نسخه Pdf

متهم ردیف دوم!

پرونده‌ای برای بلاهایی که شبکه‌های مجازی سرمان آورده‌اند

متهم ردیف دوم!

این هفته دقیق‌تر از هفته‌های قبل، ضمیمه تپش روزنامه را خواندم. چندوقتی هم می‌شود که برنامه سرنخ را در شبکه نسیم دنبال می‌کنم. ولی باورکنید تشخیص این موضوع که در بسیاری از اتفاقات تلخ وعجیب این روزها مقصر چه کسانی هستند، سخت نیست.  منتها من این‌بار می‌خواهم فقط از تلاش بی‌وقفه یک موجود حرف بزنم. لطفا تا انتهای مطلب را بخوانید و کلاه‌تان را قاضی کنید.

1- سروکله‌اش هنوز پیدا نشده بود اما رفقایش فکر و ذهنم را جوری درگیر خودشان کرده بودند که انگار همه برای ورود به زندگی‌شان لحظه شماری می‌کردند. بله صحبت از اینستاگرام است و رفقایش هم می‌شوند فیسبوک، فرندفید و گوگل پلاس که خیلی قبل‌تر از ظهور این شبکه اجتماعی، مطرح شدند. این برنامه برای معرفی مکان‌های دیدنی، رستوران‌ها و... توسط صاحبان‌شان و کاربران ساخته شده بود و قابلیت بیشتری نسبت به نرم افزارهای مشابه داشت. اما کمی که جلوتر آمدیم و امکانات بیشترش را هم رو کرد، در عرض دو سال حدود 100میلیون عضو پیدا کرد و به یکی از مهم‌ترین رسانه‌های غیررسمی جهان تبدیل شد. این اپلیکیشن شیک‌پوش و جذاب، خیلی زود جای خود را بین کسانی که دنبال ارتباطات گسترده با اطرافیان و بلکه دورترین انسان‌ها نسبت به محل زندگی‌شان بودند باز کرد، هم پیش کسب و کارهای نوین که جایی برای ارائه محصول و خدمت خودشان می‌گشتند، هم علاقه‌مندان دسترسی به سطح گسترده و تقریبا نامحدود اطلاعات و... . اما کسی حواسش نبود که این نفوذ بی‌وقفه در زندگی ما، چه عواقبی به همراه خواهد داشت!

2- به زور 15سالش می‌شد. ولی جسارتش چشم همه را خیره کرده بود. البته اگر بشود اسمش را جسارت گذاشت! این‌که با یک چهره معروف یا به قول خودمان شاخ اینستاگرام وارد لایو بشوی و درباره این‌که پست‌های او در این فضا، چه بلایی سر روح و احساساتت آورده حرف بزنی و خصوصی‌ترین چیزهایت حتی این‌که با دیدن این تصاویر به گناه هم می‌افتی؛ بازگو کنی و البته عجیب‌تر برای خیلی‌ها حس وحال همان شاخ اینستا بود که لااقل برای چند دقیقه دچار شوک شده بود از شنیدن آواری که رفتارش در فضای مجازی بر سر یک نوجوان فرو می‌ریخت! پسرک حتی نمی‌دانست دارد چه بلایی سر خودش و آینده‌اش می‌آورد. این ارمغان تاریک همین دنیای پر رنگ و لعاب شبکه‌های اجتماعی خصوصا اینستاگرام است که نقشه راه خیلی‌ها را تغییر داده است، چون در دنیای اینستاگرام تو باید بیشتر از بقیه فالوئر داشته باشی تا عزت و احترام به دست بیاوری و خب ممکن است برای این کار لازم باشد دست به هرکاری بزنی. بدون این‌که از عاقبت رفتارت باخبر باشی یا اصلا برایت مهم باشد که اثر آن در دل و ذهن دیگران چیست.

3- یشتر از 400هزار دنبال کننده منتظر بودند که سر و کله همایون بدون تاج و تخت، با دو ملکه در صفحه شخصی‌شان پیدا شود و ادای مردان بزرگسال طرفدار چند همسری را در بیاورد و چند دقیقه‌ای سرگرم شوند. احمق بودند کسانی که فکر می‌کردند این هم یکی از جلوه‌های سرگرم کننده آقای اینستاگرام است و عمق فاجعه را نادیده می‌گرفتند. البته پیگیری پلیس فتا در پی انتشار اطلاعات و تصاویر مربوط به پشت صحنه ضبط ویدئوهای این صفحه اینستاگرامی نشان داد یک تیم حرفه‌ای که احتمالا خانواده این کودکان هم عضوی از آن هستند در حال تولید محتوای این صفحه‌اند و این کودکان صرفا مجریان سناریوهای سخیف از پیش تعیین شده‌ای هستند که تیمی متشکل از بزرگسالان برای‌شان نوشته و در پشت پرده آن تجارتی پرسود نهفته است.فرقی نمی‌کند همایون باشد با این سناریوی پوچ یا مینا، محمد، آنیتا یا هر کودک و نوجوانی که اختیار خود را داده‌اند دست بزرگ‌ترها به‌ویژه پدر و مادرهایی که از تصاویر فرزندان‌شان به‌دنبال نان و آبرو برای خود هستند. حتی این‌که صرفا لباس تن بچه‌ات کنی و تصاویر دلبرانه‌اش را منتشر کنی هم جرم است و هم ظلمی بزرگ به آن فرزند. بلایی که اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی دیگر مثل لایکی سر خانواده‌ها آورده‌اند.

4- خدا شاهد است یک زمانی فاصله گفتن دو بار کلمه سیب برای ما لااقل دوهفته طول می‌کشید. دقیقا بین عکسی که به یادگار در پایان کلاس با استادمان گرفتیم تا دورهمی خانه مادربزرگ. بعدش هم کی حوصله داشت برود برای چاپ نگاتیوها. اگرهم این وسط یک نفر قیافه‌اش کج و کوله شده بود، می‌گفتند عیب ندارد خاطره می‌شود.اما حالا به لطف دوربین‌های چند مگاپیکسلی و ویترین بی‌پایان و همواره در دسترس اینستاگرام؛ هر لحظه ممکن است در قاب یک عکس قرار داده باشیم و جدای از امنیت و شکستن وقت و بی‌وقت حریم خصوصی باید نگران شویم که چه تصویری از ما در سطح بین‌المللی انتشار پیدا می‌کند. آن وقت یک عده تعجب می‌کنند که نوجوان امروزی چرا باید این همه به سر وشکلش برسد و نگران بزرگ بودن دماغ و بد ریخت بودن هیکل و ژولیده بودن موهایش باشد. ماجرا وقتی بدتر می‌شود که یک بار سر یک ماجرای بی‌ربط، مثلا جوگیر شدن در بین دوستان و قمه کشیدن وسط روز روشن در محله‌ای در اصفهان؛ تصاویرت جوری دست به دست بچرخد که همه با شنیدن اسم هلیا، یاد تو بیفتند. خب البته همین جناب اینستاگرام شیک‌پوش که آبرویت را همه جا برده، ممکن است بعدا همین خبط را با معروف کردنت به اصطلاح جبران کند اما نباید وقتی آب‌ها از آسیاب افتاد، نوک پیکان اتهام از سمت او به سوی دیگری برود!

5- خدا بیامرز خاله بزرگه ما هم اهل چشم و هم‌چشمی بود. مثلا اگر مادر ما می‌رفت فلان وسیله را برای خانه می‌خرید، محال بود دفعه بعد که می‌رویم خانه خاله جان، یکی مثل آن یا بهترش را نگرفته باشند. اما ته مقایسه در دل همین فامیل و نهایتا چهارتا همسایه و دوست و آشنا بود. ولی امروزه کاربران اینستاگرام گاهی اوقات ساعات متوالی، ذهن خود را درگیر زندگی دیگران می‌کنند. محتواهای اینستاگرامی صرفا به زمان‌های خوشی که جلوه تصویری خوبی دارند، منحصر می‌شود و در واقع اینستاگرام حقیقت را دستکاری می‌کند یا در بهترین حالت فقط بخشی از حقایق را به مخاطبانش انتقال می‌دهد. همین مسأله باعث قیاس باطن زندگی افراد با ظاهر زندگی دیگران می‌شود.این در حالی است که برای نسل جدید که بیش از بقیه درگیر دنیای پرزرق وبرق مجازی شده، این میزان دیدن، مساوی است با همین میزان خواستن. به عبارت ساده، بلایی که شبکه‌های اجتماعی سر آنها آورده‌اند این است که همه خوبی‌ها یا بهتر بگویم، داشته‌های همه مردم را جلوی چشم‌شان قرار داده و آن‌قدر دامنه خواسته‌های آنها را گسترده کرده که دیگر انتخاب برای‌شان امری ناممکن شده است.

6- اینستاگرام دقیقا شبیه بورس است. یعنی برای عده کمی که پول روی پول می‌گذارند، خوشایند و برای گروه کثیری که چیزی عایدشان نمی‌شود، بی‌مصرف! منتها اینجا پای آبرو هم وسط است. یعنی تعداد کثیری دارند با پیگیری صفحه عده‌ای قلیل، موجبات پرپول شدن جیب آنها و البته دستیابی‌شان به آبرویی کاذب را فراهم می‌کنند. در عوض بیشتر همین جماعت، حس ناکافی و بد در مورد زندگی یا ظاهر خودشان، حس نارضایتی از خود، حس منفی نسبت به زندگی و کمبود انگیزه و ... گیرشان می‌آید. ساده است، چون حتی با این‌که ممکن است واقف باشید همه تصاویر در اینستاگرام واقعی نیستند اما باز هم یک نوع احساس ناامنی بعد از دیدن آنها به شما دست می‌دهد. همه ما می‌دانیم که افراد دوست دارند بهترین‌های زندگی خود را در اینستاگرام به اشتراک بگذارند و در نتیجه فکر می‌کنید همه انسان‌ها چه از لحاظ زندگی و چه از لحاظ ظاهری، کامل و از شما بهترند و همیشه حس بدی نسبت به خودتان پیدا می‌کنید که چرا خوب و کافی نیستید.

7- به‌خدا قبل از این هم پدر ومادرها و فرزندان‌شان خیلی کم با هم حرف می‌زدند. ولی اینستاگرام، ارتباطات کلامی را به‌شدت کمرنگ کرده است مخصوصا بین اعضای خانواده. حتی اگر دقت کنید با این‌که کاربران می‌توانند برای تصاویرشان شرح عکس بگذارند اما بسیاری از آنان این کار را نمی‌کنند و تحقیقات نیز نشان می‌دهد که متن‌ها یا همان کپشن‌های نوشته شده نیز عموما خوانده نمی‌شود. اصلا چطوری است که خبر فوت پدر فلان دوست یا ازدواج بهمان فرد را هم باید در همین فضا بشنویم؟! به‌عبارتی متن و گفت‌وگو دارد بین ما آدم‌ها از بین می‌رود و این بلایی است که همین شبکه‌های مجازی سر ما آورده‌اند. آن‌قدر که پدری باید حرف‌های دخترش را که به غلط یا درست می‌خواهد با پسری چندسال بزرگ‌تر از خودش ازدواج کند در فضای مجازی و اینستاگرام ببیند و چون احساس می‌کند همه از این ماجرا با خبر شده‌اند و آبرویی برایش نمانده، دست به قتل دخترش بزند. بله، حتی در مرگ رومینا اشرفی هم رد پای این شیک‌پوش جذاب وجود داشت. 

حسین شکیب‌راد - سردبیر نوجوانه
ضمیمه نوجوانه
تیتر خبرها