پایان سلطنت «آقای بزرگ»

یکی از مخوف‌ترین گانگسترهای استرالیا پس از سکته در زندان مرد

پایان سلطنت «آقای بزرگ»

چند روز پیش یكی از مهم‌ترین پرونده‌های قتل در استرالیا بسته شد. نقطه آغاز این پرونده به 10 فوریه سال 1964 برمی‌گردد كه یك بازیكن راگبی به نام چارلی بورك در مقابل خانه‌اش كشته شد. قاتل با شلیك 15 گلوله این بازیكن را به طرز هولناكی به قتل رساند. در آن زمان گفته می‌شد كه لنی مك پیرسون، بزرگ‌ترین گانگستر استرالیا، ملقب به آقای بزرگ، پشت این قتل قرار دارد؛ اما این فرضیه هرگز به واقعیت تبدیل نشد. چند روز پیش و بعد از گذشت حدود 57 سال، یكی از بازیكنان بازنشسته لیگ راگبی استرالیا اعلام كرد كه در زمان قتل، پیرسون همراه دو نفر از محافظانش در خیابان محل سكونت بورك حضور داشته است. این خبر باعث شد پرونده و زندگی این گانگستر باردیگر مورد توجه رسانه‌ها قرار بگیرد.
در همین رابطه روزنامه دیلی‌میل برای پی بردن به جزئیات اقدامات این خلافكار شناخته‌شده، سراغ تئو میشل 60 ساله رفت كه نزدیك دو دهه، همسایه پیرسون بوده و با پسران او بزرگ شده بود. تئو می‌گوید رابطه او با همسایه‌شان به قدری صمیمی بوده كه او را «عمو لنی» صدا می‌زده و بارها در مهمانی‌ها و مسافرت‌ها كنار این خانواده حضور داشته است. با این حال، اطلاعات و شواهد نشان می‌دهد كه همین عمو لنی، هنگام مقابله با رقبایش چقدر بی‌رحم بوده است.
بنا به گفته میشل، پیرسون نفرت عجیبی از پلیس‌ها داشته و این مساله زمانی خودش را نشان داده كه یك افسر پلیس به نام رای بریدیك در همسایگی آنها ساكن شده بود. این افسر پلیس حساسیت زیادی روی چمن‌های اطراف خانه‌اش داشته و یك روز كه توپ فوتبال پسران پیرسون و میشل به آنها برخورد كرده، با عصبانیت شدید پلیس رو‌به‌رو شده‌اند. دقایقی بعد پیرسون در حالی كه یك مسلسل در دستش بوده، مقابل خانه افسر پلیس رفته و او را تهدید كرده كه در صورت تكرار چنین اتفاقی، عواقب خطرناكی برایش رقم می‌خورد. چند روز بعد خود آن افسر پلیس یك توپ جدید برای بچه‌ها خریده بود.
پیرسون به دلیل ترس از ترور توسط رقبایش، حلقه امنیتی شدیدی اطراف خودش ایجاد كرده بود و در طول روز بیشتر سعی داشته خودش را با ساختن وسایل دست‌ساز سرگرم كند. میشل می‌گوید پیرسون یك روز از او خواسته یك آچار از اتاق پشتی گاراژ بیاورد. میشل وقتی وارد آن اتاق شده، متوجه در مخفی تعبیه‌شده در آن می‌شود كه به یك اتاق بزرگ‌تر می‌رسیده که نیمی از آن را پول‌ و اسكناس پر كرده بوده و در نیمه دیگرش هم انواع مختلف اسلحه؛ از كلت تا بازوكا دیده می‌شده است.
مهم‌ترین نشانه گانگستر بودن پیرسون، زمانی مشخص شد كه یك شب از سوی گروهی ناشناس به خانه آنها حمله شد. میشل می‌گوید ساعت 10 شب بود كه صدای شلیك گلوله تمام محله را پر كرد. وقتی صبح شد، تنها چیزی كه به چشم می‌آمد، جای ده‌ها گلوله روی دیوارهای خانه بود. بنا به گفته میشل دیگر چنین اتفاقی برای خانواده پیرسون تكرار نشد؛ او دلیل این كار را نفهمید. اما سال‌ها بعد علت اصلی آن مشخص شد. گزارش‌های پلیس نشان می‌دهد كه پیرسون بعد از آن اتفاق خانه‌اش را به‌شدت امنیتی كرد.
تمام اطراف خانه سیم‌كشی شد تا كوچك‌ترین حركتی به سرعت مشخص شود. به محض این‌كه فردی به فاصله چند متری این خانه می‌رسید، آژیر خطر به صدا درمی‌آمد و عجیب این‌كه صدای آژیر در بیرون از خانه هرگز شنیده نمی‌شد. دیوارهای خانه در مقابل مواد منفجره مقاوم و تمام پنجره‌ها ضدگلوله شدند. برای ورود به خانه نیز سیستمی با امنیت تعبیه شد. او همچنین در جلوی ورودی خانه چاله‌ای درست کرده بود كه با فشار دادن یك دکمه از داخل، باز می‌شد. یك روز پیرسون به میشل گفت كه برای رفت و آمد به خانه‌شان حتما باید یك كد امنیتی را به خاطر بسپارد؛ میشل می‌گوید لحن صدای پیرسون به قدری جدی بود كه با گذشت حدود 50 سال هنوز آن كد در ذهنش باقی مانده است.
با نزدیك شدن به سال‌های پایانی دهه 80 میلادی، قدرت پیرسون كمتر شد. یك علتش بالا رفتن سن او بود و دلیل مهم‌تر هم این‌كه حلقه پلیس‌های فاسدی كه كارهای خلاف او را پوشش می‌دادند، به‌تدریج بازنشسته یا بركنار شدند و نیروهای جدید بدون هیچ ملاحظه‌ای به شكایت‌هایی که علیه‌ او بود، رسیدگی می‌كردند. نتیجه این شد كه پیرسون چندی قبل، به اتهام ضرب و جرح یك تاجر به چهار سال زندان محكوم شد. پیرسون در زندان و در 75 سالگی به دلیل سكته قلبی از دنیا رفت.



مهم‌ترین بخش‌های زندگی پیرسون
1932: پیرسون در 11 سالگی و به اتهام سرقت به مدت 12 ماه به خانه تادیب نوجوانان فرستاده شد.
فوریه 1946: پیرسون بار دیگر به 18 ماه زندان محكوم شد كه 10 ماه از آن را گذراند. او در آن زمان و در قبال دریافت حمایت از نیروهای پلیس، چند نفر از مهم‌ترین خلافكارهای ملبورن را لو داد. او از همان زمان با نیروهای فاسد پلیس ارتباط برقرار كرد.
جولای 1959: فردی به نام جورج هاكت به قتل رسید و پیرسون و محافظش به عنوان متهمان اصلی دستگیر شدند. او در زندان رسما گفت كه هاكت به دلیل زیاد حرف زدن، جانش را از دست داده است. چند شاهد برای این پرونده حضور داشتند، اما تا روز محاكمه همه‌شان با دریافت چند هزار دلار از كشور خارج شدند.
آگوست 1961: پیرسون با عصبانیت وارد خانه مادرش شد و از او پرسید كه چرا برای روز تولدش به او تبریك نگفته است؟ مادرش در حالی كه یك خرگوش سفید در دستانش بود، گفت كه از كارهای او به‌شدت بیزار است. پیرسون با شنیدن این جمله به قدری عصبانی شد كه سر خرگوش را با یك دست كند و جلوی مادرش انداخت.
نوامبر 1965: یكی از رقبای پیرسون با نام رابرت لورنس، توسط چهار مرد به رگبار بسته شد. در كمال تعجب او یك ماه بعد و بعد از خارج كردن 40 گلوله از بدنش، از بیمارستان مرخص شد. لورنس بعدها گفت كه دلیل این اقدام از سوی پیرسون این بود كه او با دادن پول به مدیران مجله OZ، نام لنی را در رتبه دوم تبهكاران استرالیا قرار داده بود.
می 1967: داكی اوكانر، دشمن قدیمی پیرسون در یك كلوپ شبانه به ضرب گلوله افراد ناشناس كشته شد. او ماه‌ها تلاش می‌كرد كه پای پیرسون را به دادگاه بكشاند.
می 1968: جو بورگ، یكی از رقبای اصلی پیرسون با بمب‌گذاری در ماشینش كشته شد.
ژانویه 1973: كمیته‌ای جدید در اداره پلیس استرالیا شكل گرفت و اولین اقدامش كنار زدن شبكه‌های فساد داخل نیروهای پلیس بود. نظارت روی كارهای پیرسون به‌شدت زیاد شد، به طوری كه او ادعا كرد در طول سال 1973 فقط 8000 دلار درآمد داشته است.