تو حاضری برای عشقمون چکار کنی؟
فالوئرها شستها بالا
سیدمیلاد ناظمی روزنامهنگاری که عاشق شهرت است ولی نه به هر قیمتی
در همین روزهایی که فشار اقتصادی زیاد شده، به خیابان بروید و بگویید هرکس روی چهارپایه برود و با صدایش مردم را جمع کند و درنهایت با آفتابه شیرموز بخورد، يک میلیون پاداش میگیرد. چند نفر حاضر به این کار میشوند؟ حالا فرض کنید به جای شیرموز، آفتابه را با آب جوب پر کنید و رقم پاداش را به دو میلیون افزایش دهید. آنوقت چه میشود؟ در همین روال مبلغ جایزه را مدام بیشتر کنید اما به کثافتبار بودن حرکت اصلی بیفزایید و بازیگرتان را بیشتر از قبل شبیه دلقکها کنید. احتمالا بعد از چند مرحله هیچ انسانی حاضر نمیشود بازیگر صحنه پر از حماقتی شود که شما طراحیاش کردهاید. چرا که در دنیای واقعی آدمها آبرویی دارند و حس میکنند هر کاری را نباید به ازای پول انجام داد. البته اینرا میدانیم که پول همه چیز نیست و لابد چیزهای بالاتری هم وجود دارد که آدم حاضر میشود به خاطرش کارهای عجیب و غریب بکند.
مثلا چطور میشود؟ بیایید فرض کنیم مسعود روشنپژوه با هليکوپتر مسابقه محله از آسمان فرود میآید و در حالیکه ملت با صدای بلند فریاد میزنند «یک و یک و یک. دو و دو و دو. سه و سه و سه. مسابقه محله!» بگوید روی این چهارپایه برو و با آفتابه آب جوب بخور. در همین نقطه طلایی است که میبینیم مردم یکدیگر را هل میدهند تا به چهارپایه برسند. چرا؟ چون تشویق آدمها و هیجان شهرت، آدمیزاد را به این حال و روز میاندازد. تازه یک چهارپایه مخاطبان محدودی را میتواند به خود جلب کند. آدمیزاد برای چنین تشویقی حاضر است هزار تا کار بدتر را انجام دهد تا بیشتر دیده شود. مثلا میآید هرچیزی که دمدستش هست را میخورد و فیلمش را ضبط میکند تا به دست همگان برساند و مشهور شود. این شهرت، این تشویق و این لایک دقیقا همان چیزی است که از پول باارزشتر است و حس بهتری ایجاد میکند. چه کسی از تحسین بدش میآید؟ اصلا خود شما ترجیح میدهی ثروت قارون را داشته باشی و کسی برایت شست نفرستد یا بهعنوان یک آدم عجیب و غریب شستها به سمتت روانه شوند؟
در این بازی هر شست نشاندادنی ارزشمند است؛ حتی اگر با بدنامی به سمت شما روانه شده باشد. شست که بیاید، پول و تبلیغات هم میآید، چرا که شهرت منفی وجود ندارد و هر مدلش خوب است. آنقدر خوب که یکی از معروفترین خوانندههای کشور میگفت:«اگر روزی برسد که مردم من را فراموش کنند، حاضرم هر کار زشتی انجام دهم تا مجدد در خاطرهها بمانم. چون بدنامی بهتر از بینامی است.»
این حرف را آنهایی میفهمند که طعم شهرت را چشیده باشند. آنها میدانند که لایک باارزشتر از پول و هر چیز دیگری است. آدمها را شاید نشود با پول خرید اما حتما میشود با لایک رویشان قیمت گذاشت. ما هم قیمتی داریم و اگر هنوز خود را نفروختهایم به علت این است که طعم شیریناش را مزهمزه نکردیم والا از ما تا آن اینفلوئنسر دیوانهای که حاضر میشود هر چیزی را تناول کند چندهزار انگشت شست فاصله است.
مثلا چطور میشود؟ بیایید فرض کنیم مسعود روشنپژوه با هليکوپتر مسابقه محله از آسمان فرود میآید و در حالیکه ملت با صدای بلند فریاد میزنند «یک و یک و یک. دو و دو و دو. سه و سه و سه. مسابقه محله!» بگوید روی این چهارپایه برو و با آفتابه آب جوب بخور. در همین نقطه طلایی است که میبینیم مردم یکدیگر را هل میدهند تا به چهارپایه برسند. چرا؟ چون تشویق آدمها و هیجان شهرت، آدمیزاد را به این حال و روز میاندازد. تازه یک چهارپایه مخاطبان محدودی را میتواند به خود جلب کند. آدمیزاد برای چنین تشویقی حاضر است هزار تا کار بدتر را انجام دهد تا بیشتر دیده شود. مثلا میآید هرچیزی که دمدستش هست را میخورد و فیلمش را ضبط میکند تا به دست همگان برساند و مشهور شود. این شهرت، این تشویق و این لایک دقیقا همان چیزی است که از پول باارزشتر است و حس بهتری ایجاد میکند. چه کسی از تحسین بدش میآید؟ اصلا خود شما ترجیح میدهی ثروت قارون را داشته باشی و کسی برایت شست نفرستد یا بهعنوان یک آدم عجیب و غریب شستها به سمتت روانه شوند؟
در این بازی هر شست نشاندادنی ارزشمند است؛ حتی اگر با بدنامی به سمت شما روانه شده باشد. شست که بیاید، پول و تبلیغات هم میآید، چرا که شهرت منفی وجود ندارد و هر مدلش خوب است. آنقدر خوب که یکی از معروفترین خوانندههای کشور میگفت:«اگر روزی برسد که مردم من را فراموش کنند، حاضرم هر کار زشتی انجام دهم تا مجدد در خاطرهها بمانم. چون بدنامی بهتر از بینامی است.»
این حرف را آنهایی میفهمند که طعم شهرت را چشیده باشند. آنها میدانند که لایک باارزشتر از پول و هر چیز دیگری است. آدمها را شاید نشود با پول خرید اما حتما میشود با لایک رویشان قیمت گذاشت. ما هم قیمتی داریم و اگر هنوز خود را نفروختهایم به علت این است که طعم شیریناش را مزهمزه نکردیم والا از ما تا آن اینفلوئنسر دیوانهای که حاضر میشود هر چیزی را تناول کند چندهزار انگشت شست فاصله است.