برای کتاب «موتورسوار چمران»
نویسنده بیادعا
روزی که کتاب «موتورسوار چمران» به دستم رسید بیتعارف، رغبتی برای خواندنش نداشتم بس که ادبیات پایداری با لحن اشتباه، شاعرانه و پرحاشیه خوانده بودم. اما خواندن چند صفحه از این کتاب چنان تحسین مرا به جهت نثر و لحن برانگیخت که پیشینه نویسنده و آثارش را بهسرعت جستوجو کردم. با حیرت نویسندهای جوان را یافتم که این اولین اثر مکتوبش بود و بهدلیل روانی نثر به سرعت صفحات زیادی از کتاب را خواندم.
روزی که کتاب «موتورسوار چمران» به دستم رسید بیتعارف، رغبتی برای خواندنش نداشتم بس که ادبیات پایداری با لحن اشتباه، شاعرانه و پرحاشیه خوانده بودم. اماخواندن چند صفحه از این کتاب چنان تحسین مرا به جهت نثر و لحن برانگیخت که پیشینه نویسنده و آثارش را بهسرعت جستوجو کردم. با حیرت نویسندهای جوان را یافتم که این اولین اثر مکتوبش بود و بهدلیل روانی نثر به سرعت صفحات زیادی از کتاب را خواندم.
موتورسوار چمران روایتی بیشیله پیله است از نزدیکترین آدمها به شهید دکتر چمران. خاطرات سیدعباس حیدر رابوکی از کودکی تا زمانی که بهصورت غیرمنتظره بهعنوان نیروی شناسایی به جبهه غرب میپیوندد. تصویرسازی در کتاب فراوان و درخشان است. گروهی موتورسوار حرفهای که اغلب وقت خود را در پیست گیشا میگذرانند، روزی فردی به دیدارشان آمده و برای کاری سوار ماشین میشوند. در خودرو دکتر چمران را میبینند و دعوت به همکاری میشوند. بعد از آن اتفاق نه خودشان و نه دیگران باور میکنند آنها سوار ماشین وزیر دفاع شده باشند.
حمیدرضاجوانبخت به روایت، شاخ و برگ عاریتی نداده و برعکس از میان انبوه خاطرات و ساعتها مصاحبه، مناسبترین را گزیده است. با وجود این، کتاب بسیار حجیم است. به گمانم امکان داشت برای زودتر رسیدن به داستان اصلی از برخی خاطرات کودکی راوی صرفنظر کرد؛ بخشهایی که سید عباس برای خرید موتور تلاش میکند بسیار شخصی است و حتی قسمتهایی که موتورش را ارتقا میدهد یک بار گفتنش کافی بود و نیازی به اینهمه رئالیسم تکرار شونده نبود.
با توجه به لحن، شخصیت راوی بهخوبی بازآفرینی شده است. نویسنده در استفاده از اصطلاحات تهرانی وسوسه نشده. مطلبی که مغفول مانده شخصیت دکتر چمران است از آنجا که مضافالیه درعنوان موتورسوار چمران، شخصیتی مشهور و مورد علاقه خواننده است و ای بسا به خاطر همین اسم کتاب را تهیه کرده، انتظار دارد مواجهه سیدعباس با ایشان را ببیند و از زبان وی ناشنیدههای دست اولی را بشنود. درواقع خاطرات ظرفیت بسیار بالایی دارد برای شناساندن شهید چمران از زاویهای خاص و حتی بکر.
نکته بعد نحوه فصلبندی و فهرست است. فصلبندی فقط با شماره مشخص شده و نام ندارد در ضمن فهرستی هم موجود نیست، بنابراین خواننده و پژوهشگر برای جستوجوی مطلبی خاص نمیتواند تمام ۶۰۰صفحه را زیرورو کند و بیخیال مراجعات مکرر به کتاب میشود.
سمیه جمالی - نویسنده
موتورسوار چمران روایتی بیشیله پیله است از نزدیکترین آدمها به شهید دکتر چمران. خاطرات سیدعباس حیدر رابوکی از کودکی تا زمانی که بهصورت غیرمنتظره بهعنوان نیروی شناسایی به جبهه غرب میپیوندد. تصویرسازی در کتاب فراوان و درخشان است. گروهی موتورسوار حرفهای که اغلب وقت خود را در پیست گیشا میگذرانند، روزی فردی به دیدارشان آمده و برای کاری سوار ماشین میشوند. در خودرو دکتر چمران را میبینند و دعوت به همکاری میشوند. بعد از آن اتفاق نه خودشان و نه دیگران باور میکنند آنها سوار ماشین وزیر دفاع شده باشند.
حمیدرضاجوانبخت به روایت، شاخ و برگ عاریتی نداده و برعکس از میان انبوه خاطرات و ساعتها مصاحبه، مناسبترین را گزیده است. با وجود این، کتاب بسیار حجیم است. به گمانم امکان داشت برای زودتر رسیدن به داستان اصلی از برخی خاطرات کودکی راوی صرفنظر کرد؛ بخشهایی که سید عباس برای خرید موتور تلاش میکند بسیار شخصی است و حتی قسمتهایی که موتورش را ارتقا میدهد یک بار گفتنش کافی بود و نیازی به اینهمه رئالیسم تکرار شونده نبود.
با توجه به لحن، شخصیت راوی بهخوبی بازآفرینی شده است. نویسنده در استفاده از اصطلاحات تهرانی وسوسه نشده. مطلبی که مغفول مانده شخصیت دکتر چمران است از آنجا که مضافالیه درعنوان موتورسوار چمران، شخصیتی مشهور و مورد علاقه خواننده است و ای بسا به خاطر همین اسم کتاب را تهیه کرده، انتظار دارد مواجهه سیدعباس با ایشان را ببیند و از زبان وی ناشنیدههای دست اولی را بشنود. درواقع خاطرات ظرفیت بسیار بالایی دارد برای شناساندن شهید چمران از زاویهای خاص و حتی بکر.
نکته بعد نحوه فصلبندی و فهرست است. فصلبندی فقط با شماره مشخص شده و نام ندارد در ضمن فهرستی هم موجود نیست، بنابراین خواننده و پژوهشگر برای جستوجوی مطلبی خاص نمیتواند تمام ۶۰۰صفحه را زیرورو کند و بیخیال مراجعات مکرر به کتاب میشود.
سمیه جمالی - نویسنده




