نسخه Pdf

روشنای یک زندان

روایت شکنجه و ترور از دل ساختمان گرد کمیته مشترک ضدخرابکاری

روشنای یک زندان

به امروز نباید نگاه کرد، اصلا امروز ابزار خوبی برای قضاوت کردن نیست. این‌که امروز بی‌پروا و بدون اضطراب درباره شاه و ساواک و
به‌طور کلی عوامل حکومت پهلوی حرف می‌زنیم مساله راحتی نیست. اصلا نباید این‌طور به قصه نگاه کرد که همیشه همین‌قدر راحت و بدون ترس می‌شده از ساواک یا دیگر دستگاه‌های نظامی و امنیتی حکومت پهلوی حرف زد. کافی بود بگویی ساواک تا سریع یک نفر «هیس!» بلندی بکشد و هشدار دهد مراقب حرف‌زدنتان باشید. به همین خاطر باید تاریخ خواند تا متوجه شد در پس یک تجربه 40 ساله به نام انقلاب اسلامی، چه اتفاقات نفهته و حتی ناگفته مانده است. ناگفته‌هایی که می‌تواند شنیدنش نیز بندبند وجود هر شنونده‌ای را به لرزه اندازد.
نام «کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک و شهربانی»
(به اختصار کمیته ضدخرابکاری گفته می‌شد) از آن نام‌ها بود که کسی حتی دلش نمی‌خواست در خیالاتش هم به آن فکر کند چه رسد به این‌که پایش آنجا باز شود. جایی که اگر گذرت به آنجا می‌افتاد حسابت با «کرام‌الکاتبین» بود...
«گشتی‌های ساواک در تابستان ۱۳۵۴ فردی را دستگیر کردند که نام مستعارش «وحید افراخته» بود. دستگیری او برای ساواک بسیار خوش‌یمن و پربار بود. وقتی او را با چشمان بسته وارد کمیته مشترک ضدخرابکاری کردند، همه بازجوها متهمین خود را به داخل بندها فرستادند و شتابان به دور او جمع شدند. دقایقی بعد رؤسای سازمان اطلاعات و امنیت کشور نیز یکی پس از دیگری سر رسیدند. به قول معروف از خوشحالی با دُمشان گردو می‌شکستند! ساعتی نگذشته بود که سر متهم کلاه کاسکتی گذاشتند و از نرده‌های تراس آویزان کردند؛ چند ضربه کابل بیشتر به او نزده بودند که دست و پایش را باز کرده، پایین آورده، به اتاق یکی از بازجوها بردند و در را از پشت بستند.
نمی‌دانم در آن اتاق چه گذشت؛ چه عهدوپیمان اخوتی بین وحید افراخته و ساواک بسته شد که وقتی بار دیگر او را از نرده‌ها آویختند، به‌جای این‌که کابل را به پاهای او بزنند، به نرده‌های آهنی می‌کوفتند و او هم با تمام توانش فریاد می‌کشید و آه و ناله سر می‌داد، به طوری که صدایش به داخل بندها می‌رسید. زندانیان خیال می‌کردند وحید افراخته زیر شکنجه در حال مقاومت است! حسینی شکنجه‌گر با هر ضربه کابلی که به نرده می‌زد، با صدای بلند خطاب به او می‌گفت: «پدرسوخته حرف بزن وگرنه می‌کشمت!»ساعتی از این سیاه‌بازی نگذشته بود که دست و پای او را باز کردند و کلاه کاسکت را از سرش برداشتند و او را در اتاق منوچهری بازجو پشت میزی نشاندند.» این دو سه پاراگراف بخشی از یکی از کتاب‌های بااهمیت با محوریت کمیته مشترک ضدخرابکاری است که روزهای پایانی سال گذشته برای اولین مرتبه راهی بازار کتاب شد.
«رنج بی‌پایان عشق» خاطرات خودنوشت علی‌اوسط تنهایی است. او که در دهه 50 سرباز نگهبان آنجا بوده طی این سال‌ها با خاطراتش زندگی کرده ولی به این نتیجه رسیده که باید آنها را بازگو  کرده و در کتابخانه تاریخ به‌جا بگذارد تا تاریخ بداند چه اتفاقاتی در آن زندان گرد (مستدیر) که ساخته دست آلمان‌ها بوده بر سر مبارزان و آزادیخواهان آمده است.
این‌کتاب با مرور خاطرات راوی از درون زندان بسیاری از اتفاقات و حوادث سیاسی دهه 50 را مرور کرده است. برای کسانی که نمی‌دانند در آن برهه چه اتفاقاتی افتاده و ساواک به اسم حفظ امنیت چگونه وحشیانه دست به شکنجه و آزار و آذیت می‌زده، این اثر می‌تواند روشنای خوبی باشد. همچنین این‌کتاب گزارشی از زندگی و زیست زندانیان سیاسی آن ‌سال‌ها و نیز نحوه مواجهه، بازجویی و نگهداری از آنان را ارائه می‌کند.شاید خاطرات یک سرباز نگهبان که خود شاهد بسیاری از اتفاقات درون زندان کمیته مشترک بوده و بخشی از آن را در همین یادداشت نیز خواندید بتواند تصویر بهتری از اتفاقات آن سال‌ها را در ذهن خواننده مجسم کند.
«رنج بی‌پایان عشق» در واقع رنج بی‌پایان راوی از سال‌ها مرور و مشاهده این خاطرات در پس‌زمینه ذهنش است که در نهایت امان او را گرفته و تبدیل به کتابی کرده که امروز می‌توان از لابه‌لای آن به یکی از مخوف و تاریک‌ترین بخش‌های دستگاه پهلوی سفر کرد. به سلول دکتر علی شریعتی رفت  یا  فریادهای عزت‌شاهی را شنید که چگونه در برابر شکنجه‌ها مقاومت می‌کند. در واقع باید گفت این کتاب اثری متفاوت در زمینه ثبت وقایع روزگار پهلوی است که از پس سال‌ها گذر کرده و امروز تازه به دست ما رسیده تا ببینیم چیزی که به اسم انقلاب در اختیار داریم با چه رنجی به دست آمده و چه جان‌های عزیزی بر سر آن نرفته است.
نکته جالبی که درباره این کتاب وجود دارد تقدیم‌‌نامه  متفاوت و شاید عجیب آن باشد که در ابتدای کتاب آمده است: «تقدیم به تو که هرگز این کتاب را نخواهی خواند!» و شاید هرکسی از ظن خودش این جمله را تفسیر کند ولی جز راوی، هیچ‌کس مخاطب اصلی این جمله را نمی‌شناسد.
ضمیمه قاب کوچک