راز قتل پروانه
در شماره قبل خوانید، کارآگاه بعد از کشف جسد زن جوانی در فضای سبز کنار خیابان در شرق تهران تحقیقات خود را آغاز کرد. بررسیها نشان داد، مقتول به نام پروانه 30ساله، با ضربههای چاقو در محل دیگری به قتل رسیده و سپس جسدش به آنجا منتقل شده است.
او دو سابقه مرتبط با موادمخدر داشت که همین تنها سرنخ کارآگاه برای کشف راز قتل بود. پروانه باعث دستگیری دو قاچاقچی حرفهای شده بود که تحقیقات در این شاخه به بنبست رسید و مشخص شد یکی از قاچاقچیان اعدام و نفر دوم از زندان آزاد شده اما در قتل نقشی نداشته است. در ادامه تحقیقات مشخص شد، پروانه چندی قبل مقداری موادمخدر از یک قاچاقچی به نام فرشاد دزدیده بود و فرشاد به دنبال او بود. همین موضوع احتمال قتل به دست فرشاد را مطرح کرد و تحقیقات روی او متمرکز شد.
و حالا ادامه خاطره...
پرونده مسیر جدید و فرضیه جدیدی پیدا کردهبود. با خودم گفتم این دختر دست به چه کارهای خطرناکی زده و سر همین حرکاتش، جانش را از دست دادهاست. احتمال اینکه او قربانی انتقام فرشاد شدهباشد، وجود داشت. دو ماه از قتل پروانه میگذشت. جسد با دستور قضایی توسط شهرداری و بهشتزهرا به خاک سپرده شدهبود اما اثری از فرشاد نبود. در حالی که تلاش برای شناسایی و دستگیری فرشاد راه به جایی نمیبرد، مامور انتظامی مستقر در اورژانس بیمارستان سینا، از انتقال یک مجروح تیرخورده به آن بیمارستان خبر داد. فرد مجروح که از ناحیه پا مورد اصابت دو گلوله قرار گرفتهبود، خود را یاسر معرفی میکرد و مدعی بود توسط سرنشینان یک خودروی ناشناس هدف قرار گرفتهاست. این در حالی بود که وی مدارک هویتی به همراه نداشت. پس از اعزام ماموران تجسس کلانتری به بیمارستان، آنها متوجه تناقضگویی فرد مجروح شدند. قاضی دستور انگشتنگاری داد و وقتی جواب تشخیص هویت آمد، متوجه شدیم او همان فرشاد است که خود را با هویت جعلی یاسر معرفی کرده و در درگیری محلی با رقبای موادفروشش، هدف گلوله قرار گرفتهاست. پرونده فرشاد ابتدا در اختیار ماموران موادمخدر قرار گرفت. پس از بهبود نسبی حالش، از بیمارستان به اداره جرایم جنایی منتقل شد. فرشاد در ابتدا منکر آشنایی با پروانه بود و مدعی شد او را نمیشناسد. در بازرسی از مخفیگاه او، یک دستگاه گوشی تلفنهمراه و یک عدد سیمکارت به دست آمد. اطلاعات گوشی پاکسازی شدهبود و فقط اطلاعات سه تماس خروجی آخر موجود بود که هر سه تماس هم با یک شماره بود. اطلاعات تماسها و پیامکهای این خط، کلید قفل این پرونده پر مناقشه بود. دو روز قبل از قتل پروانه، متن یکی از پیامکهای ارسالی به شرح زیر بود: «هر طور شده این پروانه رو بکشون بیارش تا حالیش کنم دور زدن فرشاد یعنی چه!»
درخصوص هویت مخاطب پیام و چرایی ارسال آن، از فرشاد توضیح خواستم که شروع به تناقضگویی کرد و حاضر به بیان حقیقت نبود. او به مدت دو هفته تحت بازجویی قرار گرفت که درنهایت زبان به اعتراف گشود و گفت: «پروانه از مشتریهای مصرفکنندهام بوده، چون قیافهاش تابلو نشده بود چندبار از او برای جابهجایی مواد استفاده کردم. یکبار که قرار بود نیمکیلو مواد را به مقصد برساند، در بین راه غیبش زد و مواد را بالا کشید و هیچ وقت هم به پاتوقش برنگشت. مواد متعلق به من و یوسف رفیقم بود. خیلی به ما برخورد که یک دختر معتاد ما را دور بزند. مدتها دنبالش بودیم تا اینکه یوسف خبر داد پروانه را در پاتوقهای میدان شوش پیدا کرده است. سراغش رفتیم. پروانه را همان حوالی پیدا کردیم و به زور داخل ماشین کشاندیم. یوسف راننده بود و من کنار پروانه نشسته بودم. خیلی ترسیده بود و التماس میکرد. از شدت عصبانیت متوجه نشدم چکار میکنم و چند ضربه چاقو به او زدم. کف ماشین پر از خون شد. پروانه بیحرکت افتاد. لباسهای پروانه را گشتیم هیچی همراهش نبود. جنازهاش را شب داخل فضای سبز کنار اتوبان انداختیم و محل را ترک کردیم.
از فرشاد سوال کردم یوسف کجاست؟ در جواب گفت: او چند تا پاتوق دارد چون میداند من دستگیر شدهام، فرار کرده است.
پرسیدم ماشین متعلق به کی بود؟ گفت: یک پژوی مشکی که متعلق به من بود و بعد از قتل پروانه فروختمش. مدارک فروشش در خانهام است.
با اعترافات فرشاد، پرونده قتل پروانه بسته شد و یوسف نیز یک ماه بعد هنگام تلاش برای خروج غیرمجاز از کشور از طریق مرز زمینی دستگیر و پس از بازجویی و تکمیل پرونده در خصوص قتل، تحویل پلیس موادمخدر شد. درنهایت فرشاد به جرم قتل عمد و یوسف به جرم معاونت در قتل عمد و تهیه و توزیع موادمخدر روانه زندان شدند. پس از محاکمه متهمان در دادگاه، فرشاد حکم اعدام و یوسف حبس ابد گرفت.
و حالا ادامه خاطره...
پرونده مسیر جدید و فرضیه جدیدی پیدا کردهبود. با خودم گفتم این دختر دست به چه کارهای خطرناکی زده و سر همین حرکاتش، جانش را از دست دادهاست. احتمال اینکه او قربانی انتقام فرشاد شدهباشد، وجود داشت. دو ماه از قتل پروانه میگذشت. جسد با دستور قضایی توسط شهرداری و بهشتزهرا به خاک سپرده شدهبود اما اثری از فرشاد نبود. در حالی که تلاش برای شناسایی و دستگیری فرشاد راه به جایی نمیبرد، مامور انتظامی مستقر در اورژانس بیمارستان سینا، از انتقال یک مجروح تیرخورده به آن بیمارستان خبر داد. فرد مجروح که از ناحیه پا مورد اصابت دو گلوله قرار گرفتهبود، خود را یاسر معرفی میکرد و مدعی بود توسط سرنشینان یک خودروی ناشناس هدف قرار گرفتهاست. این در حالی بود که وی مدارک هویتی به همراه نداشت. پس از اعزام ماموران تجسس کلانتری به بیمارستان، آنها متوجه تناقضگویی فرد مجروح شدند. قاضی دستور انگشتنگاری داد و وقتی جواب تشخیص هویت آمد، متوجه شدیم او همان فرشاد است که خود را با هویت جعلی یاسر معرفی کرده و در درگیری محلی با رقبای موادفروشش، هدف گلوله قرار گرفتهاست. پرونده فرشاد ابتدا در اختیار ماموران موادمخدر قرار گرفت. پس از بهبود نسبی حالش، از بیمارستان به اداره جرایم جنایی منتقل شد. فرشاد در ابتدا منکر آشنایی با پروانه بود و مدعی شد او را نمیشناسد. در بازرسی از مخفیگاه او، یک دستگاه گوشی تلفنهمراه و یک عدد سیمکارت به دست آمد. اطلاعات گوشی پاکسازی شدهبود و فقط اطلاعات سه تماس خروجی آخر موجود بود که هر سه تماس هم با یک شماره بود. اطلاعات تماسها و پیامکهای این خط، کلید قفل این پرونده پر مناقشه بود. دو روز قبل از قتل پروانه، متن یکی از پیامکهای ارسالی به شرح زیر بود: «هر طور شده این پروانه رو بکشون بیارش تا حالیش کنم دور زدن فرشاد یعنی چه!»
درخصوص هویت مخاطب پیام و چرایی ارسال آن، از فرشاد توضیح خواستم که شروع به تناقضگویی کرد و حاضر به بیان حقیقت نبود. او به مدت دو هفته تحت بازجویی قرار گرفت که درنهایت زبان به اعتراف گشود و گفت: «پروانه از مشتریهای مصرفکنندهام بوده، چون قیافهاش تابلو نشده بود چندبار از او برای جابهجایی مواد استفاده کردم. یکبار که قرار بود نیمکیلو مواد را به مقصد برساند، در بین راه غیبش زد و مواد را بالا کشید و هیچ وقت هم به پاتوقش برنگشت. مواد متعلق به من و یوسف رفیقم بود. خیلی به ما برخورد که یک دختر معتاد ما را دور بزند. مدتها دنبالش بودیم تا اینکه یوسف خبر داد پروانه را در پاتوقهای میدان شوش پیدا کرده است. سراغش رفتیم. پروانه را همان حوالی پیدا کردیم و به زور داخل ماشین کشاندیم. یوسف راننده بود و من کنار پروانه نشسته بودم. خیلی ترسیده بود و التماس میکرد. از شدت عصبانیت متوجه نشدم چکار میکنم و چند ضربه چاقو به او زدم. کف ماشین پر از خون شد. پروانه بیحرکت افتاد. لباسهای پروانه را گشتیم هیچی همراهش نبود. جنازهاش را شب داخل فضای سبز کنار اتوبان انداختیم و محل را ترک کردیم.
از فرشاد سوال کردم یوسف کجاست؟ در جواب گفت: او چند تا پاتوق دارد چون میداند من دستگیر شدهام، فرار کرده است.
پرسیدم ماشین متعلق به کی بود؟ گفت: یک پژوی مشکی که متعلق به من بود و بعد از قتل پروانه فروختمش. مدارک فروشش در خانهام است.
با اعترافات فرشاد، پرونده قتل پروانه بسته شد و یوسف نیز یک ماه بعد هنگام تلاش برای خروج غیرمجاز از کشور از طریق مرز زمینی دستگیر و پس از بازجویی و تکمیل پرونده در خصوص قتل، تحویل پلیس موادمخدر شد. درنهایت فرشاد به جرم قتل عمد و یوسف به جرم معاونت در قتل عمد و تهیه و توزیع موادمخدر روانه زندان شدند. پس از محاکمه متهمان در دادگاه، فرشاد حکم اعدام و یوسف حبس ابد گرفت.