در مدار عرفان و معنویت

مراودات و احوالات حاج‌قاسم و عارفی به‌نام آقا سید‌کمال موسوی

در مدار عرفان و معنویت

هرجا بوی معنویتی خاص می‌آمد، حاج‌قاسم آنجا حاضر بود. روایت دوستی و مراوده‌اش با آیت‌ا... سید‌کمال‌الدین موسوی هم از همین خصلت نشأت‌ می‌گیرد. کمال‌الدین بین کرمانی‌ها و به‌خصوص رزمنده‌های این شهر شناخته شده بود. آنها او را آنچنان شناخته بودند که امام خمینی(ره)‌ و مقام معظم رهبری نیز می‌شناختند؛ به اخلاق، به اخلاص، به عرفان و به بوی خدا دادن!

سید‌کمال‌الدین متولد سال 1307 در شیراز بود. بعدها به کرمان می‌رود و همان‌جا ازدواج می‌کند. شاید بهترین شرح احوال آیت‌ا... موسوی را مقام معظم رهبری بیان کرده باشند. ایشان سال 1375 در دیدار با خانواده آقا سید‌کمال موسوی مفصل از این سید بزرگوار و آشنایی‌شان با ایشان تعریف می‌کنند. آقا می‌گویند: «ما به ایشان خیلی اخلاص داشتیم؛ خداوند درجات مرحوم «آقا سید‌کمال» را عالی کند. سال‌های متمادی با آن مرحوم مانوس و محشور بودیم. من از سال 1335 یا 1336 با مرحوم آقا سید‌کمال رفیق شدم... غرض این‌که چنین علقه‌ای با ایشان داشتیم. علی‌ای‌حال، در سال 41، 42 بود که ایشان به کرمان رفتند و آنجا ازدواج کردند.»
آقا سید‌کمال به کرمان می‌رود و چند سال آنجا اقامت می‌کند. او شاگرد برجسته عارف بزرگ، آیت‌ا... محمد جواد انصاری همدانی بود و خودش هم از آن عرفایی بود که اهل دل جذبش می‌شدند. خیلی از رزمنده‌های کرمانی پای درسش می‌نشستند و از او کسب فیض می‌کردند؛ مثل شهید عبدالمهدی مغفوری،‌ شهید حاج‌قاسم سلیمانی و... .
شهید مغفوری، فرمانده سپاه سیرجان بود و از همرزمان شناخته شده شهید سلیمانی. حاج‌قاسم بسیار به مغفوری علاقه داشت. این دو غیر از همشهری و همرزم بودن، یک ویژگی مشترک هم داشتند و آن هم ارادت‌شان به آقا سید‌کمال‌الدین موسوی بود. اصلا ماجراهایی از شاگردی و مریدی شهید عبدالمهدی مغفوری نسبت به آقا سید‌کمال روایت شده که شنیدنی است. مغفوری همان کسی است که وقتی خبر شهادتش را به آقا سید‌کمال دادند،‌ درخصوص او گفت: «مجسمه تقوا شهید شد.»
بین حاج‌قاسم و آقا سید‌کمال‌الدین هم یک همچون حالتی برقرار بود. حاج محمود خالقی از دوستان قدیمی حاج‌قاسم سلیمانی روایت‌های جالبی از مراوده حاجی و آقا سید‌کمال دارد: «سال 65 پیش از عملیات کربلای4 با مرحوم آیت‌ا... آقا سید‌کمال موسوی که عارفی بزرگ بود و شخصیتی معنوی داشت، حدود یک هفته در لشکر ثارا... بودیم. ایشان بین کرمانی‌ها شناخته شده بود. بین حاج‌قاسم و آقا سید‌کمال علاقه ویژه‌ای وجود داشت. برای همین در طول اقامت ایشان چند نوبت در اتاق فرماندهی حاج‌قاسم با هم بودیم.»
اگر بخواهیم بدانیم شهدایی مثل حاج‌قاسم و عبدالمهدی مغفوری به چه روحانی بزرگی ارادت داشتند، کافی است برگردیم به صحبت‌های مقام معظم رهبری در مورد آقاسید‌کمال موسوی. ایشان می‌فرمایند: «مرحوم آقا سید‌کمال و امام گاهی با هم خلوت می‌کردند و جلسات دو نفره‌ای با هم داشتند. از این موضوع فقط من با خبر بودم و هیچ‌کس دیگر نمی‌دانست. خیلی پنهانی نزد امام می‌‌رفتند. دو نفری پهلوی هم می‌نشستند و صحبت می‌کردند. برداشت من این است که امام از ایشان استفاده معنوی می‌کردند.»
یک همچون شخصیتی وقتی به فضای جبهه‌ها ورود می‌کرد، رزمنده‌ها مثل پروانه دورش حلقه می‌زدند. چون آشنای حاج‌قاسم و کرمانی‌ها هم بود،‌ بیشتر به لشکر ثارا... می‌رفت. حاج محمود خالقی می‌گوید: «یک‌بار همراه آقا سید‌کمال به روستایی رفتیم که محل استقرار گردان 408 (گردان غواص لشکر41 ثارا...) بود. رزمنده‌ها مثل پروانه دور ایشان را گرفتند. آقا سید‌کمال برای آنها کلی صحبت کرد. چند ساعت بعد وقتی سید‌کمال عزم برگشت به اردوگاه لشکر را کرد، رزمنده‌های غواص به او اصرار کردند که شب را پیش آنها بماند اما سید قبول نمی‌کرد. اصرار غواص‌ها حتی رنگ و بوی التماس گرفت. اما ایشان قبول نکرد. موقع برگشت با تعجب پرسیدم حکمت نماندن شما چه بود؟ سید گفت: نورانیتی در این بچه‌ها بود که واقعا خجالت کشیدم پیش‌شان بمانم. اینها یکپارچه نور بودند.»
در میان رزمنده‌هایی که نورانیت‌شان عارفی مثل آقا سید‌کمال موسوی را شرمنده می‌کرد، حاج‌قاسم برای او طور دیگری بود. جوری که نگرانش می‌شد مبادا برای او اتفاقی بیفتد. خالقی تعریف می‌کند: «در جریان عملیات کربلای4 برادرم محمد شهید شد. ترکش راکت سر و دستش را برده بود و من نگران حال مادرم بودم که چطور با چنین خبر و صحنه‌ای مواجه شود. با آقاسید‌کمال تماس گرفتم و گفتم دعا کنید مادرم بتواند تحمل کند. ایشان فورا پرسیدند که از آقای سلیمانی چه‌خبر؟ سلامت هستند؟ آنجا فهمیدم که آقا سید‌کمال در حاج‌قاسم یک چیزی دیده است. از همان سال‌ها دیگر ارتباطم با او (شهید سلیمانی) عمیق شد و البته آقا سید‌کمال هم در این رابطه به‌شدت موثر بودند.»
سید‌کمال‌الدین موسوی سال 66 هنگام عزیمت از قم به سمت تهران تصادف می‌کند و به رحمت خدا می‌رود. خبر ارتحال او آن‌قدر بزرگ بود که حاج احمد آقا،‌ فرزند امام،‌ با احتیاط این خبر را به مقام معظم رهبری که آن زمان رئیس‌جمهور بودند اطلاع می‌دهد. حضرت‌آقا می‌فرمایند: «همین‌طور آرام آرام می‌خواست خبر بدهد، چون می‌دانست که من چقدر به آقا سید‌کمال علاقه‌مندم. گفت که ماشین‌شان تصادف کرده است. پرسیدم طوری که نشده؟ گفت چرا! غرض؛ از فوت ایشان خبر داد و من خیلی منقلب شدم.»
آن‌طور که رهبری می‌فرمایند،‌ حضرت امام هم بعد از شنیدن خبر فوت آقا سید‌کمال آن‌قدر ناراحت می‌شوند که جلسه‌شان با سران سه قوا را زودتر از حد معمول خاتمه می‌دهند و جلسه را ترک می‌کنند. «امام گفتند دیگر حال ندارم. ناراحتم و به طرف در اتاق رفتند. معمولا ایشان را تا دم در اتاق بدرقه می‌کردیم و تشریف می‌بردند. همین‌طور که می‌رفتند گفتند حادثه‌ای برای ما اتفاق افتاده است که من خیلی ناراحتم! خیلی ناراحتم!... حاج احمد آقا برگشت گفت که خبر فوت آقا سید‌کمال را تازه به امام داده‌ایم. آن وقت معلوم شد که ناراحتی امام، به خاطر فوت ایشان است. من تا آن موقع نمی‌دانستم امام به ایشان (آقا سید‌کمال) این‌قدر علاقه دارند؛ ‌تا حدی که بگویند برای ما حادثه‌ای اتفاق افتاده که من خیلی ناراحتم! خیلی ناراحتم!»
خبر ارتحال آیت‌ا... سید‌کمال‌الدین موسوی برای رزمنده‌های کرمانی و شخص حاج‌قاسم هم بسیار ناراحت‌کننده بود اما آقا سید‌کمال پیش از آن‌که فوت کند،‌ حرزی برای حاج‌قاسم می‌فرستد تا نگهدار او از بلایا باشد. خالقی تعریف می‌کند:‌ «بعد از این‌که همراه آقا سید‌کمال از منطقه (جنگی) برگشتیم، ایشان به من سپرد که هر وقت خواستی دوباره به اهواز بروی، به من سر بزن. روز حرکت، صبح رفتم خدمت‌شان. ایشان سه تا حرز دادند و گفتند: یکی مال خودت. این راهم بده به آقای سلیمانی و حرز سوم را هم دادند برای یکی دیگر از برادران. می‌دانم که شهید سلیمانی همیشه و تا مدت‌ها حرزی که سید‌کمال داده بود را 
به همراه داشت.»
هرجا بوی معنویتی خاص می‌آمد، حاج‌قاسم آنجا حاضر بود. روایت دوستی و مراوده‌اش با آیت‌ا... سید‌کمال‌الدین موسوی هم از همین جا شروع شده، با معنویت، عشق، اخلاق و عرفان عجین می‌شود. برای همین است که مقام معظم رهبری در خصوص معنویت حاج‌قاسم می‌گوید: «معنویت او، شهادت او را این ‌جور برجسته کرد.»
ضمیمه تپش