نسخه Pdf

بازگشت به آینده

نگاهی به عوامل موفقیت برنامه «زندگی پس از زندگی»

بازگشت به آینده

درباره این‌که چرا برنامه «زندگی پس از زندگی» توانست به فصل دوم برسد و رکوردهای بسیاری را در جلب مخاطب در برنامه‌های غیرنمایشی جابه‌جا کند، خیلی می‌شود حرف زد اما نویسنده این سطور علاقه دارد موضوع را از بی‌ربط‌ترین اما مؤثرترین بخش پنهان ماجرا آغاز کند. ازآنجاکه برنامه‌هایی که سؤال بپرسند و به‌دنبال جواب بگردند، کم داریم! البته تاحدی می‌شود حق داد چون فقط ظاهر این اتفاق ساده است اما واقعیت این است که مهم‌ترین بخش کار رسانه‌ای، سؤال خوب پرسیدن و سؤال خوب را درست پرسیدن است. نمی‌دانم دقیقا از کی مبتلا شدیم به این بیماری که فکر کردیم رسانه ملی مدام باید به همه‌چیز جواب بدهد و هیچ‌وقت نخواهد که خود را در کنار ذهن پرسشگر یک مخاطب بگذارد و همراه او بپرسد و همگام با او، مسیر رسیدن به جواب را طی کند اما به‌هرحال این ابتلا، اتفاق افتاده و ما را از هدف دور کرده است. هدف این نوشته آسیب‌شناسی این ابتلا نیست بلکه قرار است توجه بدهد که برنامه زندگی پس از زندگی پس از مدت‌ها خیلی ناخودآگاه با موضوعی آغاز به کارکرده که این معضل را تا حدود قابل قبولی از سر راه برداشته است.



        رمز و رازهای  مرگ
ماسال‌هاست مرگ را بایکوت کرده بودیم. چرا؟ اصلا حتی معلوم هم نیست چون حتی اگر از کنجکاوی‌های انسانی درباره آن‌هم بگذریم باز قاعدتا باورهای مهم دینی ما باید باعث شود به این موضوع بپردازیم اما در کمال ناباوری واقعا مرگ را بایکوت کرده بودیم شاید چون نمی‌دانستیم چطور باید درباره این حقیقت سترگ حرف زد. بنابراین نمی‌شود درباره علت موفقیت برنامه‌ای با موضوع مرگ، جست‌وجو کرد و به آن فکر نکرد. فقط ایده، گاهی همه عامل موفقیت یک برنامه تلویزیونی می‌شود اما حداقلش این است که اگر برنامه‌ای موفق باشد، بی‌تردید سهم بزرگی از آن را باید در ایده‌اش پیدا کرد. از یک‌سو، شکستن این سکوت بی‌علت از حیث رسانه‌ای عامل موفقیت زندگی پس از زندگی بوده و از حیث محتوایی هم این برنامه سراغ مساله‌ای رفته است که بی‌بروبرگرد برای تک‌تک انسان‌ها کنجکاوی برانگیز و پرسش‌ساز است. زندگی پس از زندگی روی نقطه‌ای دست می‌گذارد که هر مخاطبی حتی اگر متنفر یا بسیار وحشت‌زده باشد از این‌که به آن فکر کند، بازهم مجبور است گهگاهی در ضمیر خودش به‌دنبال مرگ و مابعد آن بگردد.

       پرداخت خوب برای ایده خوب
  ایده اغلب کافی نیست. خیلی بستگی دارد به این‌که مساله محوری برنامه چطور طرح می‌شود و از چه منظری، مخاطب را دعوت می‌کند تا درباره‌اش بیندیشد. آیا زندگی پس از زندگی در این بخش هم موفق بوده است؟ اینجا می‌توانیم باهم مخالف باشیم به‌جز این‌که واقعا یک حداقلی برای توافق وجود دارد. به‌طور بالقوه، برنامه‌ای درباره مرگ در تلویزیون می‌توانست از منظرهای گوناگونی به ثمر برسد؛ می‌شد یک برنامه گفت‌وگومحور از جنس مرسوم باشد که کارشناسی در آن به بیان نظرات و روایات درباره مرگ بپردازد، یا می‌شد مستندهایی درباره غسالخانه‌ها و گورستان‌ها را به نمایش گذاشت و به‌جای آن‌سوی مرگ، مثل همیشه از این‌سوی آن حرف زد و ده‌ها ایده دیگر که می‌توانست در تعیین منظر برنامه نقش تعیین‌کننده داشته باشد اما زندگی پس از زندگی از منظری غریب و درعین‌حال مرسوم به ماجرا پرداخته است.
موضوع تجربه نزدیک به مرگ یا همان( NDE (near-death experience لااقل 40سال است که به مطالعات آکادمیک در اروپا و آمریکا راه‌یافته و تا جای ممکن موردمطالعه قرارگرفته است. فارغ از جذابیت موضوع که عامل تولید فیلم‌های بسیاری با همین رده اسمی شده و کتاب‌هایی هم از تجربیات تجربه‌گران به چاپ رسیده است، آورده‌های بسیاری هم در حوزه‌های روان‌شناسی و عصب‌روان‌شناسی و الهیات سایر ادیان مانند مسیحیت داشته است. بنابراین برنامه زندگی پس از زندگی نه‌تنها منظر درستی را برای طرح موضوع مرگ اتخاذ و تلاش کرده تا به آن‌سوی مرگ بیش از این‌سوی، التفات داشته باشد، لحن درستی را هم برای صحبت درباره آن به کار گرفته است.    تنها با لحن پژوهشی از جنس تجربه‌نگاری‌های روان‌شناسان و روانپزشکان است که می‌شود به واکاوی دریافت‌های تجربه‌گران نزدیک شد بدون آن‌که ادعا داشت نظر قطعی همین است و جز این نیست. رویکرد پوزیتیویستی علوم‌تجربی دست‌کم در این یک مورد هم برای برنامه تلویزیونی جذابیت‌ساز است و هم می‌تواند موید علوم وارده ما در قرآن‌کریم و روایات باشد. چنان‌که در هر قسمت از برنامه نیز هر دوی این وجوه، یکی از طریق ارتباط مجازی با پژوهشگران سایر نقاط جهان و دیگری از مسیر دعوت از کارشناسان مذهبی مورد توجه قرار گرفته است.

        مرگ واقعا چه شکلی است؟
آیا همه انسان‌ها، مرگ را به همین صورتی تجربه خواهند کرد که در صحبت‌های تجربه‌گران این برنامه گفته می‌شود؟ اصلا اگر این‌طور هم باشد باز چیز قابل‌اثباتی هرگز دست ما را خواهد گرفت؟ چطور می‌شود مطمئن بود دیگرانی باشند که تجربیاتی خلاف این موارد را مشاهده کرده اما هیچ‌وقت سخنی درباره‌شان نگفته باشند؟ اصلا دانستن این تجربه‌ها چه فایده‌ای برای مخاطبان دارد؟ آیا امکان شیادی و خرافه‌سازی در این دست موضوعات وجود ندارد؟ همه این سوالات و بسیاری از سوالات دیگر، موید موفقیت برنامه است. اساسا برنامه موفق تلویزیونی، برنامه‌ای است که حتی مخالفین خود را هم به زمین بازی بکشاند و آنان را خودآگاه یا ناخودآگاه قانع کند که در بستر دلخواه او سوال بپرسند حتی اگر جوابی برایشان نداشته باشد. بر این اساس زندگی پس از زندگی یک تجربه جدید برای برنامه‌های گفت‌وگومحور تلویزیون محسوب می‌شود. لااقل برای شبکه چهار که حتما همین طور است.

     نسبت اسلام ورسانه با  آن دنیا
بشر به اندیشیدن درباره مرگ نیاز مبرم دارد و تا همین حالا زیادی در این کار تاخیر کرده است. اگر به تغییر زندگی همین تجربه‌گرانی که در برنامه حاضر شده‌اند هم نگاه کنیم درخواهیم‌یافت که مرگ، آنچنان سترگ بر انسان تاثیر می‌گذارد که قادر است تمام زندگی بازیافته پس از خود را برای شخص تجربه‌گر تحت تاثیر قرار دهد. مرگ، خشونت‌ها را به مهربانی بدل می‌کند، قلدرها را سربه‌زیر و بی‌تفاوتی نسبت به جهان را بدل به مسؤولیت‌پذیری و دغدغه‌مندی می‌کند. مرگ می‌تواند از یک بداخلاق، یک انسان سالم بسازد و پرخاشگری‌ها را درمان کند و انسان را نسبت به محیط‌زیست و طبیعت، حساس و مهربان نماید. اندیشیدن به مرگ، برای بشر و کره‌زمین خوب است و این سکولارترین شکلی است که بازهم برای همه سودمند است. آیا با صحبت‌کردن درباره مرگ به این شکل به دام سکولاریته خواهیم افتاد؟ خوب، این از آن دست پرسش‌هایی است که باید نگران جواب‌هایش بود اما چتر گفتمانی هم همیشه بر سر این دست موضوعات سایه‌می‌اندازد. همان‌قدر که مشاهدات تجربه‌گران برنامه زندگی پس از زندگی مملو از عناصر دینی است به همان اندازه هم دریافت مخاطب برنامه از این گفت‌وگوها می‌تواند دینی باشد. به‌هرحال مرگ و زندگی پس از آن موضوعی است که بخش بزرگی از کتاب مقدس دین اسلام را به خود اختصاص داده و نمی‌شود با بایکوت‌کردنش، حق آن را بجا آورد. باید بگردیم و بهترین راه را برای صحبت درباره مرگ پیدا کنیم، چون حتی اگر نظر به همان فواید مادی در سطح سکولار داستان هم نداشته باشیم، خداوند از ما خواسته تا مرگ را جدی بگیریم و یاد آن را مایه اصلاح اخلاق و رفتار خود در قبال خداوند، سایر مردم و جهان خلقت قرار دهیم.

      باید از برنامه مراقبت کرد
  موفقیت نه‌تنها نقطه پایان برنامه نیست بلکه تازه آغاز ماجراست. اولا حراست از حیثیت برنامه در چنین موضوعاتی و جلوگیری از توابع اجتماعی آن می‌تواند مساله‌ای مهم باشد و بر اعتماد و انگیزه‌های مخاطبان اثرات اجتناب‌ناپذیری بگذارد. بنابراین در اولین گام حفظ موفقیت را باید مهم‌ترین عامل پایداری آن دانست. ثانیا توسعه دادن موفقیت، محصول بازشناسی موضوع و به‌روز نگه‌داشتن آن است. این اتفاق هم طبعا اگر مورد توجه برنامه‌سازان قرار گیرد، خود را ناگزیر در وله‌ها و جزئیات دیگر برنامه نشان خواهد داد. زندگی پس از زندگی، موفقیتی نیازمند حراست و توسعه است.
ضمیمه نوجوانه
تیتر خبرها