تعلیقه ای در باب گاندو
حامد عسکری
مدتی این گرمای هوا باعث شده مطلقا دست و دلمان به نگارش نرود. مدام یا در اندرونی به استحمامیم یا عین گربه خاقان فغفور شاه شهید، ببری خان یک گوشه در سایه لمیده ایم و آب هندوانه و طالبی و خاکشیر یخمال به خیک همایونی می بندیم بلکه این عطش و گرما فرو بنشیند، تو بگو یک ارزن، مطلقا افاقه نمی کند. یحتمل باید پیش سدیعقوب حکیم باشی برویم جوشانده ای چیزی تجویز کند تا این حرارت مزاج از ما سلب گشته، عافیت کامل حاصل گردد. اطاله کلام نفرماییم. مخلص اینکه سر صبح مشاهده فرمودیم که خشایارخان دارد ته هندوانه را کفتراش کرده با قاشق به نیش می کشد و در ماسماسک همراهش خندههالیوودی مینماید. فرمودیم آن بدبخت از پوست تخم مرغ نازکتر شد، وابده به گاو و گوسفند مردم هم چیزی برسد، عارض شد جیگر سرخش که عایدی شماست، همین پوستش را چشم ندارید ما میخوریم؟ کنار حصیر لنگ دمپایی ور دستمان بود برداشتیم حوالهاش کردیم. جاخالی داد پدرسوخته، فرمودیم حالا به چی می خندی؟ عارض شد: گویا یکی از آشنایان دولت فخیمه از پخش گاندو خوشش نیامده، چیزکی نوشته تیکهای بار سازندگان کرده است، فرمودیم گاندو چیست؟ عارض شد تمساح پوزه کوتاه سیستانی، فرمودیم مگر تمساح ساختنی است که یکی بسازد و یکی از ساختنش سوزش بگیرد؟ عارض شد خیر نه این نام را بر سریالی گذاشته اند که شب از تیلیفیزیون نمایش می دهند ملت می نشینند به تماشا، مثل همان سینماتوگراف اما توی منزل، فرمودیم خب حالا قصه اش چیست؟ عارض شد: گویا قصه یک جاسوسی است که خیلی در امورات خفیه مملکتی ورود کرده است و حتی تا طعم سقز رجال حکومت را هم به آن ور آبیها راپورت داده و کاغذ فرستاده. فرمودیم خب؟ عارض شد این سریال به این پرداخته که این مردک جاسوس را چگونه گرفته اند! گفتیم به به چه شاهکاری کرده اند اینکه جلز و ولز ندارد! یکی جاسوسی کرده، گروهی دستگیرش کرده و نطُق کشیده اند و کت بسته تحویل قاضی اش داده اند اینکه خوب است! خشایار عارض شد: بله خوب است رعیت هم کیفور شده اند از این رشادت، اما گویا دوست و آشنا بر نتابیده اند و شروع کرده اند که ال است و بل... فی الواقع از ادامه بحث منصرف گشته گفتیم همان پوست هندوانه ات را کفتراش کن، عارض شد دمپایی همایونی افتاد تویش کثیف شد. دلمان سوخت پول گذاشتیم پر شالش برود یک هندوانه بخرد بخورد خودمان هم مخمان از این خبر باز داغ کرده است.