فضا برای مشاركت تاریك می‌شود

فضا برای مشاركت تاریك می‌شود

مهدی حسین‌زاده جامعه‌شناس


سرمایه اجتماعی از مهم‌ترین وجوه حکمرانی است اما در جامعه ما و در میان بعضی مدیران به اهمیت این موضوع توجهی نمی‌شود و گاهی با تصمیمات عجیب، چوب حراج به سرمایه اجتماعی زده می‌شود. تصمیماتی كه بدون در نظر گرفتن شرایط روحی مردم گرفته می‌شود، میزان اعتماد را روز به روز کمتر  و کمتر هم می‌کند؛ نمونه‌اش قطعی برق در روزهای اخیر. درواقع اعتماد مردم كه همان سرمایه اجتماعی است، دو جنبه دارد؛ بخشی فردی است كه محدود به روابط بین افراد می‌شود. ممكن است من و همكارم، اعتمادمان به همدیگر را از دست بدهیم. همدیگر را قبول نداشته باشیم، پولی به هم قرض ندهیم و قدمی برای كمك به همدیگر برنداریم كه همین هم می‌تواند جامعه را به سمت ناخوشایندی ببرد، اما بخش دیگر آن، جنبه نهادی دارد؛ این‌كه من دیگر به مدیران اعتماد نداشته باشم. در چنین شرایطی من با یك نفر روبه‌رو نیستم، بلكه مجموعه عوامل و اتفاقات در طول زمان دست به دست هم داده تا اعتمادم را به همه‌چیز از دست بدهم. اعتمادی كه وقتی از دست می‌رود، ترمیم آن بسیار سخت می‌شود و زمان بسیار زیادی می‌برد تا دوباره مثل روز اول بشود؛ البته اگر بشود. بدیهی است كه شرایط زندگی امروز، دست و پنجه نرم كردن با ویروس كرونا و بیماری افراد خانواده، فشارهای اقتصادی، از رونق افتادن كسب و كارها و... عرصه را به طور طبیعی بر مردم تنگ كرده است و در این میان، اتفاقی مانند قطعی برق، آن‌هم بدون اطلاع قبلی و با بی‌نظمی فراوان، باری افزون بر دوش مردم گذاشته است؛ مردمی كه به‌واسطه امتحانات دانش‌آموزان، بیماران در خانه مانده، مشاغل دوركار شده و...، قطعی بدون برنامه برق روند زندگی‌شان را دچار مشكل كرده است. پس حق بدهیم كه در چنین شرایطی، طبیعی است كه با كاهش سرمایه اجتماعی كه اعتماد همین مردم است، روبه‌رو شویم. شخصا فكر می‌كنم كه پدیده قطعی برق بدون هیچ توضیحی، یكی از مصداق‌هایی است كه باعث عمیق‌تر شدن زخم بی‌اعتمادی می‌شود؛ در صورتی كه شاید اگر علت این اتفاق به طور صادقانه اعلام می‌شد و عذرخواهی صورت می‌گرفت، مردم می‌توانستند آن را بپذیرند و حتی تحمل كنند. در این بین، فراموش نكنیم كه یكی از تبعات این اتفاقات این است كه مردم خودشان را شریك، همسو و هم‌جهت با سیستم و نهادها نمی‌بینند؛ آن‌وقت است كه میزان مشاركت‌ها در همه اتفاقات جمعی، از رعایت كردن محدودیت‌های كرونایی تا شركت در انتخابات كم می‌شود.  اما سوالی كه در نهایت مطرح می‌شود، این است كه آیا راهی برای احیای سرمایه اجتماعی وجود دارد؟ واقعیت این است كه منطق اجتماعی، منطق صفر و یك نیست؛ برای همین است كه نمی‌توانیم بگوییم خیر، راهی وجود ندارد. چون اگر بخواهیم، ممكن است. طبیعتا اگر بخواهیم، اگر خوب مدیریت كنیم، اگر انعطاف‌پذیری وجود داشته باشد، اگر آگاهی را بالا ببریم و هزاران اگر دیگر، ممكن است كه جامعه به حالت عادی برگردد. البته این‌طور كه شواهد نشان می‌دهد، چنین انگیزه و اراده‌ای برای ترمیم سرمایه از دست رفته وجود ندارد؛ شاید بهتر است كه ما همچنان امیدواریم باشیم كه دولت بعدی، به فكر احیای اعتماد از دست رفته مردم جامعه باشد.