زاویـه دید
سازندگان این دست آثار بدون تعمق در سوالات اساسی، به چند علت به سمت نمایش مثبت تجرد و نمایش منفی تاهل حرکت کردهاند:
تمرکز بر یک خردهفرهنگ خاص
به محض این که نوشتن یک فیلمنامه را آغاز کنید متوجه خواهید شد شخصیتها و زندگیهایشان شما را گیر میاندازند و حتی اگر بخواهید هم نمیتوانید از اقتضائات فرهنگی و اجتماعی خردهفرهنگی که آنها در آن زندگی میکنند، عبور کنید. مثلا اگر پایگاه اجتماعی شخصیت اصلی داستان شما، در طبقه متوسط تهراننشین باشد، نمیتواند در خانهای در جنوب شهر زندگی کند. تفریحاتش از نوع دیگری هستند و با چالشهای متفاوتی روبهرو میشود. حتی اگر بخواهید یک موضوع مشترک مثل همین موانع تاهل را برای دو آدم از دو پایگاه اجتماعی-اقتصادی متفاوت نشان دهید، باز هم برخورد آنها با این موضوعات متفاوت میشود، بعضی کتشها از سوی آنها، غیرباورپذیرتر و بعضی قابل درکتر هستند.
حالا سریالها را در ذهن خود مرور کنید. اغلب آنها داستانهایی را در طبقه متوسط و بالای تهران روایت میکنند و این انتخاب، ناخودآگاه، تصمیماتی را به نویسندگان آنها تحمیل میکنند همانطور که خروجیهای غالبا همسانی را هم پیش چشم مخاطبان میگذارند. مثلا همه مجردها، سبک زندگیهای بیقید و بندی دارند که از آزادیهای بالقوه یک انسان مجرد در مقایسه با یک متاهل هم فراتر میرود و بیش از آن که سبک زندگی عموم مجردهای جامعه را به نمایش بگذارد، بیمسؤولیتی و بیقیدی قشری خاص را معیار همه میکند. از سوی دیگر خانوادههای متزلزل و روابط سرد و چندضلعی هم در تضعیف قطب دیگر ماجرا یعنی تاهل، اثرگذارتر عمل میکنند.
فقدان بنیه روانشناختی و جامعهشناختی در فیلمنامهنویسان
سالهاست در مورد سینمای ایران هم این سوال مطرح میشود که کدام کارگردانها بر اساس شناخت دقیقتری از جامعه فیلم میسازند و کدامیک قدرت بیشتری در هماهنگ کردن کنشها و تصمیمات شخصیتها با وضعیت روانی آنها در موقعیتهای خاص را دارند. تعداد این کارگردانها زیاد نیست. این را هم در نظر بگیرید که این نوع دقتها در سریالها، حساسترند چرا که فرصت برای به وجود آمدن ناهماهنگی میان شخصیت و موقعیت هم بیشتر است.
شما همیشه میتوانید هنگام تماشای یک فیلم بپرسید «آیا چنین شخصیتی در چنین موقعیتی واقعا این واکنش را نشان میدهد؟» و بعد تصور کنید جایگزین آن چه میتوانست باشد. مثلا چرا در سریالهای نمایش خانگی، گزینه ازدواج نمیتواند به عنوان راهحل مشکلاتی چون اعتیاد و بیمسؤولیتی نگریسته شود؟ چرا برخلاف برخی آمارهای ارائه شده، تجرد به عنوان عامل برخی خلاهای روحی و عاطفی، بهانه پرداخت داستانها قرار نمیگیرد؟ چرا برخلاف جامعه که مشکلات اقتصادی را مانع تاهل میداند، اقشار مرفه این سریالها، بیشتر به سبک زندگی مجردی عادت دارند؟ همین موضوع اتفاقا نشان میدهد زیر پوست توجیه مشکلات اقتصادی، یک اشتباه فرهنگی خوابیده که چندان علاقهای نداریم درباره آن حرف بزنیم و اتفاقا فیلمها به طور ناخودآگاه در حال طرح کردنشان هستند.
تقابلهای اشتباه و شروط اضافی
آیا نمایش تاهل به عنوان یک ارزش مثبت در گرو نمایش تجرد به عنوان یک ارزش منفی است؟ یعنی همیشه متاهلهای خوشبخت باید در کنار مجردهای بدبخت نشان داده شوند؟ واقعیت این است همین الان این دو ارزش در بسیاری از سریالها کاملا معکوس نمایش داده میشوند و تقابل غلیظ مجرد خوشبخت با متاهل بدبخت، به شکلی نامانوس وارد این فیلمها شده است. اما باید توجه داشت تنوع روایت میتواند مستلزم چنین شروط اضافهای نباشد. تجرد همانطور که در قرآن نیز توصیه شده میتواند عفیفانه و آرام و نسبتا شاد و همراه با امتیازاتی طبیعی باشد. در عین حال به شکلی واقعگرایانه در برابر امتیازاتی قرار گیرد که زندگی تاهلی برای طرفین به ارمغان میآورد.
درک نادرست سازندگان
از برخی حواشی و جدالها میشود فهمید برخی فیلمسازان به شبکه نمایش خانگی به چشم منطقهای امن برای بههم ریختن همه روایتهای جاافتاده و جابهجا کردن ارزشهای مثبت اجتماعی مینگرند. این درحالی است که بسیاری از این قیودات صرفا خطوط قرمز دستگاههای فرهنگی نیستند بلکه خطوط فکری و زیستی واقعی مردمند و برهم زدن این قواعد منجر بهثباتی اجتماعی و فروپاشی درونی خانوادهها و به تبع آن افزایش معضلاتی چون طلاق، خشونتهای خانگی، جنایات و بسیاری
دیگر میشود.
فضای باز فیلمسازی نباید معادل با عبور از نگاه دلسوزانه و انسانی به جامعه پنداشته شود و شاید لازم است برخی ارزشها را یک بار دیگر برای خودمان درونی کنیم. همانطور که برخی دیگر از سریالهای فعلی در شبکههای VOD مبتنی بر همین ارزشهای درونی شده هستند خانواده، بهرغم وجود مشکلات دستکم به عنوان هستهای گرم و همبند نشان داده میشود و ازدواج، آدم بد قصههای آنها نیست.
تمرکز بر یک خردهفرهنگ خاص
به محض این که نوشتن یک فیلمنامه را آغاز کنید متوجه خواهید شد شخصیتها و زندگیهایشان شما را گیر میاندازند و حتی اگر بخواهید هم نمیتوانید از اقتضائات فرهنگی و اجتماعی خردهفرهنگی که آنها در آن زندگی میکنند، عبور کنید. مثلا اگر پایگاه اجتماعی شخصیت اصلی داستان شما، در طبقه متوسط تهراننشین باشد، نمیتواند در خانهای در جنوب شهر زندگی کند. تفریحاتش از نوع دیگری هستند و با چالشهای متفاوتی روبهرو میشود. حتی اگر بخواهید یک موضوع مشترک مثل همین موانع تاهل را برای دو آدم از دو پایگاه اجتماعی-اقتصادی متفاوت نشان دهید، باز هم برخورد آنها با این موضوعات متفاوت میشود، بعضی کتشها از سوی آنها، غیرباورپذیرتر و بعضی قابل درکتر هستند.
حالا سریالها را در ذهن خود مرور کنید. اغلب آنها داستانهایی را در طبقه متوسط و بالای تهران روایت میکنند و این انتخاب، ناخودآگاه، تصمیماتی را به نویسندگان آنها تحمیل میکنند همانطور که خروجیهای غالبا همسانی را هم پیش چشم مخاطبان میگذارند. مثلا همه مجردها، سبک زندگیهای بیقید و بندی دارند که از آزادیهای بالقوه یک انسان مجرد در مقایسه با یک متاهل هم فراتر میرود و بیش از آن که سبک زندگی عموم مجردهای جامعه را به نمایش بگذارد، بیمسؤولیتی و بیقیدی قشری خاص را معیار همه میکند. از سوی دیگر خانوادههای متزلزل و روابط سرد و چندضلعی هم در تضعیف قطب دیگر ماجرا یعنی تاهل، اثرگذارتر عمل میکنند.
فقدان بنیه روانشناختی و جامعهشناختی در فیلمنامهنویسان
سالهاست در مورد سینمای ایران هم این سوال مطرح میشود که کدام کارگردانها بر اساس شناخت دقیقتری از جامعه فیلم میسازند و کدامیک قدرت بیشتری در هماهنگ کردن کنشها و تصمیمات شخصیتها با وضعیت روانی آنها در موقعیتهای خاص را دارند. تعداد این کارگردانها زیاد نیست. این را هم در نظر بگیرید که این نوع دقتها در سریالها، حساسترند چرا که فرصت برای به وجود آمدن ناهماهنگی میان شخصیت و موقعیت هم بیشتر است.
شما همیشه میتوانید هنگام تماشای یک فیلم بپرسید «آیا چنین شخصیتی در چنین موقعیتی واقعا این واکنش را نشان میدهد؟» و بعد تصور کنید جایگزین آن چه میتوانست باشد. مثلا چرا در سریالهای نمایش خانگی، گزینه ازدواج نمیتواند به عنوان راهحل مشکلاتی چون اعتیاد و بیمسؤولیتی نگریسته شود؟ چرا برخلاف برخی آمارهای ارائه شده، تجرد به عنوان عامل برخی خلاهای روحی و عاطفی، بهانه پرداخت داستانها قرار نمیگیرد؟ چرا برخلاف جامعه که مشکلات اقتصادی را مانع تاهل میداند، اقشار مرفه این سریالها، بیشتر به سبک زندگی مجردی عادت دارند؟ همین موضوع اتفاقا نشان میدهد زیر پوست توجیه مشکلات اقتصادی، یک اشتباه فرهنگی خوابیده که چندان علاقهای نداریم درباره آن حرف بزنیم و اتفاقا فیلمها به طور ناخودآگاه در حال طرح کردنشان هستند.
تقابلهای اشتباه و شروط اضافی
آیا نمایش تاهل به عنوان یک ارزش مثبت در گرو نمایش تجرد به عنوان یک ارزش منفی است؟ یعنی همیشه متاهلهای خوشبخت باید در کنار مجردهای بدبخت نشان داده شوند؟ واقعیت این است همین الان این دو ارزش در بسیاری از سریالها کاملا معکوس نمایش داده میشوند و تقابل غلیظ مجرد خوشبخت با متاهل بدبخت، به شکلی نامانوس وارد این فیلمها شده است. اما باید توجه داشت تنوع روایت میتواند مستلزم چنین شروط اضافهای نباشد. تجرد همانطور که در قرآن نیز توصیه شده میتواند عفیفانه و آرام و نسبتا شاد و همراه با امتیازاتی طبیعی باشد. در عین حال به شکلی واقعگرایانه در برابر امتیازاتی قرار گیرد که زندگی تاهلی برای طرفین به ارمغان میآورد.
درک نادرست سازندگان
از برخی حواشی و جدالها میشود فهمید برخی فیلمسازان به شبکه نمایش خانگی به چشم منطقهای امن برای بههم ریختن همه روایتهای جاافتاده و جابهجا کردن ارزشهای مثبت اجتماعی مینگرند. این درحالی است که بسیاری از این قیودات صرفا خطوط قرمز دستگاههای فرهنگی نیستند بلکه خطوط فکری و زیستی واقعی مردمند و برهم زدن این قواعد منجر بهثباتی اجتماعی و فروپاشی درونی خانوادهها و به تبع آن افزایش معضلاتی چون طلاق، خشونتهای خانگی، جنایات و بسیاری
دیگر میشود.
فضای باز فیلمسازی نباید معادل با عبور از نگاه دلسوزانه و انسانی به جامعه پنداشته شود و شاید لازم است برخی ارزشها را یک بار دیگر برای خودمان درونی کنیم. همانطور که برخی دیگر از سریالهای فعلی در شبکههای VOD مبتنی بر همین ارزشهای درونی شده هستند خانواده، بهرغم وجود مشکلات دستکم به عنوان هستهای گرم و همبند نشان داده میشود و ازدواج، آدم بد قصههای آنها نیست.