راز اشک‌های حاج‌قاسم زیر قبه سیدالشهدا(ع)

راز اشک‌های حاج‌قاسم زیر قبه سیدالشهدا(ع)

با همان آرامش و لهجه زیبای کرمانی از حاج قاسم برایم گفت اما این بار خاطراتی زیبا از نقش فرمانده در بازسازی عتبات عالیات. سال‌هایی که آمریکایی‌ها در عراق حضور داشتند حاجی علاوه بر تقویت جبهه مقاومت، انگار این روزها را می‌دید که میلیون زائر راهی عتبات می‌شوند، پس تشویق به بازسازی حرمین شریفین کرد و در این میان همیشه چشم یاری از مردم داشت. حسن پلارک که سال‌ها مسئولیت ستاد بازسازی عتبات عالیات را داشته از نقش شهید سلیمانی برای‌مان می‌گوید.

 *  بعد از حمله آمریکا به عراق، بیشترین فعالیتی که حاج‌قاسم در این کشور داشت در چه زمینه‌ای بود؟ 
یکی از وظایف حاج‌قاسم به خاطر جایگاهی که داشت، بحث رصد کردن موضوعات عراق بود و از ویژگی‌های او این بود که از فرصت‌ها خیلی خوب استفاده می‌کرد. یکی از این فرصت‌ها حمله آمریکا به عراق بود که حاج‌قاسم با زیرکی خاص خودش توانست فرصت‌های خوبی را ایجاد کند. اگر این زیرکی نبود، آمریکایی‌ها با آن قلدرگری که در حمله به صدام داشتند، قطعا اتفاقات دیگری در این کشور رقم می‌زدند اما حاجی این قدر زیبا صحنه را مدیریت کرد که همه چیز به نفع مردم مسلمان عراق و منطقه مصادره شد و آمریکایی‌ها فهمیدند دیگر کاری از دست‌شان برنمی‌آید. از این بابت هم خیلی عصبانی بودند. پیغام‌های‌شان را هم توسط نماینده آمریکا در آن زمان که آقای گارنر بود به حاج‌قاسم مرتب می‌رساندند که شما در موضوعات عراق دخالت نکن، ما برخورد می‌کنیم و فلان می‌کنیم اما حاج‌قاسم اصلا گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود. 
نیروهای عراقی که از زمان جنگ صدام با ایران در کشور حضور داشتند را سازماندهی کردند و آنها را با نیروهای داخل عراق پیوند دادند. بزرگان دینی همچون شهید آیت‌ا... سیدمحمدباقر حکیم و آسید عبدالعزیز حکیم و سایر رهبران مذهبی که در ایران محوریت داشتند را در عراق به علمای دیگر پیوند دادند تا بتوانند میدان را از دست دشمن بگیرند. کمتر از شش‌ماه بعد خود حاج‌قاسم وارد عراق شد و در عین ناباوری به‌صورت میدانی شروع به هماهنگی نیروها کرد. دیدار با علما، سیاسیون و از همه مهم‌تر هماهنگی نیروهای مقاومت که اشتیاق مقاومت و مقابله با آمریکا داشتند ازجمله کارهای حاج‌قاسم بود. 
 من هم آن موقع مسئول آماد و پشتیبانی حاج‌قاسم بودم. مهم‌ترین کاری که ما در این مقطع انجام دادیم خدمات‌رسانی به مردم عراق بود. آن زمان شرایط این کشور بسیار نابسامان بود. ستادی را به نام ستاد پشتیبانی کمک به مردم مظلوم عراق راه‌انداختیم که مواد غذایی، مواد بهداشتی، بسته‌های آموزشی و ... برای مردم این کشور ارسال می‌کردیم. حتی یادم هست که اولین مراسم شب نیمه‌شعبان بعد از سقوط صدام را با راه‌اندازی موکب‌ها و پذیرایی از مردم در کربلا برگزار کردیم. این پشتیبانی شاید شش‌ماه استمرار پیدا کرد و حاج‌قاسم مرتب به این کشور تردد داشت. با این‌که آمریکایی‌ها در مرز عراق مستقر بودند و خیلی هم سختگیری می‌کردند و بعضا مزاحمت‌هایی هم برای بچه‌های ما ایجاد می‌کردند اما با این شرایط حاج‌قاسم تردد داشت و هماهنگی‌ها را انجام داد.
 
*  ورود ایشان به قضیه عتبات عالیات از چه سالی شکل گرفت؟ 
یک روز حاج‌قاسم به من گفت وقتی در عراق برای زیارت به حرم‌ها تشریف پیدا کردم، متوجه مظلومیت این حرم‌ها شدم که غبار از در و دیوار آن می‌بارد. بعد ادامه داد که برخی از مردم ایران هم تمایل دارند تا به بازسازی این حرم‌ها کمک کنند. اگر شما اینها را شناسایی و حمایت کنید و از طرفی به عراق بروید و کارها را پیش‌ببرید، خیلی از مشکلات حل می‌شود. من از یک طرف خیلی مشتاق رفتن به کربلا و زیارت بودم و از طرف دیگر هم به خاطر مسائل امنیتی که در عراق وجود داشت، اجازه سفر حتی به افسران جزء هم داده نمی‌شد، حاج‌قاسم چطوری به من می‌گوید که به آن کشور سفر کنم؟ در اولین فرصت اوایل سال 82 به عراق سفر کردم و ابتدا به نجف رفتم. ساعت 4 یا 5 بعدازظهر برای زیارت حرم امیرالمومنین مشرف شدیم. درب حرم بسته بود. دوستانی که سفر ما را مدیریت می‌کردند، گفتند برویم استراحت کنیم و غروب برای زیارت برگردیم. غروب در حرم را باز کرده بودند. از سمت باب‌الطوسی وارد شدیم. یک ربع طول کشید تا در حرم را باز کنند چون در خیلی قدیمی و کهنه بود و به‌سختی باز می‌شد. داخل حرم که شدیم آب از فاضلاب‌های کف صحن بالا زده بود و اوضاع واقعا اسفناکی داشت. سنگ‌های ایوان نجف درآمده بود و مثل منطقه‌ای بود که سال‌های سال رها شده بود. وقتی می‌خواستیم داخل حرم مشرف شویم، سه نفر در را گرفتند تا سقوط نکند. اطراف دیوارهای رواق حرم هم سنگ‌های قهوه‌ای پاکستانی  کار شده بود که وقتی دست می‌زدیم مثل خاک بر زمین می‌ریخت. با یک‌چنین وضعیتی زیارت کردیم. آن مطالبی که حاج‌قاسم برایم گفته بود، کاملا درست بود. فرداشب به کربلا رفتیم. آنجا هم مانند نجف اوضاع خیلی بدی داشت. جای ترکش‌های انتفاضه شعبانیه هنوز در دیوار قابل مشاهده بود. لوسترها شکسته بود و فقط چندتایی از آنها روشن بود. 
 
*  گزارش این سفر را به حاج‌قاسم دادید؟
بله. هرچه من از اوضاع حرم می‌گفتم، حاج‌قاسم می‌گفت: «می‌دانم. می‌دانم.» گفتم: «شما از کجا می‌دانید؟» گفت: «چون من هم برای زیارت رفته‌ام و به همین خاطر به شما گفتم به عراق بروید.» در همین ستاد کمک‌رسانی به مردم مظلوم عراق، شروع به دعوت از بازاریان و اصناف کردیم. اینها را گروه‌گروه به عراق فرستادیم. متولیان حرم هم استقبال خوبی می‌کردند. یکی صوت حرم را درست کرد. یکی برق و روشنایی‌ حرم را درست کرد و... . یک نفر از سیرجان که کارخانه سنگبری داشت، پیشنهاد تعویض سنگ‌های حرم را داد. بعد از تعویض سنگ ایوان نجف، برای تعمیر وارد رواق‌های حرم هم شدیم. کم‌کم با دادن مجوز به این افراد رفت‌وآمدها به عراق گسترش پیدا کرد. متولیان حرم هم به‌شدت از ما استقبال می‌کردند. در همین روزها بود که وضع مردم عراق هم سامان گرفته بود و دیگر احتیاج به کمک نداشتند به همین دلیل نام ستاد را تغییر دادیم و اسمش را گذاشتیم ستاد بازسازی عتبات عالیات.
 
*  با حاج‌‌قاسم در مورد کارها مشورت می‌کردید؟ 
بله، مرتب حاج‌قاسم کارهای ما را رصد می‌کرد. بنای کار را خودش گذاشت اما رصد هم می‌کرد. خیلی از ارتباط‌ها را که ما نیاز داشتیم با مسئولان عراقی بگیریم، آقای سلیمانی هماهنگ می‌کرد. اصلا ایشان توصیه کرد که ما ابتدا کار را از نجف شروع کنیم و بعد تاکیدش این بود که یک‌طوری کار کنیم که اعتماد دیگر مسئولان حرم‌های شریف جلب شود تا به شهرهای دیگر هم ما را راه بدهند. با پیشرفت کار کم‌کم در تمامی شهرهای ایران یک دفتر راه‌اندازی کردیم تا بتوانیم کمک‌های مردمی را جمع‌آوری کنیم. از سال 88 تصمیم بر این گرفته شد که ستاد بازسازی عتبات عالیات مستقل کار خود را جلو ببرد. 
 
*  در این اتفاقاتی که در عتبات می‌افتاد، نقش حاج‌قاسم در اجرای این امور تا چه حدی بود؟
ما تمام فعالیت‌های ستاد را مرتب گزارش می‌دادیم. تا این‌که سال ۸۸ حاجی یک نگرش جدیدی را عنوان کرد که شما تا چه زمانی می‌خواهید در عتبات در همین کارهای مقدماتی بمانید؟ حاج‌قاسم چند سال به ما مهلت داده بود تا کارهای اصلاحات و بازسازی ابتدایی را انجام دهیم. حالا او به دنبال یک نگرش جدیدی بود. حاجی می‌گفت بروید در فاز توسعه حرم‌ها فعالیت کنید. حاج‌قاسم آن موقع پیش‌بینی کرد با این روندی که پیش می‌رود، چند سال دیگر حرم‌‌ها جوابگوی زائرین نیستند و اینها باید توسعه پیدا کنند و نکته مهمش این بود که ایشان تأکید کرد بروید طرح جامع برای همه حرم‌ها تهیه کنید. 
حاج‌قاسم دو موضوع از ما خواست که البته بعدها از یکی از آنها عقب‌نشینی کرد. یکی موضوع طرح جامع توسعه حرم را طراحی کنیم تا در سال‌های آینده زائرین دچار مشکل نشوند و دوباره‌کاری رخ ندهد. مطلب دوم این‌که هرکاری که انجام دادیم باید آرم و علائم جمهوری اسلامی در کارهای‌مان دیده شود. این دستورش را واقعا با سختی و مشقت خیلی جاها اجرا کردیم اما واقعا مشکل‌ساز بود. مثلا ما گنبدهای امامین جوادین را طلا کار کردیم، پایینش نوشتیم در عصر زعامت مقام معظم رهبری آیت‌ا... خامنه‌ای توسط جمهوری اسلامی این گنبد طلاکاری شد. تا این‌که در دیداری با مقام معظم رهبری وقتی گزارش کار دادیم، ایشان کارها را تحسین کردند و فرمودند کاری نکنید که حساسیت دوستان عراقی برانگیخته شود. احساس نکنند رفتید آنجا که نام و نشان بگذارید. بعد از این جلسه بود که حاج‌قاسم از دستورش عقب‌نشینی کرد. 
طرح جامع حرم‌ها را هم آماده کردیم و به حاج‌قاسم در مراحل مختلف گزارش می‌دادیم و حاجی نظراتش را با ما در میان می‌گذاشت. حاجی در مورد طرح هم دو توصیه داشت. اول این‌که این طرح باید آهسته‌آهسته جلو برود و برای گسترش حرم نباید عجله کنیم. دوم این‌که آغاز طرح باید با حرم امیرالمومنین باشد. چون حرم حضرت‌علی(ع) به‌عنوان پدر ائمه متاسفانه کوچک‌ترین حرم بود، مضافا بر این‌که فضا برای زائرین به‌شدت هم کم بود. حاج‌قاسم همان روزها می‌گفت: «در آینده حرم حضرت‌علی(ع) محور ورودی زائرین همه کشورها خواهد شد و کسانی که برای زیارت کربلا می‌آیند ابتدا باید در نجف بیتوته کنند و با این حرم کوچک، زوار دچار مشکل خواهند شد.» خب، ما از نجف شروع کردیم و طرح صحن حضرت‌زهرا(س) را به ایشان ارائه دادیم. حاج‌قاسم حتی نام طراح این طرح را از من می‌پرسید و سعی می‌کرد کار را به گونه‌ای مناسب نظارت کند. 
 
*  با این توضیحاتی که شما دادید، ستاد عتبات بخشی از نیرو به حساب می‌آمد. از چه زمانی این ستاد مستقل شد؟
با توسعه دفاتر ستاد در تمامی شهرهای ایران، برخی حواشی ایجاد شد. ازجمله برخی از مسئولان دفاتر بدون هماهنگی با دفتر مرکزی به عراق نیرو اعزام می‌کردند. یا بعضا تخلفاتی در گوشه و کنار شکل می‌گرفت. این مسائل حاج‌قاسم را نگران کرد. حاجی با دفتر مقام معظم رهبری هماهنگ کردند که مدیریت ستاد بازسازی عتبات عالیات به‌صورت شورایی جلو برود تا همه درگیر این کار شوند. سال 87 ترکیب شورا مشخص شد. رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه، رئیس دفتر بین‌الملل مقام معظم رهبری و شورای سیاست‌گذاری ائمه‌جمعه ازجمله این اعضا بودند. الان هر تصمیمی که می‌خواهند بگیرند باید در قالب مصوبه شورا باشد و تمام حسابرسی‌ها  زیر نظر این شورا انجام می‌شود.
 
*  در این سال‌ها که حاج‌قاسم درگیر جنگ با داعش بود، آیا نظارت ایشان بر توسعه حرم‎های شریف ادامه داشت؟
کار توسعه حرم حضرت‌علی(ع) پنج سال به طول انجامید. ما هر چند ماه یک‌بار به ایشان گزارش می‌دادیم اما چون حاجی درگیر جنگ سوریه و داعش بود، وقت نمی‌کرد که به‌صورت حضوری از پروژه بازدیدی داشته باشد ولی حواسش به همه چیز بود. تا این‌که سال ۹۴ طرح صحن عقیله در کربلا را به حاج‌قاسم ارائه دادیم. حاجی بدون این‌که اصلا به حرفم گوش بدهد، دفترچه نقشه را با دستش به عقب هل داد و گفت: «فعلا لازم نیست. شما همان صحن حضرت‌زهرا(س) در نجف را که شروع کرده‌اید، جلو ببرید.» گفتم: «حاج‌آقا! کار آن صحن تمام شده است.» حاجی گفت: «یعنی چی تمام شده؟» گفتم: «پیشرفت آن پروژه الان روی 93درصد است و انتهای کار هستیم.» حاجی باورش نمی‌شد و می‌خواست یک روز حضوری برای بازدید بیاید اما وقت نمی‌کرد. آن‌قدر حاج‌قاسم سرش شلوغ بود که هر دو هفته یک‌بار در تهران به زور پیدایش می‌کردیم و تا می‌آمدیم جلسه‌ای با ایشان هماهنگ کنیم، حاجی مجددا به سفر می‌رفت. به‌هرصورت ما بدون این‌که به حاجی بگوییم کار ساخت صحن عقیله را آغاز کردیم و معطل حاج‌قاسم نشدیم. یک روز در جلسه‌ای که در تهران داشتیم، حاج‌قاسم وارد شد و همه اعضای جلسه از جای‌شان بلند شدند و صلواتی فرستادند. صندلی من، نزدیک صندلی ایشان بود. 
حاجی هنوز ایستاده بود که رو کرد به من و با کنایه گفت: «آقای مهندس! حالت چطوره؟» چون ایشان اصرار داشت دوستانی که القاب سرداری را دارند، نباید صفات و عبارات دیگری برای‌شان به کار برد. حاج‌قاسم اعتقاد داشت سرداری بالاترین منصب و لقبی است که توسط مقام معظم رهبری به نظامیان داده می‌شود. آن روز حاج‌قاسم به من گفت: «آقای مهندس! گزارش‌تان را دیشب از تلویزیون دیدیم.» 
من گفتم: «کدام گزارش؟» حاجی گفت: «همان گزارشی که یک جایی بودی و داشتی زور می‌زدی که گریه کنی و گریه‌ات نمی‌آمد.» (خنده) اعضای جلسه با این شوخی حاج‌قاسم همه خندیدند. یکی از دوستان که کنار من نشسته بود به من گفت: منظور همان گزارشی است که از شما داخل گنبد حضرت سیدالشهدا(ع) تهیه شده است. تازه یادم آمد که این گزارش 20 روز پیش تهیه و شب قبل از تلویزیون پخش شده است. تصویربرداری زیر قبه امام‌حسین(ع) انجام شده بود. به حاج‌قاسم با مزاح گفتم: «آن تصاویر که گفتید یادم آمد، آنجا نمی‌خواهد زور بزنید گریه کنید، آنجا باید زور بزنیم که گریه نکنیم.»
حاج‌قاسم نگاهی به من کرد و گفت: «از حرف من ناراحت شدی؟» گفتم: «نه. فقط من می‌خواهم بگویم که آنجا هرکسی لیاقت ندارد که حضور داشته باشد.» 
حالا نوبت من بود که به حاجی تیکه خودم را بیندازم. حاج‌قاسم گفت: «یعنی می‌گویی من لیاقت ندارم؟» گفتم: «شما که لیاقت‌تان خیلی بالاتر از این چیزهاست ولی اینجا جای خود دارد، خودتان بروید و بررسی کنید.» بعد از رد و بدل شدن این جملات، جلسه آغاز شد. در طول جلسه حاجی حواسش جای دیگری بود. من می‌فهمیدم، دیگر پس از سال‌ها در کنار هم بودن، اخلاق و رفتار هم را خوب می‌شناختیم. جلسه که تمام شد، حاجی رو به من کرد و گفت: «من حتما آنجایی که گفتی، می‌خواهم بیایم.» گفتیم: «ما در خدمتیم.» حالا حاج‌قاسم، نه صحن حضرت‌زهرا(س) را دیده بود و نه صحن عقیله را که ما شروع به ساختش کرده‌ایم.
 حاجی اصولا در این مدت خیلی کوتاه برای زیارت به حرم می‌آمدند و خیلی سریع می‌رفتند. صبح جمعه‌ای در ماه مبارک رمضان آقای پورجعفری با من تماس گرفت و گفت: «حاج‌حسن کجایی؟» گفتم: «چطور مگه؟» گفت:«حاجی گفته ساعت 4 تا 5 بعدازظهر میام همان‌جایی که گریه می‌کنند.» تا این کد را داد، متوجه منظورش شدم که حاج‌قاسم برای بازدید به کربلا می‌آید. من تهران بودم. با فرودگاه تماس گرفتم و الحمدلله پرواز وجود داشت. 
به کربلا رفتم و یک ساعت بعد از من، حاج‌قاسم تشریف آوردند. دوستان به استقبالش رفتند و با سلام و صلوات به پشت‌بام حرم امام‌حسین(ع) آمدند و از آنجا با عبور از یک رمپی به جلوی گنبد سیدالشهدا رسیدند. آنجا من منتظرشان بودم. حاجی تا جلوی گنبد رسید مرا دید. به استقبال حاجی رفتم و با تعجب پرسید: «تو چه‌جوری خودت را رساندی؟» 
با خنده گفتم: «اینجا آمدم تا با هم گریه کنیم.» حاج‌قاسم هم با من خندید. می‌دانستم که حاجی دوست دارد به زیر قبه امام‌حسین(ع) برود. مستقیما داخل قبه بالای سر ضریح مطهر که با تخته‌سه‌‌لایی و برزنت پوشیده بودیم، رفتیم. حاج‌قاسم و آقای ابومهدی المهندس دقیقا بالای ضریح مطهر نشستند و از فاصله کم ضریح را نگاه می‌کردیم. زائرین در حال زیارت بودند. آنجا بود که گریه دیگر به حاج‌قاسم امان نداد. بعد از آن تمام کارهایی که انجام داده بودیم را به حاجی گزارش دادیم. آن‌روز حاج‌قاسم خیلی منقلب شده بود. حتی دست کارگرهایی که آنجا مشغول کار بودند را می‌بوسید. با تک‌تک نیروها و دوستان عکس یادگاری گرفت. بعد همان‌جا گفت پس‌فردا برای بازدید از صحن حضرت‌زهرا(س) به نجف می‌آیم. 
 
*  در مورد نقش سردار سلیمانی در برپایی باشکوه مراسم اربعین هم برای‌مان توضیحاتی بفرمایید.
از همان سال‌های ابتدایی که استقبال مردم از مراسم اربعین شروع شد، حاجی ما را صدا زد و گفت: «ستاد در عراق پایگاه دارد، جای پا دارید، شما باید این اربعین را مدیریت کنید. من داخل ایران را کار ندارم اما در عراق، دولت کاری به این کار ندارد، شما باید مردم را اینجا مدیریت کنید. اگر مدیریت نکنید، مردم دچار مشکل می‌شوند.» ما یک‌سری ساخت‌وساز کردیم و محوریت کار در عراق را عهده‌دار شدیم. به دستور حاج‌قاسم کمیته اسکان و تغذیه را با حرم‌ها، حسینیه‌ها و مساجد هماهنگ کردیم. حتی با مردم عراق هماهنگ شدیم و توانستیم موکب‌ها را راه‌اندازی کنیم و به آنها نظم بدهیم. این موکب‌ها خیلی برای حاج‌قاسم رضایتبخش بود. موقعی که من به او گفتم که حاج‌قاسم ما نزدیک 2000 و خرده‌ای موکب را سازماندهی می‌کنیم که هرسال و این عدد غذا پخت می‌کنند و این تعداد جای خواب برای زائرین هماهنگ می‌کنند، خیلی خوشحال شد. حتی بعضی مواقع خودش وارد میدان می‌شد و مثلا از سامرا با من تماس می‌گرفت که چرا ماشین برای حمل‌ونقل زائر اینجا کم است؟ حاج‌قاسم دو - سه مراسم اربعین را خودش میدانداری و نواقص را برطرف کرد. هم از مسئولان ایرانی و هم از مسئولان عراقی، همه را سر خط کرده بود تا اربعین به‌خوبی برگزار شود. یادم هست آخرین جلساتی که ما با حاج‌قاسم داشتیم، ایشان می‌گفت: «موضوع اربعین را باید از ستاد بازسازی جدا کنیم و یک سازمان مستقل برایش شکل دهیم تا مانند ستاد بازسازی رشد کند و بزرگ شود. تنومند شود که حتی از آن برای بحران‌های داخل کشور و خارج از کشور در حوزه مقاومت استفاده کنیم.» حتی حاجی پیشنهاد داشت که از موکب‌ها برای فعال‌شدن در حوزه گردشگری بین کشور‌های ایران، عراق، سوریه و... استفاده شود. 
شما یادتان هست در اوایل سال 98 وقتی در خوزستان و گلستان سیل آمد برای کمک به مردم از همین موکب‌ها استفاده شد. در بحث کرونا خیلی از همین موکب‌ها پای کار آمدند و برای تولید میلیونی ماسک به مسئولان کشور کمک کردند.