2 اردیبهشت زادروز قیصر امینپور است
شعر، شیرِ آب نیست!
شاعران حقیقی اغلب آداب و ترتیبی برای سرایش شعر ندارند اما اینگونه هم نیست که هروقت و هرجا و به درخواست هرکسی شعری بسرایند. غالبا این تقاضا هم زیاد از آنها میشود که: «فلانی! یک بیت برای فلان قضیه بگو!»
آنگونه که در خاطراتشان آمده، شاعران بزرگ هم از این ماجرا در امان نبودهاند. چنانکه در خاطرات قیصر امینپور ماجرایی در همین خصوص اتفاق افتاده است. در یکی از روزهای آغازین جنگ تحمیلی جمعی از هنرمندان در واحد امور تربیتی شهرستان دزفول دور هم جمع بودند و قیصر نیز در جمع آنها حضور داشت.
بوی رنگ و گواش و پارچههای خطاطی در اتاق پراکنده بود، زیرا یکی از هنرمندان مشغول کشیدن طرحی بود. در طرح موردنظر بال سیمرغی با رنگ آبی و در کنار آن لالهای با رنگ قرمز نقاشی شده بود. نقاش پس از تکمیل نقاشیاش رو به قیصر کرد و گفت: آیا میشود برای این تصویر شعری بسرایید؟ آخر این طرح یکی از آن دوبیتیهای زیبای شمارا میطلبد. قیصر با همان تواضع و ادب همیشگی و با اندکی شوخی گفت: «شعر و مطلب شیر آب نیست که هر موقع دلت خواست بازکنی و روان شود. باید جرقهای در ذهن زده شود و اصولا راز ماندگاری شعر در همین مسأله نهفته است که تا لطف و مدد الهی و الهامیصورت نگیرد، شعر ماندگاری نیز آفریده نخواهد شد.»
نقاش طرح خود را روی میز گذاشت و سراغ کارهای دیگرش رفت که ناگهان باد کاغذ نقاشی شده را بر زمین انداخت. در همان لحظه یکی از حضار در اتاق اتفاقا درحال گذر بود و پایش روی نقاشی رفت. نقش کفش و شیارهای پر از خاک، روی لاله و بال سیمرغ نقشبست. صاحب اثر آن را برداشت و رو به قیصر امینپور و با ناراحتی گفت: «اگر شما برای این اثر ارزش قائل بودید، اینگونه نمیشد.»
قیصر هم که از این حادثه ناراحت شده بود، مکثی کرد و همانجا این دوبیتی را بهطوربداهه بر زبان جاری ساخت که:
مبادا خویشتن را واگذاریم
امام خویش را تنها گذاریم
ز خون هر شهیدی لالهای رست
مبادا روی لاله پا گذاریم
تیتر خبرها