چرا سیاست ایران در سوریه و افغانستان متفاوت است؟

چرا سیاست ایران در سوریه و افغانستان متفاوت است؟

 تحولات میدانی و اوضاع پرتنش افغانستان، همسایه شرقی جمهوری اسلامی ایران طی هفته‌های اخیر، درنهایت به تصرف بخش معظمی از مناطق این کشور توسط طالبان و تشکیل دولت توسط این گروه منتهی شده است. از همان روزهای آغازین پیشروی طالبان، برخی تحلیلگران داخلی و جریان‌های سیاسی، متغافلانه ورود میدانی ایران را به نبرد با طالبان در خاک افغانستان خواستار شدند و برخی نیز ضمن تأیید مواضع حال حاضر ایران اسلامی در قبال تحرکات طالبان، آن را به‌عنوان شاهدی بر نادرستی سیاست جمهوری اسلامی ایران در ورود میدانی به سوریه و تقابل با گروهک داعش مورد استناد قرار می‌دهند. دلیل اصلی این لغزش‌ها در تحلیل، باور به این‌همانی میان طالبان و داعش است. درواقع، این تحلیلگران با نگاهی ساده‌انگارانه، گروهک تروریستی-تکفیری داعش را با گروهک طالبان همسان انگاشته و مؤلفه‌ها و اجزای تحلیل را بر همین مبنا استوار می‌سازند؛ حال‌آن‌که میان این دو گروهک تفاوت‌های بسیاری وجود دارد که نادیده انگاشته شده است. یکی از این تحلیلگران که با این‌همانی ساده‌انگارانه میان گروهک طالبان و داعش دچار خطای تحلیل شده، شهاب‌الدین حائری‌شیرازی است. آقای حائری ضمن یادداشت تلگرامی، سیاست جمهوری اسلامی ایران در ورود میدانی به سوریه و مقابله با گروهک تروریستی داعش را تخطئه می‌کند و ضمن تأیید مواضع حال حاضر ایران اسلامی در قبال تحرکات طالبان در خاک افغانستان، آن را به‌عنوان شاهدی بر صحت مقال خود مورد استناد قرار می‌دهد. نویسنده تلویحا بر این باور است که تصمیم‌سازان حوزه امنیت ملی، به خطای راهبردی خود در مداخله نظامی در سوریه پی برده‌اند و لذا در مساله مشابه (موضوع افغانستان)، جانب بی‌طرفی را اتخاذ کرده‌اند. حال آن‌که نخبگان این حوزه در آن روز، ناصحانه و با نیک‌خواهی، این خطای راهبردی را متذکر شده بودند. مخلص کلام نویسنده در اثنای یادداشت آمده است. آنجا که می‌نویسد: «در مساله ورود ایران به سوریه، مهم‌ترین دلیلی که عنوان شد این بود که ما در سوریه با داعش می‌جنگیم تا در کنار مرزها با داعش مواجه نشویم؛ حال آن‌که باتوجه به دشمنی ما و اسرائیل، این استراتژی به شکل‌گیری یک وحدت عبری-عربی و سپس بین‌المللی علیه ما انجامیده که فی‌الحال به چالشی برای ما در مساله رفع تحریم، مبدل شده است. از طرف دیگر طالبان که بی‌شباهت به همان داعش نیست به‌ناگاه هم‌مرز ما شد تا بیش‌ازپیش سست بودن آن استدلال را نمایان کند».
تحلیل آقای حائری‌شیرازی بر دو پیش‌فرض مبتنی است. در پیش‌فرض نخست، نویسنده تلویحا بر این باور است که تصمیم‌سازان حوزه دفاعی و امنیتی کشور، ورود میدانی ایران در نبرد سوریه را درمجموع، خطای راهبردی قلمداد کرده و با عبرت از آن، دوراندیشانه تصمیم به کناره‌گیری از ورطه غائله افغانستان گرفته‌اند. نکته درخور اهتمام آن است که بدون ذکر گواه یا استنادی در این باب، این مدعا به‌مثابه یک پیش‌فرض، مبنای نظر نویسنده قرار می‌گیرد. اگرچه مقبول نبودن و بی‌پایگی حتی یک پیش‌فرض در تحلیل، زنجیره استدلال را منقطع و مقال را مردود می‌شمارد، ولی دلایل دیگری نیز در رد پیش‌فرض دوم وجود دارد که در ادامه ذکر خواهد شد. همان‌گونه که در مطلع بحث بیان شد، دلیل اصلی خطای افرادی نظیر آقای حائری، پیش‌فرض اصلی تحلیل ایشان در همسان‌پنداری گروهک داعش و طالبان است. در واقع،
آقای حائری، خواه‌ناخواه دچار مغالطه تمثیل ناروا یا قیاس مع‌الفارق شده است. ایشان متغافلانه موضوع سوریه و تقابل با داعش را با مساله افغانستان و تحرکات طالبان قیاس کرده است و از وجوه شبه موجود فی‌مابین، تشابهات دیگری استنباط کرده که صحیح نیست. در ادامه، به برخی تفاوت‌های نظری و عملی گروهک داعش و طالبان اشاره شده است:
نخست آن‌که نویسنده باید بداند آنچه در سوریه رخ داد و پیکره این ملت و سرزمین همچنان پس‌لرزه‌های آن را احساس می‌کند، وقوع یک جنگ داخلی نبود، بلکه ورود یک گروهک تروریستی سازمان‌یافته و تکفیری چندملیتی بود که با تأمین مالی و پشتیبانی دشمنان جمهوری اسلامی، درصدد نابودی جبهه مقاومت و قطع بازوان ایران اسلامی در منطقه بودند؛ گروهکی که داعیه حکومت جهانی داشت و از اوان تأسیس، به هواخواهان نابخرد خود، وعده اشغال تهران را می‌داد. این در حالی است که خاستگاه طالبان، ملت افغانستان است و گروهی برآمده از بافتار اجتماعی افغانستان هستند؛ گرچه قطعا نماینده اکثریت نیستند. دوم آن‌که طالبان هیچ‌گاه داعیه کشورگشایی نداشته و خواهان تکوین امارت اسلامی در محدوده قلمرو سرزمینی افغانستان است نه خلافت جهانی. باید توجه داشت فقه‌الاماره طالبان با فقه‌الخلافه داعش بسیار متفاوت است. امارت اسلامی بازی با منطق دولت-ملت را پذیرفته و حوزه اختیار امیر را واحد دولت-ملت و در محدوده سرزمین معین می‌داند، لذا بیشتر تعاملی است اما خلافت اسلامی که گروهک تکفیری داعش باورمند به آن است، جهان را به دارالکفر و دارالاسلام تقسیم می‌کند و داعیه حکومت بر کل سرزمین‌های اسلامی تحت پرچم واحد را دارد و بالتبع به‌نحوی اجتناب‌ناپذیر، رویکرد تهاجمی داشته و خواهد داشت.
سومین نکته‌ای که مغفول خامه نویسنده بوده، خواست و مطالبه ملت افغانستان است. در عراق و سوریه، ابتدا مردمان این کشورها در مقابل تعرضات و جنایات تروریست‌های تکفیری داعش ایستادند و با درخواست رسمی ملت و دولت سوریه و عراق، ایران اسلامی به میدان نبرد با داعش وارد شد. حال آن‌که این موضوع در مساله تحرکات طالبان در افغانستان متفاوت است و طیف کثیری از ملت افغانستان با قدرت‌گیری طالبان نه‌تنها مخالفتی ندارند، بلکه در برخی نقاط، به استقبال آن رفتند. ماجرای پنجشیر نیز محصول اختلافات قومی است و مورد حمایت و پشتیبانی عملی قاطبه ملت افغانستان قرار نگرفت و ایران اسلامی نیز باید با تمام توان، در راستای برقراری و تداوم صلح گام بردارد، اما ورود به یک نزاع قومی و قبیله‌ای امری نادرست است.
با لحاظ این نکات، باید توجه داشت این‌همانی گروهک تکفیری داعش و گروهک طالبان، ساده‌سازی امر پیچیده است و جز دور کردن انسان از مسیر صحیح تصمیم‌گیری، کمکی به اتخاذ راه‌حل صحیح نمی‌کند.
در پایان لازم است تأکید کنم این مکتوبه، هرگز درصدد تطهیر چهره گروهک طالبان نبوده و برخی جنایات که در خلال منازعات و به‌ویژه اشغال دره پنجشیر صورت گرفته و می‌گیرد به‌شدت محکوم است، اما با وجود این تلاش داشت در نگاهی به‌دوراز تعصبات و احساسات، تفاوت‌های گروهک طالبان و گروهک تکفیری داعش را بیان دارد و دلیل مداخله ایران در موضوع سوریه و عراق و مواضع فعلی در قبال مساله افغانستان را تبیین و کمی روشن‌تر کند.