فراموشان...
همین چند روز اخیر چند نفر از چهرههای مختلف در عرصههای هنری و فرهنگی چشم از جهان بسته و به دیار باقی شتافتهاند. نامهایی که بسیاری از آنها در زمانه خویش و حتی بهخاطر فعالیت و خدمت فرهنگی در زمانههای بعد نیز اثرشان جاری است. پرویز پورحسینی یکی از چهرههایی است که میتوان به او اشاره کرد و چه کسی که بازیهای درخشان این چهره صبور سینما و تلویزیون را از یاد ببرد و علاوه بر آن تا زمانی که آثار این هنرمند برجسته در دسترس باشد نامش نیز جاری است و بر افراد اثر خواهد گذاشت. مانند پرویز پورحسینی نامهای بسیاری را میتوان ردیف کرد که بهواسطه فعالیتشان در یک زمان محدود نیستند و بهواسطه فرهنگ و هنر از بعد زمان خارج شده و تبدیل به چهرههایی همهزمانی شدهاند. در این میان برخی اسامی و نامها هستند که از آن شهرت عمومی که برای مثال مرحوم پورحسینی یا مرحوم انتظامی داشته و دارند، برخودار نیستند و اگر کسی با اثر آنها مواجه شود شاید با اثرش آشنایی داشته باشد، ولی تصوری از نام او در ذهنشان نیست. این یکی از آسیبهای عمومی در حوزه فرهنگ است که افکار عمومی و شهروندان یک جامعه فرهنگسازان خویش را نمیشناسند و اطلاعی از آنها ندارند. به عبارت دقیقتر باید گفت چون مفاخر فرهنگی مانند سلبریتیها سودآوری کوتاهمدت ندارند کمتر به آنها توجه میشود و عموم مردم نیز کمتر با آنها آشنایی دارند. حتی پیش آمده که آنها از کنارمان رد شدهاند، ولی چون شناخت نداشتیم بیتفاوت از کنارشان گذر کردهایم. این در حالی است که چنین چهرههایی پشتوانههای معنوی فرهنگ یک سرزمین محسوب میشوند و با شناخت آنها میتوان پایههای فرهنگی خود را مستحکم کرد. در این گزارش سعی میکنیم مروری داشته باشیم بر کتابهایی که برخی از آنها هرگز به مرحله تجدید چاپ نرسیده و در همان چاپ اول باقی مانده و حتی مخاطب از بودنشان اطلاعی ندارد، چون چهرهای که روی جلد تصویری از او نقش بسته و در کتاب دربارهاش حرف زده شده، نه اهل اینستاگرام است و نه از جذابیتهای بصری احتمالی سود میبرد تا عدهای بخواهند با خواندن اثر او در دایره مخاطبانش قرار بگیرند و کسب اعتبار کنند، بلکه او یک فعال فرهنگی در زمینه تخصصی خویش است که سالها برای ارتقای فرهنگی کوشش کرده و در روزگاری که چین و چروک بر جبینش افتاده کسی از او یادی نمیکند. بسیاری از آنها در سکوت خبری چشم از جهان میبندند و حتی همصنفهایشان هم باخبر نمیشوند. این مهجوریت ربطی هم به مرام و خط فکری و سیاسی آن هنرمند فرهیخته ندارد، بلکه اساسا مخاطب عمومی سلیقه و ذائقهاش به سمتی کشیده شده که خواهناخواه به این قبیل کتب و افراد گرایشی نداشته باشد که بخشی از آن تقصیر کمکاری ما اهالی رسانه است که در معرفی و شناساندن این چهرهها کمکاری کردهایم.
یونس فردوس روزنامهنگار
«این بانگ آزادی است، کز خاوران خیزد» اگر این شعر را محمد گلریز نخوانده بود بعید بود ما بتوانیم آنقدر راحت آن را حفظ کنیم، ولی آنچه در این پازل معمولا نادیده انگاشته میشود این است که موسیقی نقش محوری و تعیینکنندهای در جاودانه شدن یک شعر با صدای یک خواننده داشته است. در واقع باید گفت اگر نبود موسیقی ساخته شده توسط احمدعلی راغب، نه گلریز را در خاطرمان داشتیم و نه چیزی از این شعر در خاطرهها میماند، مانند هزاران هزار بیتی که در زبان فارسی در زمانهای مختلف سروده شده، ولی همنشینی آنها با موسیقی توانسته آنها را جدیتر وارد زبان مردم کوچه و خیابان کند. کتاب «بانگ آزادی» که تاریخ شفاهی احمدعلی راغب، نوازنده و آهنگساز است با وجود اینکه هنوز یکسال از انتشارش نمیگذرد، ولی از آن کتابهایی است که بهدلیل ناشناس بودن چهره روی جلد برای مخاطب عام، از آن آثاری نخواهد بود که به چاپهای متعدد برسد. البته اساسا چنین انتظاری از کتابهای تاریخی نمیتوان داشت، ولی نکتهای که مهم است و باید به آن توجه کرد عبارت تاریخ شفاهی است که طبیعتا باید بیشتر از سایر کتابهای تاریخی با لایههای پایین اجتماعی ارتباط برقرار کند. حالا راغب چند روزی است فوت کرده و طبیعتا باید این کتاب از فروش بهتری برخوردار باشد، ولی میتوان سری به کتابفروشیها زد تا برایمان اثبات شود که اینطور نیست، به شکلی که بعید است برخی از کتابفروشها نامی از این کتاب شنیده باشند و با آن آشنا باشند.
کتابی که زبان روایی خوبی دارد و خواننده را مشتاق میکند آن را یکنفس بخواند و از سفر به اعماق تاریخ لذت ببرد. علاوه بر این خاطرات راغب نیز در نوع خود متفاوت است و هر خوانندهای را به مطالعه دعوت میکند.
فرهاد فخرالدینی
سریال امام علی(ع) جدا از اهمیتی که در میان آثار مشابه دارد یک ویژگی دیگر هم دارد و آن هم موسیقیاش است. بخش مهمی از خاطره مخاطبان این مجموعه تلویزیونی با موسیقی آن پیوند خورده و بسیاری از اتفاقات را با موسیقی آن بهخاطر میآورند. همانطور که وقتی قرار است صحنههایی از فیلم محمد رسولا...(ص) ساحته مصطفی عقاد را در ذهن مرور کنیم، موسیقی کارکرد و نقش مهمی دارد. البته موسیقی سریال امام علی(ع) بهقدری شهرت دارد که بسیاری بدانند سازنده موسیقی این فیلم چه کسی است، ولی این به معنای این نیست که همه میدانند! فرهاد فخرالدینی نامی است که با موسیقی سریالهایی مانند امام علی(ع) و کیف انگلیسی و... پیوند خورده و البته آثار ارکسترال بسیاری هم در کارنامهاش دارد، ولی آنطور که باید مخاطب دربارهاش چیز زیادی نمیداند. کتاب «شرح بینهایت» روایتی از زندگی این آهنگساز برجسته است که توسط خودش و همسرش نوشته و در قالب این کتاب منتشر شده است. هرچند کتاب ضعفهای انکارنشدنی از حیث روایت تاریخی دارد، ولی روایتی از زندگی یک هنرمند برجسته کشورمان را بازگو کرده که در نوع خود متفاوت محسوب میشود. زبان یکدست کتاب و فراز و نشیبهای زندگی شخصی فخرالدینی که البته گوشههایی از زندگی هنری نیز به نمایش گذاشته شده، خواننده را ترغیب خواهد کرد تا بخواند برای اینکه بداند چه شخصیتهایی در این سرزمین زندگی میکنند.
درویشخان
غلامحسین درویش مشهور به «درویشخان» یکی از چهرههای مهم موسیقی سنتی است که با وجود اهمیت خودش در روزگار قاجار در موسیقی سنتی و تاثیری که بر موسیقی بعد از خود گذاشت، اما از چهرههای ناشناخته در تاریخ فرهنگ و هنر است. زودهنگام بودن و ناگهانی بودن مرگش نیز عامل دیگری است برای اینکه با قطعیت گفته شود درویشخان با توجه به جایگاهش آنطور که باید مطالعه و شناخته نشده است. هرچند میتوان گفت موسیقی سنتی اساسا موضوع مطالعه عموم نیست، ولی به هر صورت نمیشود تصنیف «ز من نگارم» ساخته درویشخان را بشنویم، ولی ندانیم سازنده آن کیست؟ فرهود صفرزاده بهعنوان یک استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه موسیقی در این کتاب و کتابهای دیگری که نوشته سعی کرده با روایتی روان و ساده، اطلاعات موجود درباره درویشخان را به مخاطب عرضه کند. حجم داده این کتاب به قدری است که میتواند خواننده را در نداشتن اطلاعات درباره مفاخر فرهنگی کشور خود متحیر و متعجب کند. صفرزاده در «باد خزان» تلاش کرده روایتی مستند و دور از افسانهپردازیهای مرسوم در روایتهای تاریخی را با زبانی که نقطهقوت کتاب محسوب میشود برای خواننده خود فراهم کند. اهمیت او در موسیقی زمانه خود بهقدری بود که پس از مرگش روزنامه اطلاعات در فقدانش تیتر زد «تار مُرد».
آپاراتچی
همین امروز بسیاری از مناطق دورافتاده از ابتداییترین امکانات زندگی محروم هستند چه به اینکه به سینما یا دیگر امکانات فرهنگی دسترسی داشته باشند. حالا این وضعیت امروز است باید دید وضعیت سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب به چه شکلی بوده و گمان میرود حتی مناطقی که حاشیه نبودهاند نیز از بسیاری از امکانات محروم بودهاند. خاطرات جلیل اسدی طائفی در کتاب «آپاراتچی» نیز میتواند در دیدن آنچه بالا گفته شد مؤثر باشد. او در روزگاری که مراکز استان از داشتن برخی امکانات محروم بودند با دستگاه آپاراتش روستا به روستا و مدرسه به مدرسه فیلم نمایش میدهد تا پیام فرهنگی انقلاب اسلامی را به همشهریهای خود برساند. او در این کتاب نماد خستگیناپذیری است. او با دست خالی فیلم میسازد و با دست خالی نمایش میدهد و از هیچ سنگاندازی و تهدیدی نیز بیم ندارد. این کتاب روایتی است از مبارزهای فرهنگی در برابر تمامیتخواهی تیولداران فرهنگ!
عباس جوانمرد
عباس جوانمرد در کتاب «دیدار با خویش» دست به نوشتن خاطرات خود از اولین حضورش بر صحنه تئاتر زدهاست. روایتی که هم از بعد فرهنگی و هم از بعد تاریخی اهمیت دارد و میتواند هم نمایی از مسیری که تئاتر کشور طی کرده به خواننده نشان دهد و هم برشی از تاریخ را به خواننده نشان دهد. این کتاب با توجه به اینکه یک اتوبیوگرافی است میتواند در رساندن خواننده به شناختی از فضای فرهنگی بهویژه تئاتر ایران در سالهای مختلف او را کمک کند. این کتاب یکی از آثاری است که با وجود درگذشت مؤلفش در همین اواخر، اما اسمی از آن مطرح نشد و با وجود گذشت چندسال از انتشارش همچنان در چاپ اول با تیراژ 770 نسخه مانده است. این نشان میدهد حتی اهالی تئاتر و علاقهمندان به این رشته نیز واکنشی به این کتاب نداشتهاند و اندازه کتابهای نوقلممان این روزهای ادبیات داستانی نیز فروش نداشته است در حالی که این انتظار زیادی نیست توقع داشته باشیم اهالی تئاتر از دانشجویان تا فعالان این رشته روایتی از زندگی یکی از پیشکسوتان رشته خود را بدانند و خوانده باشند!
عبدالرحیم جعفری
میگویند ما منتظر فرهنگ و محصولات فرهنگی رایگان هستیم و حاضر نیستیم بابت آن از جیب هزینه کنیم. نه در پی رد و نه در پی تایید این سخنیم، ولی آنچه روشن است این که رایگان بودن محصولات فرهنگی هم نمیتواند عامل جذب مخاطبان به خواندن و مطالعه شود. «در جستجوی صبح» مصداق خوبی برای این موضوع است.
این کتاب که خاطرات مؤسس انتشارات امیرکبیر از کودکی تا سالهای میانی عمرش را دربرمیگیرد به صورت رایگان در بستر «طاقچه» عرضه شده، ولی دیدهشده بسیاری حتی از وجود آن نیز اطلاعی ندارند. بر همین اساس خواندن و نخواندن ما ارتباط چندانی با جیب و محتویات آن ندارد. این کتاب روایتی است از زندگی عبدالرحیم جعفری که به قلم خودش با نثری روان و محکم نوشته شده است. خواننده از خلال روایت زندگی او میتواند شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ادوار مختلف کشور را - البته از منظر و نگاه نویسنده - نیز به تماشا بنشیند.
نجف دریابندری
نجف دریابندری از آن چهرههای مهم در ادبیات کشور است. او و ترجمههایش نقش مهمی در آشنایی ما با ادبیات جهان بازی کردند و از اینرو در کنار شخصیتهایی مانند محمد قاضی، ابوالحسن نجفی و... باید نام نجف دریابندری را نیز قرار داد.
او در این کتاب با ناصر حریری به گفتوگو نشسته و روایتی از روزگار خود را در این گفتوگو مطرح کرده است. این کتاب نیز از آن آثاری است که بهقدر کافی در میان اهل فرهنگ دیدهنشده، در حالی که ما مصرفکننده ترجمههای دریابندری هستیم ولی این کتاب که حکم پشتپرده تجمههای دریابندری است را به خوبی ندیدهایم. دریابندری در این کتاب بیپرده درباره اشتباهات خود در امر ترجمه یا سلیقهاش از کتابها سخن گفته و سعی کرده تصویری دقیق از خود به خواننده نشان دهد، برای مثال بینگرانی گفته که از بوف کور هدایت خوشش نیامده و... مواردی از این دست را در این گفتوگو بازگو کرده است.
به همین خاطر اهمیت چنین کتابی در شناخت این چهره و جریانهای فرهنگی زمانه خودش بر کسی پوشیده نیست، اما میبینیم که این نیز مانند تمام آنچه پیشتر گفته شد، دیده نشده است.
این در حالی است که برای یک خواننده معمولی نیز این گفتوگو میتواند سودمند باشد چه رسد به کسانی که قوت غالبشان در مطالعه، ترجمههای رنگارنگ از مترجمان تازهکار است. در این کتاب یک مترجم از چم و خم ترجمه حرف زده است و از این رو برای مصرفکنندگان ترجمه اثری آموزنده محسوب میشود.
حسین منزوی
حسین منزوی حتما چهره مشهوری است و بعید است در میان ما ایرانیان اهل شعر کسی باشد که بیت یا مصرعی را از منزوی نشنیده باشد. سلطان غزل، لقبی است که به او میدهند و از او بهعنوان یکی از ستونهای غزل معاصر یاد میکنند. کتاب «از عشق تا عشق» یک گفتوگوی بلند ناتمام با حسین منزوی است که ابراهیم اسماعیلی اراضی انجام داده، اما اجل به منزوی و اراضی فرصت تکمیل آن را نداد. این کتاب نیز با وجود اهمیت منزوی و جایگاه او در شعر معاصر، دیده نشده و حتی علاقهمندان به غزل منزوی نیز از بودنش بیاطلاعند! منزوی در این کتاب روایتی از کودکی تا سالهای دهه 40 و 50 که دانشجو بوده، بازگو کرده است. روایتی که فضای فرهنگی روزگار گفته شده را بهخوبی ترسیم میکند و نشان میدهد چه وضعیتی بر دانشگاه و محافل روشنفکری حاکم بوده است.