زندگی از نو

زندگی از نو


نه گفتن می‌تواند سخت باشد، مخصوصا اگر در جمع دوستان باشید. برای نمونه تعداد زیادی از افرادی که گرفتار اعتیاد شده‌اند نتوانسته‌اند دربرابر پیشنهاد نامناسب دوستان خود مقاومت کنند؛ درست شبیه داستان برخی مصرف‌کنندگانی که ‌برای ترک اعتیاد وارد کمپ‌های ترک اعتیاد می‌شوند.
 از اعتیاد تا استادکاری
 برای جمشید که سه چهار سال پیش حتی نمی‌توانست صاف قدم بردارد، شکست اعتیاد یک موفقیت بزرگ است. او 47 سال دارد و تراشکار است. جمشید حالا یکی از بهترین تراشکاران شهرش است و برای خودش برو و بیایی دارد. پیش از این اما شهرت او در اعتیاد شدیدش بود. زمانی که حتی نمی‌توانست قلم را به دست بگیرد و همیشه در خماری به‌سر می‌برد اما زمانی که کمپ رنجبر و دوستانش باز شد، او را در کمپ بستری کردند. جمشید می‌گوید خاطرات خوشی از درمان دارد. او هر روز انتظار می‌کشید تا برای دعای عهد از خواب بیدار شود و در کلاس‌های پرنشاط مذهبی شرکت کند. شرکت در کارگاه تراشکاری از دیگر علایق او بود. جمشید به کمک گروه روحانیون و روش دینی، بعد از هفت سال اعتیاد تریاک را ترک کرد. پس از بازگشت به زندگی اما مشکلات خود را نشان دادند. او می‌گوید تازه از نو کارش را شروع کرده بود که از طرف اتحادیه مغازه‌اش را بستند. دلیل کار هم روشن بود؛ او هیچ مدرکی، نه مجوز اشتغال و نه مجوز تراشکاری نداشت. به همین دلیل، رنجبر دوباره به میدان آمد و کمکش کرد. در زمانی که جمشید می‌گوید خیلی افسرده بود و به فکر مصرف دوباره افتاده بود، شیخ‌المعتادین، با مسؤولان اتحادیه صحبت کرد تا از او آزمون بگیرند. جمشید اما بی‌سواد است و حتی نمی‌تواند اسمش را بنویسد. به همین دلیل آزمون را عملی و بدون نوشتن از او گرفتند. حالا چند سالی می‌شود که همه راسته بازار شهر، جمشید را که می‌بینند جلوی پایش بلند می‌شوند.
 جشن هر ساله
در شناسنامه علی، تاریخ تولدش ۱۹شهریورماه نوشته شده است. خودش اما می‌گوید در روز دیگری در بیست‌ودوم مردادماه ۹۶ به دنیا آمده است، درست ساعت ۲ بعدازظهر، بعد از این‌که از کمپ ترک اعتیاد خارج شد. اما هشت‌ماه پیش زمانی که علی وارد کمپ ترک اعتیاد شد آن‌قدرها هم سرحال نبود. علی می‌گوید که 12سال، از ۲۰سالگی تا ۳۲سالگی‌اش را در خواب و تاریکی  هروئین مصرف کرده است. در کمپ رنجبر اما دوباره از نو، از خاکستر شخصیتی که با هر تزریق خرد و تخریب شده بود، همچون ققنوسی دوباره متولد شد. علی درباره روزهای خوشی که در کمپ داشته است، می‌گوید از زمانی که در نماز جماعت شرکت می‌کرد و از همان زمان تا حالا نمازخوان شده؛ او می‌گوید: «آشتی با خدا باعث شد دوباره به زندگی برگردم.» علی می‌گوید قبل از این، سه بار دیگر در کمپ خوابیده است اما آخرین کمپی که آنجا حضور داشت، کمپ خاص رنجبر بود. او حالا یک آرایشگاه دارد، آب زیر پوستش رفته و چاق شده است، ازدواج کرده و یک دختر سه‌ساله دارد. علی می‌گوید که هر سال تاریخ تولد واقعی‌اش را که در مردادماه است، جشن می‌گیرد.