نسخه Pdf

وقتی می‌توانم زندگی ببخشم، چرا دریغ كنم؟

اعضای بدن مرد جوان، ناجی بیماران شد

وقتی می‌توانم زندگی ببخشم، چرا دریغ كنم؟

مرگ خیلی بی‌خبر آمد و پسر عزیزكرده پدر را با خود برد. پدر محمدرضا آجرلو یك كلمه صحبت می‌كند و چند دقیقه پشت‌سرهم اشك می‌ریزد و هق‌هق می‌كند و سپس می‌گوید: «با مرگ او، كمرم شكست و خرد شد.» 
مرد جوان متولد سال57 بود. به قول پدرش سال‌ها دفترچه بیمه داشت، اما آنقدر تن و بدنش سالم بود كه حتی یكبار هم نشده بود از دفترچه بیمه‌اش استفاده كند، اما تقدیر خداوندی، سرنوشت دیگری برای محمدرضا 
رقم زده بود.
همه چیز از 22روز پیش شروع شد. از زمانی كه محمدرضا برای صرف ناهار به خانه‌اش رفت. پدر می‌گوید: «صبح پسرم گفت سرم درد می‌كند و من گفتم سر من هم درد دارد. از كارگاهم به خانه برگشتم و او هم 
به خانه‌اش رفت. چند ساعت بعد عروسم زنگ زد و گفت محمدرضا حالش خوب نیست و سریع به خانه‌اش رفتم و از همسرش پرسیدم چه اتفاقی برای او افتاده كه گفت بعد از برگشتن محمدرضا به او آبمیوه دادم، اما ناگهان حالش به‌هم خورد. او را برای درمان به چند بیمارستان‌ بردیم و در بیمارستان شهید مدنی هم جراحی شد، اما هیچ فایده‌ای نداشت و پسرم 22روز پیش پركشید و از میان‌مان رفت.»
اشك به پدر امان نمی‌دهد و حرفش را نیمه‌كاره رها می‌كند. انگار دوست ندارد در مورد بیماری و مرگ فرزندش صحبت كند و دلش نمی‌خواهد دوباره خاطرات درد و زجركشیدن او را برای خودش یادآوری كند: «او عمرم بود، جانم بود، زندگی‌ام بود، ولی جز پذیرفتن تقدیر خداوندی، چه‌كاری می‌توانستم بكنم؟ یكی از دوستانم پیشنهاد داد او را به بیمارستان سینا تهران ببرم. دكتر به من‌گفت مغز و قلب، دو بخش مهم بدن هستند كه وقتی از كار بیفتند، هیچ فرقی با مرگ ندارد. خدا خودش داده، حالا هم خودش می‌خواهد او را ببرد. این حرف را كه شنیدم، قانع شدم كه عمر پسرم به پایان رسیده و باید تن به تقدیر دهم.»
اهدای‌عضو حالا موضوع دیگری بود كه باید خانواده محمدرضا آن را می‌پذیرفتند. پدر اما بزرگوارانه 
با موضوع برخورد كرد: «پسرم دیگر از دنیا رفته بود و اگر بدنش را به خاك می‌سپردم، چند نفر دیگر از نعمت زندگی محروم می‌شدند؛ بنابراین تصمیم گرفتم با بخشش اعضای بدنش، فرصت زندگی دوباره به كسانی بدهم كه به اعضای بدن او نیاز داشتند. 
اگر خودم هم بودم، خانواده‌ام باید همین كار را می‌كردند و اعضای بدنم را می‌بخشیدند. نباید وقتی می‌توانیم به چند نفر كمك كنیم، آن را دریغ كنیم. خیلی تنها شده‌ام و از مرگ پسرم ناراحتم، اما خوشحالم که چند خانواده دیگر عزیزشان را سالم و سرحال می‌بینند و فرزندی مثل فرزند 9ساله پسرم، داغ پدرش را  نمی‌بیند.»