خانواده دختر 20 ساله با اهدای اعضای بدن او به بیماران نیازمند موافقت کردند
یادگاری تازه عروس
حالا دیگر کیانا نیست که لباس نامزدی و عقد و عروسیاش را انتخاب کند، او دیگر زنده نیست که دسته گل عروسیاش را انتخاب کند، دیگر نیست که در مراسم عروسیاش لباس سپید بپوشد و از زیبایی مثل ماه شب چهارده بدرخشد، کیانا فقط 20 سال داشت که همراه نامزدش تصادف کرد و جانش را دست داد، اما این پایان قصه و زندگی کیانا نبود و او با اهدای اعضای بدنش، به بیماران نیازمند، جان و زندگی تازهای بخشید. صدای پدر هنوز هم گرفته و مغموم است. هنوز هم صدایش میلرزد. هنوز هم غم نبود دخترکش را باور ندارد. انگار همین دیروز بود که کیانا با خوشحالی به پدر و مادرش گفت برای انتخاب سفره عقد همراه نامزدش به مزون میرود. این آخرین باری بود که اعضای خانوادهاش، کیانا را خوشحال و خندان میدیدند. آخرین تصویر زیبایی که در ذهن آنها نقش بسته، چهره خندان او در زمان خروج از خانه است.
25 تیرماه امسال، کیانا رستمی و نامزدش سوار ماشینشان شدند و به طرف مزون حرکت کردند، اما ناگهان در مسیر حرکت خود چپ کردند، نامزد 28 سالهاش در جا فوت شد، اما کیانا را به بیمارستانی در غرب تهران منتقل کردند.
پدر میگوید:«مدتی از رفتنشان گذشته بود و خبری از آنها نداشتیم. با گوشی بچهها تماس گرفتم، اما هر دو خاموش بود. به شدت نگران شده بودیم و خودمان جستوجوها را برای پیدا کردن آنها آغاز کردیم که در وهله اول به کلانتری شهرک راه آهن رفتیم و اعلام کردیم که از بچههایمان خبر نداریم. ماموران به ما گفتند یک خودروی تصادفی حامل دو سرنشین مجهولالهویه وجود دارد که یکی از سرنشینان آن که دخترجوانی بود، به بیمارستانی در غرب تهران منتقل شده است. به بیمارستان بروید و او را شناسایی کنید. به بیمارستان که رفتیم، متوجه شدیم دختر تصادفی، همان کیانای ما است. دکترها ابتدا به ما گفتند که او شرایط خوبی دارد، اما بعد اعلام کردند که دچار ضربه مغزی شده است.»
کیانا یکی دو روز در بیمارستان بستری بود و پس از اینکه اعلام شد دچار مرگ مغزی شده است، بحث اهدای عضو مطرح شد. هیچکس در خانواده، نه پدر و نه مادرش مخالفتی با اهدای عضو او نداشتند. میدانستیم خود کیانا هم موافق این است. پدر ادامه میدهد:« یک روز که برنامه عصر جدید داشت پخش میشد، در مورد پسری صحبت شد که از طریق اهدای عضو، قلب گرفته بود. همان موقع کیانا از اتاقش بیرون آمد و به ما گفت که خوش به حالش عجب کار بزرگی کرده که اهدای عضو کرده است. از ما پرسید چطور میتوان اهدای عضو کرد که ما گفتیم این حرفها چیست میزنی، اما باز هم روی حرفش اصرار کرد و گفت کجا باید این کار را انجام داد.»
انگار در تقدیر کیانا نوشته شده بود که باید نجاتگر جان چند بیمار باشد. به گفته پدرش، کیانا دو سال پیش از بالکن طبقه سوم به حیاط پرت شد که بر اثر آن صورتش و جمجمهاش بشدت آسیب دید. وضعیت جسمی او آنقدر ناگوار بود که پدر خود را برای مرگ دخترش آماده کرده بود، اما تقدیرش این بود که زنده بماند و ماند. حالا کیانا برای امتحان دیگری آماده شده بود. همه با اهدای عضو موافق بودند و کیانای 20 ساله هم از قبل موافقت خود را اعلام کرده بود. پیکر کیانا با هماهنگی به بیمارستان سینا منتقل شد تا اهدای عضو صورت گیرد. پدر و مادر با کیانا خداحافظی کردند و تازه عروس به اتاق عمل منتقل شد و دقایقی بعد او به دنیای دیگر پرکشید. پدر با اینکه داغدار دخترش است، اما همین که کیانا با اهدای قلب، دو کلیه، کبد و مغز استخوانش، توانسته به چشم انتظاری چند خانواده نیازمند به اهدای عضو پایان ببخشد، خوشحال است که دختر او باعث و بانی این خیر بوده است.
25 تیرماه امسال، کیانا رستمی و نامزدش سوار ماشینشان شدند و به طرف مزون حرکت کردند، اما ناگهان در مسیر حرکت خود چپ کردند، نامزد 28 سالهاش در جا فوت شد، اما کیانا را به بیمارستانی در غرب تهران منتقل کردند.
پدر میگوید:«مدتی از رفتنشان گذشته بود و خبری از آنها نداشتیم. با گوشی بچهها تماس گرفتم، اما هر دو خاموش بود. به شدت نگران شده بودیم و خودمان جستوجوها را برای پیدا کردن آنها آغاز کردیم که در وهله اول به کلانتری شهرک راه آهن رفتیم و اعلام کردیم که از بچههایمان خبر نداریم. ماموران به ما گفتند یک خودروی تصادفی حامل دو سرنشین مجهولالهویه وجود دارد که یکی از سرنشینان آن که دخترجوانی بود، به بیمارستانی در غرب تهران منتقل شده است. به بیمارستان بروید و او را شناسایی کنید. به بیمارستان که رفتیم، متوجه شدیم دختر تصادفی، همان کیانای ما است. دکترها ابتدا به ما گفتند که او شرایط خوبی دارد، اما بعد اعلام کردند که دچار ضربه مغزی شده است.»
کیانا یکی دو روز در بیمارستان بستری بود و پس از اینکه اعلام شد دچار مرگ مغزی شده است، بحث اهدای عضو مطرح شد. هیچکس در خانواده، نه پدر و نه مادرش مخالفتی با اهدای عضو او نداشتند. میدانستیم خود کیانا هم موافق این است. پدر ادامه میدهد:« یک روز که برنامه عصر جدید داشت پخش میشد، در مورد پسری صحبت شد که از طریق اهدای عضو، قلب گرفته بود. همان موقع کیانا از اتاقش بیرون آمد و به ما گفت که خوش به حالش عجب کار بزرگی کرده که اهدای عضو کرده است. از ما پرسید چطور میتوان اهدای عضو کرد که ما گفتیم این حرفها چیست میزنی، اما باز هم روی حرفش اصرار کرد و گفت کجا باید این کار را انجام داد.»
انگار در تقدیر کیانا نوشته شده بود که باید نجاتگر جان چند بیمار باشد. به گفته پدرش، کیانا دو سال پیش از بالکن طبقه سوم به حیاط پرت شد که بر اثر آن صورتش و جمجمهاش بشدت آسیب دید. وضعیت جسمی او آنقدر ناگوار بود که پدر خود را برای مرگ دخترش آماده کرده بود، اما تقدیرش این بود که زنده بماند و ماند. حالا کیانا برای امتحان دیگری آماده شده بود. همه با اهدای عضو موافق بودند و کیانای 20 ساله هم از قبل موافقت خود را اعلام کرده بود. پیکر کیانا با هماهنگی به بیمارستان سینا منتقل شد تا اهدای عضو صورت گیرد. پدر و مادر با کیانا خداحافظی کردند و تازه عروس به اتاق عمل منتقل شد و دقایقی بعد او به دنیای دیگر پرکشید. پدر با اینکه داغدار دخترش است، اما همین که کیانا با اهدای قلب، دو کلیه، کبد و مغز استخوانش، توانسته به چشم انتظاری چند خانواده نیازمند به اهدای عضو پایان ببخشد، خوشحال است که دختر او باعث و بانی این خیر بوده است.