بررسی «بقایا» که یکی از بهترین فیلمهای ترسناک ساخته شده در دوره کروناست
وقتی سینما هم میترسد
سال جاری میلادی تعدادی فیلم سینمایی داستانی و مستند، به بررسی پیچیدگیهای ویژهای میپردازند که در ارتباط با بیماریهای دوران کهنسالی آدمهاست. از «پدر» تا «دیک جانسون مرده است» و «بقایا»، این فیلمها با زبانهایی متفاوت روایتهای خودشان را از این موضوع ارائه میدهند. در درام ترسناک استرالیایی بقایا، پیرزنی ناتوان دست به حملاتی مرگبار علیه خانوادهاش میزند و به آرامی جلوی چشم آنان ذره ذره آب شده و فرو میپاشد. استخوانهای او میشکند و پوستش چروک برمیدارد، رنگ پوسش تیره و تیرهتر میشود و گوشت تنش کنده شده و به زمین میافتد. زمانی که پیرزن دیگر نمیتواند راه برود، وارونه شده و از دستهایش بهجای پا استفاده میکند. در خانه تاریکی که ارتباطی با دنیای بیرون ندارد، او به دخترش (امیلی مورتیمر) و نوهاش (بلا هیتکوت) حمله کرده و به شکار آنان میپردازد. حالا او مشغول بستن و چلاق کردن آنهاست، دیگر عزیزانش را نمیشناسد و نمیتواند آنها را تشخیص بدهد. دختر زیر لب زمزمه میکند «اون دیگه خودش نیست» و فیلم اینطور القا میکند که ادنا (رابین نوین) این مادر پیر بختبرگشته تبدیل به یک هیولا شدهاست.
چرخشهایی در ژانر ترس
بقایا تنها یکی از چند فیلمی است که امسال ژانر ترس و دلهره را مورد واکاوی قرار داده و چرخشهایی در آن ایجاد میکنند. این فیلمها با بهرهگیری از عنصر ترس و دلهره، به مکاشفهای در موضوعی چون
زوال عقل و خمیدگی و افول آدمها میپردازند. مستند جنجالی نتفلیکس دیک جانسون مرده است و «یک عشق محرمانه» هر دو کهنسالی و کهولتشناسی را وقایعنگاری میکنند اما زبان این فیلمها رمانتیک و کمیک است و از این زاویه به ماجرا نگاه میکنند. کمدی دراماتیک «میناری» هم به بحث درباره مشکلات ناشی از انحطاط و زوال جسمی و روحی آدمها میپردازد. از سوی دیگر، درام خانوادگی «پدر» مشکلی مثل آلزایمر را به شکلی سوررئال و دلهرهآور به تصویر میکشد. داستانهای مربوط به از دست دادن هوش و حواس و فراموشی دوران کهنسالی داستانهایی عمومی و همگانی هستند که همیشه امکان رخ دادنشان وجود دارد. اما در دوران و شرایطی که موضوع سلامت و امنیت پیرها به صورت بحث روز جوامع درآمده و نگرانیهای مربوط به هر روز بیشتر میشود، میتوان به درجه اهمیت آن پی برد. این موضوع این روزها با نیرومندی بیشتری خودش را به رخ میکشد.
حدود یکسالی میشود که پدیده وحشتناک تازهای به نام کووید ـ 19 به جان عموم مردم افتاده است. هر روز خبر تازهای درباره مرگ یکی از افراد کهنسال دور و نزدیک آدم به گوش میرسد. دیگر شنیدن خبر مرگ آنها بعد از قرنطینهای کوتاهمدت در اتاق آیسییو، بهصورت امری طبیعی و عادی درآمده است. مشاهده این امر که عزیز سالمندی ناگهان بیمار شده و با درد زیاد از این دنیا میرود، برای خانواده و نزدیکان آن بیمار بسیار سخت و دشوار است. این بیماران در کنار درد و رنج شدیدی که میکشند، معمولا در آخرین روزهای زندگی نمیتوانند نزدیکانشان را به یاد بیاورند. به صورت طبیعی، پذیرش چنین واقعیت تلخی برای نزدیکان بیمار بسیار سخت است. انگار کرونا همان هیولای ناشناس داخل فیلمهای ترسناک است که وارد زندگی واقعی مردم شده و آنها را به همان شکل داستانهای روی پرده سینما سلاخی میکند.
در چنین اوضاع و احوالی، تماشای فیلمی مثل پدر یا میناری برای کسانی که بستگانشان را بهدلیل بیماری کرونا از دست دادهاند، چه حال و هوایی دارد؟ آنها زمان تماشای این فیلمها (که وحشتهای ناشی از شاهد بودن از دست دادن تواناییها و عقل عزیزان پیرشان را به بحث و بررسی میگذارد) به چه چیزی فکر میکنند؟ فلورین زلر «پدر» را براساس متن نمایش صحنهای خودش کارگردانی کرده است. داستان در آپارتمانی کوچک در لندن اتفاق میافتد و پیرمردی (آنتونی هاپکینز) را دنبال میکند که با هراس ناشی از زوال عقل و ورود به دیوانگی دست و پنجه نرم میکند. نهتنها داستان فیلم که شیوه فیلمبرداری و تدوین آن، صحنه به صحنه تماشاچی را به دنیای درونی کاراکتر میبرد و نابودی تدریجیاش را نمایان میکند.
زوال عقل پیرها
نقطه مقابل زوال عقل و دیوانگی پیرها، موضوع نگهدای و محافظت از آنان است. لیایساک چونگ در درام تراژیک شبهبیوگرافی گونهاش میناری، این موضوع را مورد بررسی قرار میدهد. داستان در دهه 80میلادی اتفاق میافتد و استیون یوئن و هان یه ری در آن نقش جاکوب و مونیکا را بازی میکنند. آنها زوجی مهاجر هستند که فرزندانشان را به آرکانزاس فرستادهاند تا کشاورزی کنند. بهزودی سون جا (یون یوه جونگ) مادر پیر مونیکا از کره به آنها میپیوندد. حضور او اتفاقات تازهای را در جمع خانواده رقم میزند و دوستی عمیقی بین او و نوهاش شکل میگیرد. سکته ناگهانی مادربزرگ، دربردارنده موج تازهای از اتفاقات ناخوشایند است و تقدیر خانواده در آرکانزاس را مورد پرسش قرار میدهد. قبل از این بازیهای درخشان هاپکینز و یون، جوایزی را برایشان به ارمغان آوردهاست.
فیلمهایی که به مشکلات دوران کهنسالی میپردازند، همزمان بهعنوان کارهایی شفابخش و رنجآور معرفی و شناخته شدهاند. در عین حال یک عشق محرمانه کریس بالون هم شبیه به میناری، بهعنوان یکی از آثار لطیف سال شناخته شدهاست. بالون در مستند خود بیش از 60 سال روابط عاشقانه و احساسی بین یکی از اقوام نزدیکش تری دوناهو با پت هنشل را به نمایش میگذارد. این دو در دهه 40میلادی و در جریان مسابقات حرفهای بسکتبال آشنا شده و به هم دل میبندند. فیلمساز از دو لحن روایتی برای تعریف داستانش استفاده میکند. یکی فیلمهای آرشیوی گذشته که به جزئیات داستان عاشقانه زوج میپردازد و دیگری لحن سینما وریته معاصر که شرح ماوقع بیماری پارکینسون تری است.
طی 20سال گذشته، فیلمهایی که به مکاشفه در مشکلات روحی روانی پیرها میپردازد، مورد توجه آکادمی اسکار بودهاند. آیریس (2001)، دور از او (2006)، وحشی (2007)، بانوی آهنین (2011)، عشق/ آمور (2012) و آلیس بیتحرک (2014) نمونههایی از این دسته فیلمها هستند. در غوغای کشتار کرونایی که در حال پاکسازی جمعیتی است، فیلمهای 2020 هم ترسها و وحشتهای ناشی از پیری را به بحث میگذارند و در همان حال، متقاضی توجه بیشتر به این قشر سنی هستند.