فوقالعاده
حوادث قدیمی برای بسیاری از افرادی که هیچ تصویری از آن زمان ندارند و کنجکاو هستند، بسیار جذاب است؛ حوادثی که حتی سبک نگارش و گزارش خبرنگار نیز با آنچه الان میبینیم و میخوانیم، خیلی متفاوت است و خواننده را به دنیای جدیدی میبرد. در این شماره از تپش، یکی از حوادث مربوط به آبان سال1354 را بدون هیچ دخل و تصرف در نوع نوشتن و گزارش میخوانیم.
یک دختر جوان بهخاطر گمشدن سگش، دوبار دست به خودکشی زده است
هفته گذشته(مهر سال 1354) یک دختر 21ساله و غمگین که چندی پیش در یک حادثه رانندگی پدر و مادرش را از دست داده و تنها با یک سگ کوچولو زندگی میکرد، برای دومین بار بهخاطر گمشدن این سگ، دست بهخودکشی زد، ولی نجات یافت. مهری که کارمند یک شرکت خصوصی است، در تماس با خبرنگار جوانان در حالیکه بهشدت غمگین و آزرده بود، گفت: من نمیدانم این مردم چقدر بیرحم و سنگدل هستند و چرا با احساس یک انسان بازی میکنند. آخر آنها چرا باید سگ مرا بدزدند و تنها دلخوشی مرا از من بگیرند؟
مهری که به دفتر جوانان آمده بود، وقتی حیرت خبرنگار ما را دید که چگونه بهخاطر گمشدن یک سگ، دوبار دست به خودکشی زده گفت: شاید باور نکنید اما همه زندگی من این سگ شده است. من از کودکی علاقه شدیدی به حیوانات بهخصوص سگها داشتم. پدر و مادرم 10سگ برای من خریده بودند و من هم علاقهام را به این سگها مننقل کرده بودم تا این که سال گذشته در سفر به مشهد و طی یک حادثه همه عزیزانم کشته شدند و من تنها زنده ماندم. حالا من بودم و سگها و تنهایی. به همین زندگی دلخوش بودم که همسایهها مرا در فشار گذاشتند که سرو صدای سگها ناراحتمان میکند. به ناچار 9 تا از سگها را مرخص کردم و یک سگ زرد کوچولو را برای خودم نگه داشتم، اما مگر گذاشتند من به همین یکی دلخوش باشم. آن را از من دزدیدند و من از شدت اندوه، خودسوزی کردم اما نجاتم دادند و گویا دلشان برایم سوخت و چند روز بعد سگ را جلوی خانهام رها کردند. به نظر میرسید دیگر کسی مزاحمم نخواهد شد، اما دوباره سگ بیچاره من را دزدیدند و من از شدت ناراحتی چند قرص خوردم تا خودم را از میان آدمهای بیعاطفه نجات بدهم که باز هم همسایهها مرا به بیمارستان رساندند و نجاتم دادند. مهری که فوقالعاده متاثر شده بود، گفت: من اینجا از کسی که سگ مرا به سرقت برده، تقاضا میکنم اگر جان یک انسان تنها و غمگین که همه عزیزانش را در حادثه اتومبیل از دست داده برایش مهم است این سگ را به من برگرداند. مهری پس از مصاحبه رفت، در حالیکه همه کسانیکه حرفهای او را میشنیدند به سبب وضع خاصش شدیدا ناراحت شده بودند و حتی بعضیها میگفتند کاش ما سگی داشتیم و برای او میبردیم تا تنهاییاش را پر کند.
هفته گذشته(مهر سال 1354) یک دختر 21ساله و غمگین که چندی پیش در یک حادثه رانندگی پدر و مادرش را از دست داده و تنها با یک سگ کوچولو زندگی میکرد، برای دومین بار بهخاطر گمشدن این سگ، دست بهخودکشی زد، ولی نجات یافت. مهری که کارمند یک شرکت خصوصی است، در تماس با خبرنگار جوانان در حالیکه بهشدت غمگین و آزرده بود، گفت: من نمیدانم این مردم چقدر بیرحم و سنگدل هستند و چرا با احساس یک انسان بازی میکنند. آخر آنها چرا باید سگ مرا بدزدند و تنها دلخوشی مرا از من بگیرند؟
مهری که به دفتر جوانان آمده بود، وقتی حیرت خبرنگار ما را دید که چگونه بهخاطر گمشدن یک سگ، دوبار دست به خودکشی زده گفت: شاید باور نکنید اما همه زندگی من این سگ شده است. من از کودکی علاقه شدیدی به حیوانات بهخصوص سگها داشتم. پدر و مادرم 10سگ برای من خریده بودند و من هم علاقهام را به این سگها مننقل کرده بودم تا این که سال گذشته در سفر به مشهد و طی یک حادثه همه عزیزانم کشته شدند و من تنها زنده ماندم. حالا من بودم و سگها و تنهایی. به همین زندگی دلخوش بودم که همسایهها مرا در فشار گذاشتند که سرو صدای سگها ناراحتمان میکند. به ناچار 9 تا از سگها را مرخص کردم و یک سگ زرد کوچولو را برای خودم نگه داشتم، اما مگر گذاشتند من به همین یکی دلخوش باشم. آن را از من دزدیدند و من از شدت اندوه، خودسوزی کردم اما نجاتم دادند و گویا دلشان برایم سوخت و چند روز بعد سگ را جلوی خانهام رها کردند. به نظر میرسید دیگر کسی مزاحمم نخواهد شد، اما دوباره سگ بیچاره من را دزدیدند و من از شدت ناراحتی چند قرص خوردم تا خودم را از میان آدمهای بیعاطفه نجات بدهم که باز هم همسایهها مرا به بیمارستان رساندند و نجاتم دادند. مهری که فوقالعاده متاثر شده بود، گفت: من اینجا از کسی که سگ مرا به سرقت برده، تقاضا میکنم اگر جان یک انسان تنها و غمگین که همه عزیزانش را در حادثه اتومبیل از دست داده برایش مهم است این سگ را به من برگرداند. مهری پس از مصاحبه رفت، در حالیکه همه کسانیکه حرفهای او را میشنیدند به سبب وضع خاصش شدیدا ناراحت شده بودند و حتی بعضیها میگفتند کاش ما سگی داشتیم و برای او میبردیم تا تنهاییاش را پر کند.