نسخه Pdf

پادکست اخلاقی نوجوانانه

نوجوان‌هایی که پس از 7 قرن با سعدی ارتباط برقرار می‌کنند

پادکست اخلاقی نوجوانانه

ظهر اولین یکشنبه بهار با بچه‌ها سر کلاس درباره همه چیز حرف می‌زدیم. من را هوای بهار و خواب دلچسبش گرفته بود و طبق معمول تلاش می‌کردم کلاس ساعت 3 بعدازظهر را بدون چرت و دردسر پشت‌سر بگذارم. راستی اصلا این فکر چه کسی بود که کلاس کتابخوانی بچه‌ها را بگذارد ظهر دم تعطیلی پر از شوق خواب بعدازظهر؟ تازه امان از آن ساعتی که کی از روی قصه می‌خواند! فقط مانده بود گنجشک لالا پخش شود و خانم خامنه بیاید از لای پلک‌های نیمه باز ما شب بخیر بگوید! سرتان را درد نیاورم، ظهر بود، بهار بود و ما خوابمان می‌آمد که دوباره سوگل من را صدا زد. به خودم آمدم و بعد از آن‌که سؤالش را پرسید خواب از سرم پرید! راستی بچه‌ها این سؤال‌های سخت نامتناسب با سواد من را از کجا پیدا می‌کردند؟
سؤال سخت اما روشن و واضح بود! خانم پادکست چیه؟؟ برای منی که مشتری ثابت هیچ پادکستی نبودم تعریف کردن این عنصر جدید در ادبیات و رسانه جامعه کار سختی بود. به توضیح یک‌خطی هرچند غلط و ساده‌ای که به ذهنم می‌رسید اکتفا کردم و همان را گفتم. با تمام شدن جمله سوگل خودش شروع کرد به توضیح دادن! چنان با آب و تاب و دقیق توضیح می‌داد که انگار آن سؤال را پرسیده بود فقط برای این‌که بی‌سوادی من را به رخم بکشد. هرچه بود اما معلوم بود دخترک رفته ته قضیه را درآورده و حالا خودش یک پا استاد است در این حوزه!
سوگل معتقد بود پادکست خوب ایرانی برای نوجوان‌ها وجود ندارد، من که سوادم قد نمی‌داد اما از آنجا که هیچ چیز خوبی برای نوجوان‌ها نداشتیم من می‌توانستم حرفش را تصدیق کنم. دخترک شاکی بود از این‌که قصه‌های پادکست فارسی یا برای بزرگسالان است یا برای کودکان و خردسالان. من به او حق می‌دادم چون این مساله را در هزار جای دیگر دیده بودم. دیده بودم که سر نوجوان‌ها چطور بی‌کلاه می‌ماند. اما خب از طرفی هم نمی‌دانستم آیا واقعا تولیداتی برای نوجوان‌ها هست یا نه. در کشاکش‌های فلسفی ذهنم غرق بودم که با «خانم قبوله»ی سوگل به خودم آمدم! چی قبول بود؟ همین را بلند پرسیدم و با جمله «این‌که کتاب خوب برای پادکست اخلاقی معرفی کنید دیگه!» پادکست اخلاقی دیگر چه صیغه‌ای بود واقعا؟ من گیج و گنگ بودم، شاید از خواب بود نمی‌دانم اما هرچه بود باعث شد خواسته خانم پرسشگر را بپذیرم. فردای همان روز بود که «قصه‌های شیرین بوستان سعدی» را به او معرفی کردم. کتاب جمع و جور و سرراستی از حکایت‌های بوستان سعدی. اخلاقی بود؟ اصلا نمی‌دانستم منظور سوگل از اخلاقی چه بود اما هرچه بود این کتاب خیلی خوب و دقیق بود. هنوز چند ساعت از معرفی کتاب نگذشته بود که سوگل خانم با یک فایل صوتی در پیام‌رسان من را غافلگیر کرد! فایل صوتی هفت‌هشت دقیقه‌ای که گوش کردنش برای منی که از صوت گوش دادن فراری بودم مثل شکنجه بود. برایش نوشتم دخترم لطفا پیام بده! در مقابل اما دیدم نوشته: «خانم چی چیو پیام بدم. خانم خودمون پادکست درست کردیم.» مخم سوت کشید. پادکست درست کردن  دیگر یعنی چه؟؟ فایل را باز کردم و دیدم دختر خانم 14 ساله من همان حکایت اول کتاب را داده مادر خوش‌صدایش بخواند! خودش مجری بود و مادرش قصه‌گو. یک پرفورمنس غیرمنتظره از یک دانش‌آموز پرسشگر. توی دلم خروار خروار قند آب می‌کردند! نمی‌دانستم با چه ذوقی آن چند دقیقه را گوش می‌کردم. سوگل خانم ما یک پادکست درست کرده بود. با تجهیزات ساده داخل خانه احتمالا. یک مامان خوش‌صدای همراه، یک موبایل که الحق و الانصاف کیفیت ضبط صدایش عالی بود و یک کتاب از حکایت‌های کهن فارسی!
داستان را گوش کردم و با ذوقی که نمی‌توانستم پنهانش کنم و از او تشکر کردم. به مدیر مدرسه زنگ زدم و اولین پادکست تخصصی نوجوان را با موضوع به قول سوگل اخلاقی در کانال مدرسه گذاشتیم! بازخورد‌ها بی‌نظیر بود. همه آن‌قدر خوششان آمده بود که تصمیم گرفتیم برای پادکست‌هایمان یک کانال جداگانه بسازیم! حالا این سومین هفته است که ما یک پادکست تخصصی نوجوانانه راه انداخته‌ایم! جلوتر از هزاران مدیر و مؤسسه فقط با ذوق و شوق یک دختر 14 ساله.