نداشتم تا به او تكیه كنم.
برای همین در ازدواج دوم محتاطانه عمل كردم تا دوباره شكست نخورم و تنها و بیپول نشوم. اما این به معنای فریب دادن و كلاهبرداری نیست.
در پایان قاضی سعی كرد با صحبتهایش این زوج را از جدایی منصرف كند و از آنها خواست برای حل مشكلشان به یك مشاور مراجعه كنند.
مرد میانسال مقابل قاضی دادگاه خانواده تهراندرباره زندگی مشتركش گفت: چند وقت پیش بود كه با محبوبه آشنا شدم. محبوبه دوست یكی از آشناهایم بود و برای ازدواج به من معرفی شد. دو سالی میشد كه همسر اولم را از دست داده بودم و میخواستم دوباره ازدواج كنم تا دیگر تنها نباشم. وقتی محبوبه را دیدم و با او صحبت كردم، از او خوشم آمد. احساس كردم زن فهمیده و خوبی است. برای همین تصمیم گرفتم با او زندگی كنم. محبوبه هم به پیشنهاد ازدواج من جواب مثبت داد و ما به محضر رفتیم. 25 روز پیش زندگی مشترك ما آغاز شد. فكر میكردم با محبوبه خوشبخت میشوم و میتوانم تا آخر عمر در كنارش آرامش داشته باشم. اما درست چند روز بعد از زندگی مشتركمان محبوبه از من خواست مهریه 50 سكهایاش را به او پرداخت كنم. از این حرفش تعجب كردم.
باور نمیكردم به همین راحتی از من مهریه بخواهد. تازه آنجا بود كه فهمیدم فریب خوردهام. این زن فقط میخواست از من پول بگیرد و برای همین هم با من ازدواج كرده بود. وگرنه چرا باید چند روز بعد از ازدواج مهریهاش را بخواهد. چون دید خانه و زندگی خوبی دارم تصمیم گرفت مرا فریب دهد و پول به جیب بزند. من هم تصمیم گرفتم برای همیشه از او جدا شوم. دیگر به این زن اعتمادی ندارم. من 58 ساله هستم و نمیتوانم در این سن و سال با كسی زندگی كنم كه به او اعتماد ندارم و باید همیشه با او دعوا كنم. محبوبه زن زندگی نیست و فقط بهدنبال مال و اموالم است. برای همین میخواهم از او جدا شوم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من یك زن میانسال هستم و برای آیندهام باید تضمینی داشته باشم.
من نمیخواستم سر همسرم كلاه بگذارم یا او را فریب دهم. اتفاقا میخواستم با شوهرم زندگی كنم و تا آخر عمر كنارش باشم.
اما تصمیم گرفتم مهریهام را بگیرم تا بتوانم برای آیندهام تضمینی داشته باشم. من دیگر نمیتوانم تنها و بیپول شوم.
وقتی با سجاد آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم، با اینكه به او اعتماد داشتم ولی باز هم خواستم پشتوانهای داشته باشم و پولهایم را پسانداز كنم. من در ازدواج قبلیام شكست خورده بودم. شوهرم یك مرد معتاد از آب درآمد و در نهایت هم بعد از چند سال عذاب و زجر بدون هیچ پولی مرا طلاق داد. من ماندم و تنهایی و بیسرپناهی.
از ده سال پیش مجبور شدم كار كنم و
خرج زندگیام را تامین كنم. هیچ فرزندی هم نداشتم تا به او تكیه كنم.
برای همین در ازدواج دوم محتاطانه عمل كردم تا دوباره شكست نخورم و تنها و بیپول نشوم. اما این به معنای فریب دادن و كلاهبرداری نیست.
در پایان قاضی سعی كرد با صحبتهایش این زوج را از جدایی منصرف كند و از آنها خواست برای حل مشكلشان به یك مشاور مراجعه كنند.
تیتر خبرها