سِر شدن همیشگی

حساسیت فصلی موضوع خطرناکی است و پوست خربزه‌ای زیر پای نویسنده

سِر شدن همیشگی

 عمری درباره مشغولیات شخصی‌ات نوشتی؛ یا درباره حال زیارت نوشتی یا شور سیاحت و دیسکو. یا شب عید توی طلاییه و فکه بودی، یا توی ایروان و تفلیس. یا داشتی توی این فصل شب‌های ماه مبارک را زنده نگه می‌داشتی یا توی لایو و گروه خز و خیل‌ها ول می‌چرخیدی. کلا موضوع نوشته‌ات این چیزها بوده ولی حالا درباره حساسیت فصلی بگو. درباره این‌که چطور سیرها نسبت به گرسنه‌ها حساسیت فصلی ندارند. چطور از این که وقتی داری ران مرغ می‌خری نسبت به آن که پای همان مرغ را می‌خرد حساسیت فصلی نداری. سیر و گرسنه به کنار، چطور درباره این همه اختلاس و دزدی و نامردی حساسیت فصلی نداری؛ فصلی پیشکش؛ حساسیت ماهی و روزی و ساعتی هم نداری. کلا انگار از روزی که آمدی پایتخت، این گزینه‌ات را از توی همان ترمینال شرق دی اکتیو کردی؛ وگرنه نمونه‌ای از فقر مداوم از توی ترمینال پیدا بود.
تو چطور نویسنده‌ای هستی که نسبت به این همه جنگ و تعدی و زورگویی حساسیت فصلی و مقطعی نداری. تو چطور آدمی هستی که ذبح آرمان‌ها پای آدم‌ها را می‌بینی و چیزی نمی‌نویسی. اصلا انگار کلا حساسیت فصلی‌ات را کنده‌ و انداخته‌اند جلوی سگ سیاهی تا بخوردش و بعد یک‌نفر هم سر آن سگ دست بکشد. چطور موجودی هستی که این همه قمارخانه اسلامی و بخت‌آزمایی شرعی را می‌بینی و دم نمی‌زنی. حساسیت فصلی؟ حالا هم که ازت خواسته‌اند درباره‌اش بنویسی داری وقت خلق‌ا... را برای این می‌گیری که موقع سرفه‌های بهاره آنتی‌هیستامین می‌خوری یا نئوتادین؛ راستش دارد یادم می‌رود اصلا حساسیت فصلی چیست و چه معنی دارد. جایش را داده به سر شدن همیشگی. بی‌خیال؛ همان آنتی‌هیستامین بهتر است.