نسخه Pdf

همه ما نژادپرست‌ها!

همه ما نژادپرست‌ها!

فاطمه سلیمانی ازندریانی نویسنده


 قانون لغو برده‌داری در ژوئن 1962 توسط آبراهام لینکلن، شانزدهمین رئیس‌جمهور ایالات‌متحده‌آمریکا صادر شد؛ قانونی که خشم عده زیادی از مردم آمریکا را در پی داشت. ترور آبراهام لینکلن هم نتیجه همان خشم مهارنشده بود. گرچه بالاخره کم‌کم برده‌داری از شکل سنتی خارج شد اما قانون لغو برده‌داری باعث نشد تا اصل نژادپرستی از بین برود. تعداد زیادی از اطرافیان ما و احتمالا خود ما همچنان درگیر نژادپرستی هستیم؛ وقتی بر سر قومیت فارس و ترک و کرد بحث می‌کنیم. یا وقتی رفتارمان با افغانستانی‌ها غیرانسانی و غیرمتمدنانه است. ما درگیر نژادپرستی هستیم اما فکر می‌کنیم دعوای نژادپرستی محدود می‌شود به جنگ بین سفیدپوست‌ها و سیاهپوست‌ها؛ سفیدپوست‌هایی که همیشه خود را متعلق به نژاد برتر می‌دانند.   ماجرای دعوای نژادی از چنددهه قبل به ادبیات هم کشیده‌شده‌است. یکی از معروف‌ترین این آثار کتاب «کشتن مرغ مقلد» یا کشتن مرغ میناست؛ اثر هارپرلی.  داستان کتاب درباره یک وکیل به اسم آتیکوس فینچ است؛ وکیلی که قرار است از یک‌سیاهپوست بی‌گناه دفاع کند. شاکی یک سفیدپوست است؛ یک سفیدپوست دائم‌الخمرِ فقیر. یک سفیدپوست متعلق به پایین‌ترین مرتبه اجتماع اما چون سفیدپوست است طبق یک قانون نانوشته حتما ذی‌حق است و باید دادگاه به نفع او رأی بدهد. این وکیل فقط در برابر قاضی و دادستان و شاکی قرار نمی‌گیرد. او که با همه شرافتش وارد میدان شده باید در برابر همه مردم شهر بایستد و به خاطر این ایستادگی جان خود و خانواده‌اش در خطر است. کتاب پر است از صحنه‌های هیجان‌انگیز و حتی نفسگیر اما نقطه عطف داستان صحنه دادگاه و نحوه دفاع وکیل و به چالش کشیدن شاکی است. تمام پیرنگ داستان در خدمت اتفاقی است که در دادگاه رخ می‌دهد؛ دادگاهی که عواقب ترسناکی را در پی دارد. ماجرای داداگاه به یک ماجرای نفسگیر ختم می‌شود که داستان را در صفحات پایانی به اوج می‌رساند. راوی ماجرا دختر هشت‌ساله آتیکوس است؛ اسکات فینچ. دختری که مشاهداتش از جامعه آن دوران را بیان می‌کند. او راوی اتفاقاتی است که برای خودش، خانواده‌ش و دیگران می‌افتد. ما داستان را از دریچه چشم اسکات می‌بینیم. هرآن چیزی را که او می‌بیند و می‌شنود، می‌بینیم. معصومیت و بی‌طرفی اسکات و روایت مشاهداتش باعث شده کتاب جهت‌دار به نظر نرسد گرچه قطعا هر کتابی جهت و درونمایه‌ای مشخص دارد. گاهی در داستان‌هایی که توسط بچه‌ها روایت می‌شود یا داستان‌هایی که شخصیت اصلی آن بچه‌ها هستند، یک مشکل وجود دارد. این‌که تحلیل‌ها و اصطلاحات این بچه‌ها شبیه آدم‌بزرگ‌هاست و شخصیت کودک باورپذیر نیست. ولی در این کتاب نویسنده یک تمهید برای این مشکل اندیشیده؛ اسکات حوادث را سال‌ها بعد و در زمان بزرگسالی روایت می‌کند. با تکیه بر حافظه‌اش در برهه‌ای از زمان که می‌تواند درباره اتفاقات تحلیل داشته‌باشد. نویسنده با نشانه‌هایی این روایت با فاصله زمانی را مشخص کرده است. مثلا جایی که پشت در، گوش ایستاده و بعد می‌خوانیم که «بعدها فهمیدم پدر می‌خواست من اون حرف‌ها رو بشنوم.» کشتن مرغ مقلد نه تنها کتابی علیه نژادپرستی است بلکه یک کتاب تربیتی است که به والدین می‌آموزد در لحظات حساس و بحرانی چطور با فرزندان‌شان تعامل داشته‌باشند و آنها را برای حوادث غیرقابل اجتناب آماده کنند.