لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی

یک پرونده جمع و جور برای رابطه نوجوان و کتاب به بهانه دومین جای خالی نمایشگاه بین‌المللی کتاب

لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی

در عصر ما قبل از کرونا، نمایشگاه بین المللی کتاب هر سال اواسط اردیبهشت ماه برگزار می‌شد، نمایشگاهی که با توجه به تاثیر کرونا بر کشور، سی و سومین دوره آن با ۹ ماه تاخیر در بهمن سال گذشته برگزار شد و زمان برگزاری سی و چهارمین دوره آن که در شرایط عادی باید همین روزها و در اردیبهشت سال ۱۴۰۰ برگزار می‌شد، هنوز مشخص نیست. دسترسی آسان به عنوان کتاب‌ها با سلیقه‌های مختلف، قیمت مناسب خرید با توجه به تخفیف‌ها و بن‌های دانشجویی و دانش آموزی، دو دلیل اصلی استقبال از نمایشگاه کتاب بود. حالا جدای از برگزار شدن یا نشدن نمایشگاه کتاب، آیا برگزار نشدن آن در دو سال اخیر احساس می‌شود؟ نقش کتاب در سبد خرید جامعه کجاست و به زبان ساده تر آیا ما کتاب‌خوان هستیم یا نه؟ همین سوالات باعث شده پرونده این شماره از نوجوانه را به بررسی نبض کتاب در جامعه اختصاص دهیم.

بخواهیم یا نخواهیم این‌که چقدر اهل مطالعه‌ایم، نشان می‌دهد جامعه ما چقدر رشد فرهنگی داشته. مثلا کشورهایی مثل ژاپن و شبه جزیره اسکاندیناوی، خیلی اهل مطالعه هستند و همین باعث شده در جهان به وجهه فرهنگی شان شناخته شوند. اما شاید برایتان جالب باشد که سه کشور اول با بیشترین آمار مطالعه در جهان به ترتیب، هندوستان، تایلند و چین هستند؛ با میانگین ۹ ساعت مطالعه در هفته. متاسفانه آمار دقیقی در مورد نرخ مطالعه در ایران وجود ندارد. اعداد متفاوتی اعلام شده که بازه اختلاف آنها از فاصله شوت مهدی قائدی تا دروازه الاهلی عربستان بیشتر است. آمارهای ضدونقیضی که در آنها سرانه مطالعه هر ایرانی بین ۲ الی ۷۰ دقیقه در روز متغیر است.
آمارها نشان می‌دهد در خوشبینانه‌ترین حالت که محال است، سرانه مطالعه‌ هر ایرانی در هفته نزدیک به ۸ ساعت است و در حالت بدبینانه‌‌، سرانه را باید ۱۴ دقیقه در هفته، در نظر گرفت که فاجعه است. البته همین تناقض در آمار، از رسمیت این آمار کم می‌کند. باید این واقعیت را پذیرفت که فرهنگ کتابخوانی در وضعیت موجود به مراتب بدتر از فرهنگ رانندگی‌مان است و تنها اقشار خاص جامعه، کتاب جایگاهی در سبک زندگی‌شان دارد.
 بد نیست سری هم بزنید به جدول مربوط به چند انتشارات که در صفحه 7 آورده ایم.



نیازهای اولیه هر انسان را که همه می‌دانیم؛ خوراک، پوشاک‌ و مسکن. قطعا این را هم شنیده‌ایم که غذای روح کتاب است. سبد هزینه‌های یک خانواده‌ها را که بررسی کنیم می‌بینیم، کتاب جایگاهی در این سبد خرید ندارد. نتیجه می‌گیریم که 90 درصد مردم جامعه به روح اعتقاد ندارند!
به خاطر دارم زمانی که نمایشگاه کتاب برگزار می‌‌شد، صف سیب زمینی سرخ کرده، بیشتر از صف خرید آخرین کتاب نویسندگان خوب کشور بود. این حجم از عدم توجه به غذای روح، در طول سال و در سطح شهر، اختلافش بارها و بارها، بیشتر از نمایشگاه کتاب است.  اما کاش باور می‌کردیم که کتاب به اندازه نان و پنیر و روغن و گوشت، باید در سبد خرید خانواده باشد. به گونه‌ای که اگر یک شب بدون کتاب سرمان روی بالش رفت تا صبح نتوانیم چشم روی هم بگذاریم. آن هم نوجوان هایی که بیشتر از همه نیاز به همین نوع تغذیه روحی دارند و البته وقت بیشتری هم برای آن.  بهتر است در این مورد چشم نوجوان‌ها به دست والدین شان نباشد چون بعید‌می‌دانم اغلب آنها هم اهل مطالعه باشند.




گفتیم یکی از دلایل استقبال از نمایشگاه کتاب، قیمت‌های نسبتا مناسب و تخفیف‌های آن بود. آمار نشان می‌دهد تنوع انتشارات در حوزه‌های مختلف در سال‌های گذشته افزایش یافته اما مساله‌ای که بیش از تنوع‌ کتاب‌ها رشد کرده، قیمت کتاب‌هاست. قطع شدن سهمیه کاغذ ناشران، تحریم‌‌ها، بالا رفتن قیمت ارز، گرانی لوازم جانبی چاپ و در کنار همه اینها چند برابر شدن قیمت کاغذ نسبت به سال‌های گذشته باعث شده تهیه کتاب برای اقشار کم درآمد، دانشجویان و دانش آموزان دشوار شود و احتمالا باید به زودی منتظر کارشناسانی باشیم که می‌گویند همان‌طور که لازم نیست گوشت و مرغ بخوری، لازم نیست کتابخوانی، مدرسه بروی و چیزی یادبگیری!
حالا مقایسه کنید شرایط کتاب را با این‌که امروز یک نوجوان با صرف هزینه ۳۰ هزار تومان، می‌تواند ۱۰ گیگ اینترنت بخرد و ۱۰ فیلم دانلود کند، ولی در حال حاضر با ۳۰ هزار تومن آیا می‌شود کتاب مناسبی را خریداری کرد؟



ندیده مطمئنم همه شما آدم‌های خوش سلیقه‌ای هستید مثلا در انتخاب لباس. نشانه‌اش هم این‌که وقتتان را صرف خواندن نوجوانه می‌کنید! در مورد انتخاب کتاب هم طبیعتا این خوش سلیقگی مهم است. خرید کتاب قاعدتا بر پایه محتوای آن است؛ در میان انبوه کتاب‌ها، انتخاب کتاب مناسب در رشد سطح فکری جامعه
تأثیر دارد. حالا اگر جامعه ما بیشتر اقبالش به مطالعه ملت عشق و کتاب‌های برایان تریسی است، دلیلش چیست؟
رشد فضای مجازی باعث شده که کتاب‌های سطحی و بی‌محتوا در شرایط فعلی بیشتر روی بورس باشد. به طور مثال:
یک کتاب ۱۱۰ صفحه‌ای از یک مجری معروف که به چاپ ۲۸ رسیده است. ویژگی خاص این کتاب، سفید بودن تمامی صفحات آن است و در واقع هدف اصلی آن، این است که بگوید مردان هیچ چیز درباره زنان نمی‌دانند. یا «من سر قولم هستم»، کتاب امیر علی ق، یکی از اینفلوئنسرهای اینستاگرام که نزدیک به ۳۰۰ هزار نفر دنبال‌کننده دارد؛ محتوای این کتاب به عکس‌ها و متن‌ پست‌‌های اینستاگرامی او در صفحه شخصی‌اش محدود می‌شود. این کتاب در سی و دومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب، جزو پرفروش‌ترین کتاب‌ها بود. درحالی که خیلی از آثار نویسندگان فرهیخته و باتجربه بیشتر از ۵۰۰ نسخه به فروش نمی‌رود.




حالا اصلا منی که می‌گویم بروید سراغ کتاب هایی با محتوای مناسب، رویم می‌شود کتاب‌های زیادی هم به شما معرفی کنم؟ یا اصلا این تعداد کتاب که دل شما را هم جذب کند وجود دارد؟ کتاب‌های ادبیات کودک و نوجوان موجود در بازار، عمدتا از نظر کیفیت محتوا و تصویر ضعیف است؛ و تازه اکثرشان هم ترجمه هستند و داستان‌شان ربطی به فرهنگ و فهم نوجوان ایرانی ندارد. ادبیات کودک و نوجوان در هر کشور و فرهنگی متفاوت است؛ با یک نگاه کلی به ادبیات کودک و نوجوان در جهان، می‌بینیم که هر کدام از این فرهنگ‌ها بسته به فرهنگ  خود به سمت و سویی حرکت می‌کنند. ترجمه کتاب‌هایی که با فرهنگ ما سنخیتی ندارند، به این دلیل که ناشر اولویتش فروش کتاب است، باعث می‌شود نبض حوزه ادبیات نوجوان به خوبی نزند. انگار حوزه ادبیات کودک و نوجوان، نویسندگان صاحب فکر و قلم زیادی را در خود جا نداده و برخی از همین بزرگواران هم متاسفانه شناختی به فضای نوجوان امروزی ندارند.



مغز ما مثل یک کوه یخی است که بخش اعظمی از آن زیر آب و بخش اندکی  روی آب است. بخش اندک روی آب همان ضمیر خودآگاه است که دربرابر اخبار به‌صورت کاملا هشیار عکس العمل نشان می‌دهد. بخش بزرگتر که زیر آب است همان ناخودآگاه ماست که مخاطب بصورت بی‌اراده در این بخش از مغز خود، تاثیر می‌پذیرد. رسانه‌های جمعی عمدتا روی بخش ناخودآگاه ذهن ما تاثیر می‌گذارند.
وقتی دارید کتاب می‌خوانید یا مطالب همین نشریه را، تخیل تان هم به چالش کشیده می‌شود و به چیزهایی که می‌خوانید فکر می‌کنید و تصویر مورد نظر خودتان توی ذهنتان شکل می‌گیرد. برعکس هرچه یک رسانه تخیل ما را کمتر درگیر کند و تصاویر را خودش برای ما شکل دهد و استفاده از آن به تمرکز کمتری نیاز داشته باشد، ضمیر ناخودآگاه ما را بیشتر درگیر خواهد کرد. مانند فیلم و شبکه‌های اجتماعی که قدرت تفکر و تامل را از ما می‌گیرد.
به خاطر دارم که ویکتور هوگو، نویسنده فرانسوی، گفته بود: برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی نیست کتاب‌ها را سوزاند، کافی است کاری کنید مردم آنها را نخوانند.شاید دلیل این حرف این است که وقتی سراغ کتاب نرویم کم کم تخیل و تفکر هم از جامعه گرفته می‌شود.