مریم حقی ، مدیر دبیرستان و مادر دوقلوهایی که شبیه هم نیستند از رابطه حس مادرانگی و نوبرانگی میگوید
دوقلوها و گوجهسبز
جستهوگریخته میشنوم که میگویند: «نوروز تموم شده ... نشده ... چرا بابا تموم شده، اردیبهشته... .»
قدمهای بیجانم را تندتر برمیدارم و حسابی گوش تیز میکنم بلکه بفهمم ته این جیکجیکهای خواهرانهشان به کجا میرسد.
از حرفهایشان لبخندی گوشه لبم مینشیند. ۲۹ روز از اردیبهشت گذشته بود که آمدند. بعد از چند سال انتظار آمدند و من مادری را نوبر کردم. طعمش شیرین بود و خواستنی، مثل همان توتفرنگیهای سرخی که پایه ثابت کیک تولد هرسالهشان شد.
خسته و خوابآلود از کنار میدان میگذریم. بهار و آلرژیهایش هم که بساط اشک و عطسه را مهیا کردهاند. چشم بچهها به تختهای ترهبار میافتد. راه را کج میکنیم. بوی توتفرنگی میپیچد توی مشامم و خواب از سرم میپرد. مثل همیشه بچهها مسابقه میگذارند و اسم میوههای دلخواهشان را میبرند.
پیرمرد پشت تخت ایستاده و حسابی تبلیغ میکند. همینطور که با بطری، آب روی گوجهسبزها میپاشد هی تکرار میکند: «ترش و سفت وخوشمزه ... .» بزاق دهانم ترشح میکند.
پرت میشوم به کودکی ... . آقارضا با همان نیسان آبی قراضه میچرخید و با لحن قشنگش میخواند نوبر بهاااره باقالی.
یاد بقالی حاجاکبر به خیر. بهار که میشد پاتوق بچهمدرسهایها بود. خدابیامرز گوجهسبزها را توی کاغذ میپیچید و میفروخت. بساط نمک و گوجهسبز از اول بهار با آن هستههای نرم و تلخش بهراه بود تا روزی که دیگر سبزی گوجهسبزها جای خود را به طلایی قطره طلاها میدادند.
قل اولی توتفرنگی و قل دومی گوجهسبز. پسرک هم چغالهها راگرفت توی دستش و خیلی جدی دست علی دادند تا شریک نوبرانههای هم باشند که نکند طعم گس نوبرانهای را مزمزه نکنند.
غرق دنیای کودکیشان شدهاند. چشمهایشان را میبندند و دانه دانه میچشند و گوشه چشمهایشان از ترش و شیرین میوههای بهاری چروک میشود.
قربانصدقه حال خوششان میروم اما افکار رهایم نمیکند.
با خودم میگویم حیف که این روزها طعم گس نوبرانه برای همه مادرها خواستنی نیست.
این روزها نوبرانهها بیشتر از همیشه طعم تلخ دستنیافتن دارد.
طعم حالا باشد هفته بعد، دو هفته بعد و مگر عمر نوبرانه چقدر است؟
نمنمک دست همه بچههای شهر گوجهسبز نمکزده دیده میشود و اگر میوهای هم باشد طعم نوبرانه ندارد، ارزان میشود و فراوان و مگر میشود طعم گس نوبر را با شیرینی میوه آخر بهار مقایسه کرد؟!
باور کنید این روزها حال خوب حکم نوبرانه دارد.
نوبرانهای کمیاب و گران که باید برایش پا کوبید و اصرار کرد.
نوبرانهای که باید بهوش بود تا طعم گس آن را تا بهار آینده برای دیگران هم ماندگار و پایدار کرد.
کاش حالا در این بیشمار قیمت ترش و شیرین و گس و ملس میوههای بهار، دلیل حال خوش هم در فصل نوبرانهها باشیم.
قدمهای بیجانم را تندتر برمیدارم و حسابی گوش تیز میکنم بلکه بفهمم ته این جیکجیکهای خواهرانهشان به کجا میرسد.
از حرفهایشان لبخندی گوشه لبم مینشیند. ۲۹ روز از اردیبهشت گذشته بود که آمدند. بعد از چند سال انتظار آمدند و من مادری را نوبر کردم. طعمش شیرین بود و خواستنی، مثل همان توتفرنگیهای سرخی که پایه ثابت کیک تولد هرسالهشان شد.
خسته و خوابآلود از کنار میدان میگذریم. بهار و آلرژیهایش هم که بساط اشک و عطسه را مهیا کردهاند. چشم بچهها به تختهای ترهبار میافتد. راه را کج میکنیم. بوی توتفرنگی میپیچد توی مشامم و خواب از سرم میپرد. مثل همیشه بچهها مسابقه میگذارند و اسم میوههای دلخواهشان را میبرند.
پیرمرد پشت تخت ایستاده و حسابی تبلیغ میکند. همینطور که با بطری، آب روی گوجهسبزها میپاشد هی تکرار میکند: «ترش و سفت وخوشمزه ... .» بزاق دهانم ترشح میکند.
پرت میشوم به کودکی ... . آقارضا با همان نیسان آبی قراضه میچرخید و با لحن قشنگش میخواند نوبر بهاااره باقالی.
یاد بقالی حاجاکبر به خیر. بهار که میشد پاتوق بچهمدرسهایها بود. خدابیامرز گوجهسبزها را توی کاغذ میپیچید و میفروخت. بساط نمک و گوجهسبز از اول بهار با آن هستههای نرم و تلخش بهراه بود تا روزی که دیگر سبزی گوجهسبزها جای خود را به طلایی قطره طلاها میدادند.
قل اولی توتفرنگی و قل دومی گوجهسبز. پسرک هم چغالهها راگرفت توی دستش و خیلی جدی دست علی دادند تا شریک نوبرانههای هم باشند که نکند طعم گس نوبرانهای را مزمزه نکنند.
غرق دنیای کودکیشان شدهاند. چشمهایشان را میبندند و دانه دانه میچشند و گوشه چشمهایشان از ترش و شیرین میوههای بهاری چروک میشود.
قربانصدقه حال خوششان میروم اما افکار رهایم نمیکند.
با خودم میگویم حیف که این روزها طعم گس نوبرانه برای همه مادرها خواستنی نیست.
این روزها نوبرانهها بیشتر از همیشه طعم تلخ دستنیافتن دارد.
طعم حالا باشد هفته بعد، دو هفته بعد و مگر عمر نوبرانه چقدر است؟
نمنمک دست همه بچههای شهر گوجهسبز نمکزده دیده میشود و اگر میوهای هم باشد طعم نوبرانه ندارد، ارزان میشود و فراوان و مگر میشود طعم گس نوبر را با شیرینی میوه آخر بهار مقایسه کرد؟!
باور کنید این روزها حال خوب حکم نوبرانه دارد.
نوبرانهای کمیاب و گران که باید برایش پا کوبید و اصرار کرد.
نوبرانهای که باید بهوش بود تا طعم گس آن را تا بهار آینده برای دیگران هم ماندگار و پایدار کرد.
کاش حالا در این بیشمار قیمت ترش و شیرین و گس و ملس میوههای بهار، دلیل حال خوش هم در فصل نوبرانهها باشیم.