قیل و قال
مختار: خاطرهای برایتان نقل میكنم، خالی از لطف نیست شاید خالی از حكمت هم نباشد، اول بار كه مصعب را در كعبه دیدم نگاهم در نگاهش گره خورد، در عمق چشمانش، چنان حب و عطش ریاست بود كه گویا آتش است. آتش بود و زبانه میكشید، بعد در همان دم مرغ خیالم به پرواز درآمد. من و مصعب را از كعبه به كوفه آورد، همین جا؛ در همین قصر. آن روز مصعب در دریای خون نینواییان غرق شد. رویا برایم معمایی شده بود لاینحل، زیرا میدانستم مصعب در حادثه كربلا دخیل نبوده. پس چرا مصعب؟! روزی كه فهمیدم به قاتلین حسین پناه داد و با ایشان بر علیه ما برخاست رمز رویا را فهمیدم. سوگند به خدایی كه جانم از اوست تا به امروز همه رویاهایمان درباره قاتلین حسین تحقق یافته، غرق شدن مصعب در خون جوشان شهدای كربلا آخرین رویای من است. من به مقاومت خود تا شكست كامل دشمن ادامه خواهم داد، اما بیعتم را از شما بر میدارم، هر كس میخواهد برود نه برایش مانعی هست و نه حرجی.
(سریال مختارنامه )