بازگشت به مدرسه
این فیلمنامه بر اساس داستان واقعی این روزهای برخی نوجوانان کشورمان یعنی دانشآموزان پایه نهم و دوازدهم نوشته شدهاست. بهجز شخصیت اصلی، دیالوگ سایر بازیگران براساس نقش آنها در فیلمهای قبلیشان نوشته شدهاست. (با یک جستوجوی ساده میتوانید به ماهیت اصلی دیالوگها هم پی ببرید.)
ساعت 7 صبح / داخلی / منزل
رادیو روشن است و اخبار پخش میشود.
الیزابت (بازیگر فیلم غرور و تعصب) در نقش وزیر آموزش و پرورش: من کش مکشی که در آن هستید رو درک میکنم و خیلی متاسفم که باعث درد کشیدن شما شدم، باور کنید عمدی نبوده. برگزاری امتحانات به صورت حضوری... (دانشآموز با ناراحتی رادیو را قطع میکند)
دانشآموز: «آخه چرا باید امتحانا حضوری باشه؟ من اگه بمیرم کی جوابگوئه؟ اینجوری که به هیچ دردی نمیخورم!»
پاتریک در نقش پدر: «چرا به درد میخوری، باعث میشی بقیه نسبت به خودشون حس بهتری داشته باشن!»
مادر (گزینههای زیادی برای ایفای این نقش داشتیم ولی همه یک حرف میزدند): «از بس که سرت توی گوشیته.»
پسر کیفش را بر میدارد و از منزل خارج میشود به سمت مدرسه حرکت میکند.
روز / خارجی / داخل تاکسی
صدای زنگ گوشی شنیده میشود.
دانشآموز: (اه بازم این، چیکارم داره قبل امتحانی): «الو! دیگه چی از جونم میخوای آقای جک!»
جک (بازیگر فیلم درخشش) در نقش مشاور تحصیلی: «عزیزم. نور دیدگانم! من نمیخوام اذیتت کنم. نذاشتی جملهام تموم بشه. داشتم میگفتم من نمیخوام اذیتت کنم. من فقط میخوام مغزت رو داغون کنم»
گوشی را قطع میکند و متوجه نگاه متعجب راننده میشود.
دانشآموز: «از یه طرف میترسم مریض شم از یه طرف دلم برای مدرسه تنگ شده و نگران امتحاناتمم.»
رد (بازیگر فیلم رستگاری در شاوشنگ) در نقش راننده تاکسی: «این دیوارها (به مدرسه اشاره میکند) یه جورایی مسخرهان. اول از اونا بدت میاد. بعدا بهشون عادت میکنی. بعد یه مدتی هم جوری میشه که به اونا وابسته میشی. این قانونشه. اونا برای زندگی میارنت اینجا و این دقیقا همون چیزی که ازت میگیرن.»
دانشآموز: «نمی دونم این کرونای لعنتی از کجا پیداش شد!»
جوکر در نقش کرونا (یکهو پشت سر دانشآموز ظاهر میشود): «من یه هیولا نیستم من فقط یک شرایط بحرانیام که تو نمیتونی باهاش کنار بیای»
ساعت 10 صبح همان روز/ خارجی/ حیاط مدرسه
دانشآموز: «میدونی بابا! این دنیا دیگه نمیارزه. اگه فشارهای پدرم برای مدرسه اومدن نبود؛ اصلا قید درسو میزدم، تازه مگه همون کلاسای مجازی چش بود. همونطوری درسارو میفهمیدیم دیگه!»
هایمن راث بازیگر فیلم پدرخوانده در نقش بابای مدرسه مهم اینه که حالت خوبه. سلامتی مهمترین چیزه. مهمتر از موفقیت، مهمتر از پول، مهمتر از قدرت.
از بابای مدرسه فاصله میگیرد و روی صندلی امتحان مینشیند. معلم به او نزدیک میشود.
دانشآموز: «آقا واقعا نیاز بود امتحانا حضوری بشه؟!»
بتمن در نقش معلم کار و فناوری: «بله. من به تو نیاز دارم تا دوباره منو به بازی برگردونی.»
در مسیر برگشت به خانه/ داخل اتوبوس
دانشآموز در حال گوش دادن به اخبار با هدفون.
اسکار (بازیگر فیلم فهرست شیندلر) در نقش رئیسجمهور: «به هر کاری که دست زدم حالا میفهمم این من نبودم که شکست خوردم، یه چیزی کم بود، حتی اگه میدونستم اون چی بود؛ هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم چون اون چیز رو نمیشه به وجود آورد و فرق بین موفقیت و شکست در جهان همینه»
دانشآموز هدفن را درمیآورد و به کودکی که در کنارش ایستاده خیره میشود.
کلمنز (بازیگر فیلم 12سال بردگی) در نقش دانشآموز: «اگه میخوای زنده بمونی تا حد امکان نه چیزی بگو و نه کاری بکن، به کسی نگو واقعا کی هستی و نگو که خوندن و نوشتن بلدی.»
ساعت 7 صبح / داخلی / منزل
رادیو روشن است و اخبار پخش میشود.
الیزابت (بازیگر فیلم غرور و تعصب) در نقش وزیر آموزش و پرورش: من کش مکشی که در آن هستید رو درک میکنم و خیلی متاسفم که باعث درد کشیدن شما شدم، باور کنید عمدی نبوده. برگزاری امتحانات به صورت حضوری... (دانشآموز با ناراحتی رادیو را قطع میکند)
دانشآموز: «آخه چرا باید امتحانا حضوری باشه؟ من اگه بمیرم کی جوابگوئه؟ اینجوری که به هیچ دردی نمیخورم!»
پاتریک در نقش پدر: «چرا به درد میخوری، باعث میشی بقیه نسبت به خودشون حس بهتری داشته باشن!»
مادر (گزینههای زیادی برای ایفای این نقش داشتیم ولی همه یک حرف میزدند): «از بس که سرت توی گوشیته.»
پسر کیفش را بر میدارد و از منزل خارج میشود به سمت مدرسه حرکت میکند.
روز / خارجی / داخل تاکسی
صدای زنگ گوشی شنیده میشود.
دانشآموز: (اه بازم این، چیکارم داره قبل امتحانی): «الو! دیگه چی از جونم میخوای آقای جک!»
جک (بازیگر فیلم درخشش) در نقش مشاور تحصیلی: «عزیزم. نور دیدگانم! من نمیخوام اذیتت کنم. نذاشتی جملهام تموم بشه. داشتم میگفتم من نمیخوام اذیتت کنم. من فقط میخوام مغزت رو داغون کنم»
گوشی را قطع میکند و متوجه نگاه متعجب راننده میشود.
دانشآموز: «از یه طرف میترسم مریض شم از یه طرف دلم برای مدرسه تنگ شده و نگران امتحاناتمم.»
رد (بازیگر فیلم رستگاری در شاوشنگ) در نقش راننده تاکسی: «این دیوارها (به مدرسه اشاره میکند) یه جورایی مسخرهان. اول از اونا بدت میاد. بعدا بهشون عادت میکنی. بعد یه مدتی هم جوری میشه که به اونا وابسته میشی. این قانونشه. اونا برای زندگی میارنت اینجا و این دقیقا همون چیزی که ازت میگیرن.»
دانشآموز: «نمی دونم این کرونای لعنتی از کجا پیداش شد!»
جوکر در نقش کرونا (یکهو پشت سر دانشآموز ظاهر میشود): «من یه هیولا نیستم من فقط یک شرایط بحرانیام که تو نمیتونی باهاش کنار بیای»
ساعت 10 صبح همان روز/ خارجی/ حیاط مدرسه
دانشآموز: «میدونی بابا! این دنیا دیگه نمیارزه. اگه فشارهای پدرم برای مدرسه اومدن نبود؛ اصلا قید درسو میزدم، تازه مگه همون کلاسای مجازی چش بود. همونطوری درسارو میفهمیدیم دیگه!»
هایمن راث بازیگر فیلم پدرخوانده در نقش بابای مدرسه مهم اینه که حالت خوبه. سلامتی مهمترین چیزه. مهمتر از موفقیت، مهمتر از پول، مهمتر از قدرت.
از بابای مدرسه فاصله میگیرد و روی صندلی امتحان مینشیند. معلم به او نزدیک میشود.
دانشآموز: «آقا واقعا نیاز بود امتحانا حضوری بشه؟!»
بتمن در نقش معلم کار و فناوری: «بله. من به تو نیاز دارم تا دوباره منو به بازی برگردونی.»
در مسیر برگشت به خانه/ داخل اتوبوس
دانشآموز در حال گوش دادن به اخبار با هدفون.
اسکار (بازیگر فیلم فهرست شیندلر) در نقش رئیسجمهور: «به هر کاری که دست زدم حالا میفهمم این من نبودم که شکست خوردم، یه چیزی کم بود، حتی اگه میدونستم اون چی بود؛ هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم چون اون چیز رو نمیشه به وجود آورد و فرق بین موفقیت و شکست در جهان همینه»
دانشآموز هدفن را درمیآورد و به کودکی که در کنارش ایستاده خیره میشود.
کلمنز (بازیگر فیلم 12سال بردگی) در نقش دانشآموز: «اگه میخوای زنده بمونی تا حد امکان نه چیزی بگو و نه کاری بکن، به کسی نگو واقعا کی هستی و نگو که خوندن و نوشتن بلدی.»