نسخه Pdf

روایت دو قاتل از دو جنایـت

گفت‌وگو با 2قاتل که در جنایت‌های جداگانه مرتکب قتل شدند

روایت دو قاتل از دو جنایـت

این هفته در صفحه رو‌در‌رو سراغ دو قاتل رفتیم که در جنایت‌های جداگانه مرتکب قتل شدند. دو قاتلی که از صحنه قتل فرار کردند اما در جریان تحقیقات پلیسی خیلی زود ردشان به دست آمد و دستگیر شدند. یکی از آنها به نام بهروز، فرزند خوانده‌اش را کشته و دومی زنی است که بعد از ارتباط با مرد غریبه نقشه قتل شوهرش را اجرا کرد. هر دو حالا پشیمان هستند اما سرنوشت آنها با تصمیم اولیای‌دم گره خورده و شاید این پشیمانی پایانی جز چوبه دار نداشته باشد. در ادامه صحبت‌های این دو متهم را می‌خوانید.

توهم مواد مخدر از من قاتل ساخت
 
​​​​​​​به چه اتهامی دستگیر شدی؟
قتل فرزندخوانده‌ام.
 
​​​​​​​چند سال داشت؟
مادرش می‌گفت حدود پنج سال.
 
اگر با حضور او در زندگی مشکل داشتی، چرا با مادرش ازدواج کردی؟
من مشکلی نداشتم. وقتی با مادرش آشنا شدم از همسرش جدا شده بود. از همان ابتدا شرط گذاشت که پسرش با ما زندگی می‌کند. من هم قبول کردم و ارتباط‌مان بد نبود.
 
پس چرا او را کشتی؟
باور کنید قصدی برای این کار نداشتم. آن روز موادکشیده بودم و حال و روز خوبی نداشتم. با همسرم درگیر شدم. پسرش گریه می‌کرد و این روی مخم بود. عصبانی شده بودم‌. به سمت پسر‌بچه رفتم اما او را به شکل حیوانی دیدم. صدایی به من می‌گفت او را بکش. من هم طبق دستور عمل کردم.

 چه کردی؟
بچه را روی زمین انداختم و گلویش را فشار دادم‌. بعد هم با آجر به سرش کوبیدم. 
 
اگر هوشیار نبودی چرا بعد از این‌که او را زخمی کردی، به بیمارستان رساندی؟
موقع حمله هوشیار نبودم. بعد از این‌که همسرم جیغ کشید، به خودم آمدم‌. بچه را سوار ماشین کرده و در نزدیکی یک بیمارستان رها کردم تا عابران او را ببینند و سریع به بیمارستان برسانند. می‌ترسیدم اگر خودم او را به بیمارستان ببرم، دستگیرم کنند.
 
بعد کجا رفتی؟
چند ساعتی سرگردان دور شهر چرخیدم تا این‌که دیدم مقابل خروجی شهر هستم. به سمت زادگاهم حرکت کردم. چند روز آنجا مخفی شدم اما دیدم کسی سراغم نیامد. فکر کردم بچه زنده مانده و به همین دلیل از مخفیگاهم بیرون آمده و مشغول کار شدم. یک روز در حال کار در زمین کشاورزی ماموران را در یک‌قدمی خودم دیدم. راه فراری نداشتم، دستگیرم کردند و مجبور شدم اعتراف کنم. 

 در این مدت همسرت را دیدی؟
نه. شرمنده‌اش شدم. باور کنید اعتیاد از من حیوانی ساخت که خودم هم او را نمی‌شناسم.
 
چند وقت است مصرف می‌کنی؟
حدود هفت سالی می‌شود. 

 چه می‌کشی؟
هرچه به دستم برسد. اغلب شیشه.
 
همسرت می‌دانست معتادی؟
بله. 

 با این وضعیت قبول کرد با تو ازدواج کند؟
با یک بچه بدون سرپناه که باشی هر شرایطی را قبول می‌کنی. او فقط می‌خواست مراقب بچه‌اش باشم اما قاتلش شدم.

 به عاقبتت فکر کردی؟
امیدوارم همسرم مرا ببخشد و بتوانم زندگی سالم و جدیدی را شروع کنم. باور کنید پشیمان هستم.

 شاید پدر کودک تو را نبخشد؟
از او خبری نیست و کسی نمی‌داند کجا زندگی می‌کند. 

اسیر وسوسه شیطان شدم
 
چند سال داری؟
35 سال.

 چند سال است ازدواج کردی؟
حدود هفت سال.

 بچه هم داری؟
نه. 

 چرا؟
همسرم معتاد بود و نمی‌خواستم آینده بچه‌ای را مثل خودم سیاه کنم. 

 به خاطر همین اعتیاد او را کشتی؟
اولا من نکشتم و میثم او را کشت. دوما اعتیادش هم در طراحی نقشه قتلش بی‌تاثیر نبود. من در زندگی‌ام یک‌بار دچار وسوسه و لغزش شدم و همین باعث شکست در زندگی‌ام و سقوطم شد.

 چطور با میثم آشنا شدی؟
دوست شوهرم بود و گاهی برای مصرف مواد به خانه‌ام می‌آمد. 

 به خاطر اعتیاد شوهرت به یک مرد معتاد دیگر پناه بردی؟
این اواخر میثم اعتیادش را ترک کرده بود. همین باعث شد از او خوشم بیاید. من برای ترک اعتیاد شوهرم خیلی تلاش کردم، ولی هر دفعه به خاطر اراده سست همسرم با شکست رو‌به‌رو شدم. میثم اراده‌اش را به من ثابت کرد. برای ترک اعتیاد یک اراده قوی لازم است که میثم داشت.

 چرا از همسرت جدا نشدی؟
طلاقم نمی‌داد‌. می‌گفت دوستم دارد اما این دوست داشتن مشکلی را حل نمی‌کرد.

 نقشه را چه کسی کشید؟
میثم‌. او می‌گفت باید شوهرم را حذف کنیم تا بتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم.
 
زندگی خوب با قتل یک نفر دیگر؟
آن موقع فکرم کار نمی‌کرد. 

 چطور شوهرت را کشتید؟
من بیهوشش کردم و میثم به خانه‌مان آمد و او را در خواب خفه کرد. 

 دچار عذاب وجدان نشدی؟
چند شب فقط کابوس می‌دیدم. 

 به عاقبت کار فکر نکردی؟
میثم می‌گفت کسی متوجه ماجرا نمی‌شود. حتی بعد از قتل ارتباط‌مان را قطع کردیم اما ماجرا لو رفت.

 پلیس چطور متوجه شد؟
من برای این‌که همه چیز عادی باشد شکایت ناپدید شدن همسرم را مطرح کردم و بعد از کشف جسدش در حاشیه شهر، پلیس خیلی زود سراغ من آمد. ابتدا سعی کردم حقیقت را پنهان کنم اما دست‌شان پر بود از مدرک علیه من. مجبور بودم اعتراف کنم. بعد از اعتراف من، میثم هم دستگیر شد‌. او در بازجویی‌ها ادعا کرده من قاتل هستم. میثم یک آدم ترسو بود که به اشتباه به او تکیه کردم. 

 و حالا پشیمانی؟
بعد از قتل پشیمان شدم و هرچه می‌گذرد پشیمانی‌ام بیشتر می‌شود. به خاطر یک هوس و وسوسه، زندگی‌ام را خراب کردم. باور کنید الان که به گذشته نگاه می‌کنم، تحمل آن زندگی برایم راحت‌تر بود و اشتباه کردم.