ضرورتی به نام حفظ حد و مرز
مرز فقط دو سرزمین را ازهم جدا نمیکند، بلکه مرزها میان آدمها نیزکشیده میشوند وحدود اعمال و رفتار آنها را مشخص میکنند.پس همانطور که بایدبه مرزهای سرزمینی احترام گذاشت برای مرزهادرروابط انسانی نیز باید احترام قائل شد.
اینها همان مرزهای روانی هستند که به اندازه حصارهای فیزیکی اهمیت دارند. وقتی مرزهای روانی ما شکسته میشود نخستین احساس این است که حس میکنیم از ما سوءاستفاده شده و مورد بدرفتاری قرارگرفتهایم. بنابراین گرفتار احساسات ناخوشایند میشویم و حتی ممکن است کنترل خویش از کف داده و دست به کارهایی بزنیم که بههیچوجه دوست نداریم؛ مثلا شخصی را که به مرزهای ما بیتوجهی کرده زیر رگبار بیاحترامی بگیریم. چنین واکنشهایی مسلما به بهترشدن حالمان هیچ کمکی نمیکند، بلکه فقط ماجرا را بغرنجتر میسازد. پس بهجای چنین واکنشهای تندی باید وضعیت را طوری مدیریت کرد که حد و مرزهای ما برای دیگران روشن شود. قبل از این البته باید این حدود را در ذهنمان کاملا شناسایی کنیم و بدانیم که عبور از کدامیک از آنها ما را بههممیریزد. سپس باید قاطعبودن را تمرین کنیم که عبارت است از ارتباط مستقیم و صادقانه با اطرافیان و مراقبت از نیازها و خواستههای خودمان و درعینحال احترام قائلشدن برای نیازها و خواستههای دیگران. این قاطعیت سبب میشود تا کمکم برقراری ارتباط بدون اعمال خشونت را یاد بگیریم، حد و مرزهای خود را بشناسیم و به دیگران بشناسانیم و رابطهای سالم را در پیش بگیریم.