نسخه Pdf

آخرین تصویر از عبدالرحیـم

آخرین تصویر از عبدالرحیـم

درست چهل و چند روز پیش بود که خانواده عبدالرحیم معزز، او را صحیح و سالم می‌دیدند. آخرین تصویر از او را همه در حالی به یاد دارند که می‌خواست برای پسرک شش ساله‌اش خرید کند، اما همان‌جا همه چیز تمام شد و عبدالرحیم بدون ابتلا به هیچ بیماری، ناگهان سکته مغزی کرد و چند روز بعد هم از دنیا رفت. رفتن ناگهانی او از میان خانواده، اما با نجات زندگی چند بیمار نیازمند به اهدای عضو و بخشش کلیه‌ها، کبد، قلب و ریه‌های او همراه بود.

با این‌که چهل و چند روز از فوت پدر 42 ساله خانواده معزز می‌گذرد، اما اعضای خانواده‌اش هنوز هم در شوک هستند و مرگ او را باور ندارند. برادر دوقلوی عبدالرحیم به نام عبدالرحمان هم مانند بقیه اعضای خانواده، از نبود ناگهانی برادرش در ناباوری به سر می‌‌برد.
مصطفی صفری، خواهرزاده عبدالرحیم که فاصله سنی چندانی با او ندارد، در مورد نحوه فوت دایی‌اش به تپش توضیح می‌دهد:« آن روز، حول و حوش ساعت 9 یا 10 صبح بود که برادرم تماس‌گرفت و گفت دایی عبدالرحیم را به بیمارستان منتقل کرده‌اند. با این خبر، با دایی دیگرم تماس گرفتم و از او جریان را پرسیدم. روزی که دایی‌ام از حال رفت، به مغازه رفته بود تا برای پسر شش ساله‌اش بستنی بخرد. او دو فرزند پسر داشت که دومین پسرش 12 ساله است. در حال راه رفتن بود که به طور ناگهانی از حال رفت. ابتدا او را به یک مرکز درمانی در خلخال منتقل کردند که پزشکان گفتند ما نمی‌توانیم کار خاصی روی بیمار شما انجام دهیم و بهتر است او را به بیمارستانی در اردبیل منتقل کنید.»
او ادامه می‌دهد:« دایی‌ام هیچ بیماری نداشت و سالم بود. تعجب ما و سایر اعضای خانواده هم از همین موضوع است که چطور ممکن است فرد سالمی مانند دایی‌ام سکته مغزی کند. ما تصور می‌کردیم او سقوط کرده و در اثر سقوط ضربه مغزی شده ، اما این‌طور نبود و او سکته مغزی کرده بود. دایی عبدالحریم دو روز در بیمارستان بستری بود و بعد هم پزشکان به خانواده گفتند که به دلیل سکته مغزی و کاهش ضریب هوشیاری امکان بازگشت ندارد و در واقع تنها با استفاده از دستگاه‌های پزشکی نفس می‌کشد. سپس، پزشکان بحث اهدای عضو را مطرح کردند و خواهران و برادران، دایی‌ام و مادربزرگم رضایت دادند که اعضای بدنش به بیماران اهدا شود. با امضای رضایتنامه توسط آن‌ها، دایی‌ام به بیمارستان امام خمینی تهران منتقل شد و شش عضو بدنش به بیماران اهدا شد.»
صفری در مورد احساس برادر دوقلوی دایی فوت شده‌اش پس از اهدای عضو او می‌گوید:« ما همگی هنوز در شوک هستیم. دایی‌ام و برادر دوقلویش، برادران کوچکتر و فرزندان آخر خانواده بودند. ما فاصله سنی چندانی با هم نداشتیم و خیلی با هم رفیق بودیم. دایی عبدالرحمان بعد از فوت برادرش همیشه به ما می‌گوید من اصلا فکر نمی‌کنم عبدالرحیم ما را ترک کرده باشد و همیشه حضور او را حس می‌کنم. او می‌گوید از دست دادن برادر دشوار است، اما نجات جان چند انسان دیگر که برای زنده ماندن نیازمند اعضای بدن برادرم هستند، بسیار با ارزش است و از تصمیمی که گرفته‌ام، احساس رضایت می‌کنم. شاید او را به ظاهر در دنیا نبینیم، اما او همیشه کنار ما حضور دارد و بودن او را حس می‌کنم.»