نسخه Pdf

دزدی شغل خانوادگی ماست

دزدی شغل خانوادگی ماست

حساب زندان رفتن‌هایش از دستش خارج شده و نمی‌داند چند بار تا حالا زندان رفته اما مشخص است زندان او را تنبیه نکرده و هر بار بعد از آزادی، دوباره سرقت‌هایش را از سر می‌گرفته است.

 به چه اتهامی دستگیری شدی؟
جیب‌بری.
​​​​​​​
 سابقه‌داری؟
تا دلت بخواهد.

 چند بار زندان رفتی؟
حسابش از دستم در رفته.

 چطور سرقت می‌کردی؟
در ساعات شلوغ بی‌آر‌تی یا مترو سوار می‌شدم و هنگام سوار یا پیاده شدن، کیف پول یا موبایل افراد را سرقت کرده و سریع پیاده می‌شد.

 چه شد سارق شدی؟
در خانواده ما همه سارق هستند و از بچگی به جای مدرسه رفتن، مشق سرقت کردیم. آن‌قدر تمرین می‌کردیم تا حرفه‌ای شویم و بعد دزدی‌ها را آغاز می‌کردیم. هرچی می‌دزدیدم به پدرمان می‌دادیم و به جای آن، فقط یک پول توجیبی می‌گرفتیم. تا این‌که ازدواج کردم و هرچی کار می‌کردم به خودم می‌رسید.

 همسرت می‌دانست سارقی؟
بله. ما به خاطر شغل‌مان فقط با فامیل ازدواج می‌کنیم. او می‌دانست سارقم و در فروش اموال سرقتی هم کمکم بود.

 الان بچه‌های خودت هم سارق هستند؟
نه من یک دختر دارم که همه تلاشم این بوده سر و سامان بگیرد. الان دانشجوی فوق‌لیسانس است. درسش خیلی خوبه. باید این رسم یک جا تمام می‌شد. 

 بقیه فامیل اعتراض نکردند؟
نه. استقبال هم کردند. الان دوره و زمانه عوض شده. تا کی باید ترس پلیس و زندان داشته باشند. ما برای فرزندان‌مان درس عبرت بودیم. البته بعضی بچه‌ها دنبال دزدی رفته‌اند.
 
 تا کی می‌خواهی ادامه بدهی؟
باور کنید این بار آخرین دفعه بود. می‌ترسم عروسی دخترم در زندان باشم. چند روز پیش خواب عجیبی دیدم که خیلی روی من تاثیر گذاشت. خواب دیدم مراسم خواستگاری دخترم است. وسط مراسم ماموران وارد خانه‌مان شده و مرا دستگیر کردند. دخترم هم مثل ابر بهار گریه می‌کرد. وقتی از خواب پریدم، تصمیم گرفتم دیگر سرقت نکنم و نکردم.