نسخه Pdf

آخرین  ملاقات  با پدر

آخرین ملاقات با پدر

داوود پس از چندماه درگیری با بیماری سرانجام با مرگ‌مغزی به پایان راه زندگی خود رسید اما با اهدای اعضای بدنش به چند بیمار، نام او برای همیشه ماندگار ماند.
تابستان امسال بود که آن اتفاق برای پدر خانواده رخ داد، همان روزی که داوود همراه پسرش علیرضا برای خریدن کیک تولد دخترش از خانه بیرون رفتند. هرچند قرار بود آن روز یکی از شیرین‌ترین روزهای این خانواده باشد اما آن تصادف شوم باعث شد رنگ غم به زندگی آنها زده‌شود.
علیرضا تنها پسر داوود ماجرای آن روز را این‌طور بازگو می‌کند: «از خانه بیرون رفتیم،پشت فرمان نشسته‌بودم که ناگهان کنترل خودرو از دستم خارج شد و با نیوجرسی‌های کنار خیابان برخورد کردیم. پدرم کمربند ایمنی نبسته‌بود و به شدت آسیب دید. آمبولانس سرصحنه تصادف حاضر شد و او را به بیمارستان امام‌سجاد(ع) شهریار منتقل کردند. در همان معاینه اولیه پزشکان مشخص شد گردن پدرم آسیب دیده‌است. ابتدا پزشکان گفتند باید او عمل شود اما از آنجا که ریسک عمل بالا بود، راضی به انجام عمل نشدیم.»
پزشکان گردن داوود را با چند میله ثابت نگه داشتند تا به مرور زمان محل شکستگی‌ها جوش بخورد اما ماجرا به اینجا ختم نشد و چند ماه بعد محل قرار گرفتن میله‌ها عفونت کرد.
علیرضا ادامه می‌دهد:«چندماه از ماجرای تصادف و آن اتفاقی که برای پدرم رخ داده‌بود می‌گذشت. وقتی محل قرار گرفتن میله‌ها در گردن پدرم عفونت کرد پزشکان گفتند تنها راه بهبود وضعیت او، عمل جراحی است. از آنجا که دیگر راهی پیش رویمان نبود رضایت دادیم. چند ساعت عمل پدرم طول کشید، در همه آن مدت خیلی نگرانش بودیم اما وقتی پزشکان گفتند عمل جراحی با موفقیت به اتمام رسیده نفس تازه‌ای کشیدیم و خیالمان راحت شد. پدرم را به بخش آی‌سی‌یو منتقل کردند. عملش با موفقیت انجام شد و قرار بود چند روز دیگر او را مرخص کنند. وقتی به ملاقاتش رفتم پدرم گفت مراقب مادر و خواهرت باش.»
دو روز از عمل‌جراحی داوود می‌گذشت و خانواده‌اش منتظر بودند او مرخص شود و به خانه بازگردد. علیرضا می‌گوید:« مدام با بیمارستان تماس می‌گرفتم و جویای احوال پدرم بودم.تا این‌که یک شب ساعت 11 بود که دلشوره عجیبی گرفتم. چندبار با بیمارستان تماس گرفتم و درنهایت پرستار بیمارستان گفت حال پدرتان خیلی خوب نیست. خودم را به بیمارستان رساندم،پزشکان می‌گفتند پدرت دچار مرگ مغزی شده و فقط یک معجزه می‌تواند او را به زندگی بازگرداند. این یعنی کار تمام شده‌بود و ما برای همیشه پدرمان را از دست داده‌بودیم. پزشکان گفتند با توجه به شرایط پیش آمده می‌توان اعضای بدن او را به چند بیمار نیازمند اهدا کنیم. این تصمیم برای من و خانواده‌ام سخت بود اما وقتی حرف از اهدای عضو بود آن روزی را به خاطر آوردم که درخانه همه اعضای خانواده به صورت اینترنتی فرم اهدای عضو را پرکرده‌بودیم. این یعنی پدرم هم با این کار موافق بود. به همین خاطر رضایت خود را اعلام کردیم تا با این کار جان چند بیمار نیازمند از مرگ حتمی نجات پیدا کند.»
دکتر ساناز دهقانی، رئیس واحد فراهم‌آوری اعضای پیوندی بیمارستان‌سینای تهران در این‌باره می‌گوید: با رضایت اولیای دم، بیمار مرگ‌مغزی به بیمارستان‌سینا منتقل شد.با توجه به شرایط بیمار مرگ‌مغزی و تلاش پزشکان‌متخصص، کبد و نسوج وی به چند بیمار نیازمند اهدا شد.